یکی از افراد سرشناس ریاض به من گفت: در سال ۱۳۶۷هـ . ق تعدادی از دریانوردان اهالی جبیل برای شکار به دریا رفتند و سه شب و روز در دریا ماندند؛ اما یک ماهی هم شکار نکردند. آنها، نمازهای پنجگانه را میخواندند و در کنار آنها گروه دیگری بودند که نماز نمیخواندند، ولی ماهیهای زیادی صید میکردند. یکی از آنها گفت: سبحان الله! ما برای خدا نماز میگزاریم و شکاری به دست نیاوردهایم، اما اینها که یک سجده برای خدا نمیکنند، این همه ماهی به دامشان میافتد! بدین ترتیب شیطان، در دلشان وسوسه انداخت که نماز نخوانند؛ لذا نماز صبح را نخواندند؛ نماز ظهر را قضا کردند و پس از آن عصر را نیز نخواندند و بعد از نماز عصر به دریا رفتند؛ وقتی مشغول کار شدند، یک ماهی شکار کردند. ماهی را از آب بیرون آورده و شکمش را پاره نمودند و دیدند که در شکار آن ماهی، مرواریدی گرانبها است؛ یکی از آنها مروارید را با دست خود گرفت و زیر و رو نمود و گفت: سبحان الله! وقتی خدا را اطاعت کردیم، شکاری بدست نیاوردیم و وقتی نافرمانی خدا را کردیم، به این ماهی و مروارید دست یافتیم؛ این روزی، جای تأمل دارد؛ سپس مروارید را به دریا انداخت و گفت: خداوند، عوض آن را به ما میدهد. سوگند به خدا که من آن را بر نمیدارم؛ چون آن را پس از آن بدست آوردیم که نماز را ترک کردیم. بیایید از اینجا که خدا را نافرمانی کردهایم، برویم. لذا ازآنجا به اندازه سه مایل دور شدند و خیمه زدند. سپس بار دوم به دریا رفتند و ماهی (کنعد) را شکار کردند و شکم آن را پاره نمودند؛ آنگاه همان مروارید را دیدند که در شکم این ماهی است و گفتند: ستایش خداوندی را سزاست که به ما روزی پاک و حلالی داد. این روزی را خداوند بعد از آن نصیب آنها نمود که شروع به نماز و ذکر و استغفار کرده بودند.
ببین قبلا که گناه کرده بودند، این، روزی پلیدی بود و آن وقت که طاعت خدا را بجا آوردند، به روزی پاکی تبدیل شد. ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ رَضُواْ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ سَیُؤۡتِینَا ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَرَسُولُهُۥٓ إِنَّآ إِلَى ٱللَّهِ رَٰغِبُونَ ۵٩﴾ [التوبه: ۵۹] «اگر آنها به آنچه خدا و پیامبر به آنها دادند، راضی میشدند و میگفتند: خداوند، ما را کافی است و خداوند از فضل خویش به ما میدهد و پیامبرش (بیش از گذشته به ما عطا میکند و ما) بیگمان به خدا (و رضایت او) علاقمندیم؛ (اگر چنین میگفتند و چنین میکردند، به سودآنها بود)».
این، لطف خداست؛ هرکس چیزی را برای رضای خدا رها کند، خدا به او بهتر از آن را میدهد.
این ماجرا، مرا به یاد داستان علیس میاندازد که وارد مسجد کوفه شد تا دو رکعت نماز چاشت بخواند؛ پسربچهای، جلوی درب مسجد ایستاده بود؛ علی به او فرمود: ای پسر! قاطرم را نگاه دار تا نماز بخوانم. و سپس وارد مسجد شد. علی قصد داشت تا وقتی بیرون بیاید، یک درهم به عنوان مزد نگاه داشتن قاطر، به پسربچه بدهد. وقتی علیس وارد مسجد شد، پسر مهار قاطر را از سرش جدا کرد و آن را بیرون آورد و به بازار برد تا بفروشد. علی بیرون آمد و پسر را نیافت و دید که قاطر، بدون مهار است. مردی را به دنبال پسر فرستاد. مرد به بازار رفت و دید که پسر، مهار را به فروش گذاشته است. آن مرد، مهار را به یک درهم خرید و بازگشت و علیس را از ماجرا باخبر کرد. علی فرمود: سبحان الله! سوگند به خدا که میخواستم یک درهم حلال به او بدهم، اما او فقط حرام را پذیرفت.
لطف خدا، همه جا به بندگانش میرسد: ﴿وَمَا تَکُونُ فِی شَأۡنٖ وَمَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانٖ وَلَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیۡکُمۡ شُهُودًا إِذۡ تُفِیضُونَ فِیهِۚ وَمَا یَعۡزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّهٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡبَرَ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٍ ۶١﴾ [یونس:۶۱] «تو، به هیچ کاری نمیپردازی و چیزی از قرآن نمیخوانی (و شما ای مومنان!) هیچ کاری نمیکنید مگر اینکه ما، بر شما ناظر هستیم، در همان حال که شما بدان دست مییازید و سرگرم انجام میباشید. و هیچ چیز در زمین و آسمان از پروردگار تو پنهان نمیماند؛ چه ذرهای باشد و چه کوچکتر و چه بزرگتر از آن؛ (همه اینها) در کتاب واضح و روشنی، ثبت و ضبط میگردد».