یکی از تراوشات کفری استدلال عقلی، عقیده‌ی امامیه راجع به مجتهد است

محمد مظفر می‌گوید: «عقیده‌ی ما راجع به مجتهدِ جامع الشرایط این است که او نایب و جانشین امام علیه السلام در حال غیبتش است، او حاکم و رئیس مطلق است و همانند امام حق داوری در قضایا و حکومت میان مردم را دارد، و نپذیرفتن دستور او همانند نپذیرفتن دستور امام است و نپذیرفتن دستور امام همانند نپذیرفتن دستور خداوند متعال و در حد شرک به خداوند می‌باشد. همان طور که در حدیثی از صادق آل بیت آمده است»[۱].

کدام عقل این سخن مزخرف و بی‌سر و پیکر را می‌پذیرد، سخنی که انسان را -‌که‌ هم مرتکب خطا می‌شود و هم حق را اصابت می‌نماید، به عنوان حجت بر مردم قرار می‌دهد به گونه‌ای نپذیرفتن رأی او همانند نپذیرفتن حکم خدا و در حد شرک به خدا باشد؟!!!

به همین خاطر وقتی که صاحب چنین عقیده‌ای برای عقیده‌ی خود دلیل و حجت می‌آورد نمی‌تواند دلیل عقلی برایش بیاورد و ناچاراً ما را به روایتی ارجاع می‌دهد که سلسله‌ی سندش را ذکر نکرده و فقط آن را به «صادق آل بیت» نسبت داده است. این در حالی است که روایت یک نص دینی است و یک رأی عقلی نیست، و نص دینی حتی به فرض صحت در نزد امامیه ذاتاً حجت نیست.

این به فرض صحت نسبت روایت است. پس چگونه است در حالی که او زحمت اثبات آن را به هیچ وجه به خود نداده است؟ و چگونه است در حالی که اثبات صحت این نسبت به جعفر بن محمد (صادق آل بیت) محال است، زیرا او زندیق و مجوسی نبوده است.

مسلماً جعفر صادق ضرورتاً این را از دین می‌دانست که قرار دادن کلام مخلوق به منزله‌ی کلام خالق شرک به خداوند است و بلند گردانیدن منزلت مخلوق به درجه‌ی ربوبیت، افترا بر خدا و رسول خدا  صلی الله علیه و سلم و مؤمنان، و دروغ بر امامان است. و چنین دروغی بر زبان جعفر بن محمد مردود و غیر قابل قبول است؛ کسی که خود منابع امامیه از وی روایت کرده‌اند که: «مردم حیرت و شگفتی خود را راجع به کثرت اقوال ضد و نقیض که بعضی از آن‌ها توسط کسانی که قابل اعتمادند و بعضی دیگر از کسانی که معتمد نیستند نقل می‌شد به نزد وی شکایت بردند. او در جواب گفت:

«إذا ورد علیکم حدیث له شاهد من کتاب الله أو من قول رسول الله  صلی الله علیه و سلم وإلا فالذی جاءکم أولی به»[۲]

 «هرگاه حدیثی (از ما) برای شما نقل شده که شاهدی از قرآن یا فرموده‌ی رسول الله  صلی الله علیه و سلم دارد، آن را بپذیرید، در غیر این‌صورت، بدانید که فرموده‌ی خدا یا رسول خدا، شایسته‌تر به تبعیت است».

در جای دیگر می‌گوید: «ما وافق کتاب الله فخذوه وما خالف کتاب الله فدعوه»[۳].

«آنچه با کتاب خدا (قرآن) موافق است آن را بگیرید و بدان عمل کنید و آنچه با کتاب خدا مخالف است، آن را رها کنید».

باز می‌گوید: «کل حدیث لا یوافق کتاب الله فهو زخرف»[۴]

 «هر حدیثی که موافق قرآن نباشد، جعلی و باطل است».

این عقیده‌ی امامیه به صراحت با قرآن، مخالف است. پس این عقیده باطل و مردود است و عین کفر یهود و نصارا و مشرکان و همه‌ی کفار است که خداوند متعال در آیات زیادی آن را رد نموده است. و پیامبرش، حضرت محمد  صلی الله علیه و سلم به شدت دیگران‌ را از آن برحذر نموده است.

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ٩٧ إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِینَ٩٨ وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ٩٩﴾ [الشعراء: ۹۷-۹۹].

«به خدا سوگند ما در گمراهی آشکاری بوده‌ایم. آن زمان که ما شما (معبودان دروغین) را با پروردگار جهانیان (در عبادت و طاعت) برابر می‌دانستیم. و ما را جز بزهکاران (شیاطین نام) گمراه نکرده است».

این برابر شمردن همراه با اطاعت بود؛ بدین صورت که دستورات این مجرمان (که انسان‌های عالمی بودند) را همانند امر و نهی خداوند قرار می‌دادند. همان طور که خداوند متعال در جای دیگری می‌فرماید:

﴿یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا۶۶ وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا۶٧ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا کَبِیرًا۶٨﴾ [الأحزاب: ۶۶-۶۸].

«روزی (را خاطر نشان ساز که در آن) چهره‌های ایشان در آتش زیر و رو و دگرگون می‌گردد (و فریادهای حسرت بارشان بلند می‌شود و) می‌گویند: ای کاش ! ما از خدا و پیغمبر فرمان می‌بردیم (تا چنین سرنوشت دردناکی نمی‌داشتیم). و می‌گویند: پروردگارا ! ما از سران و بزرگان خود پیروی کرده‌ایم و آنان ما را از راه به در برده‌اند و گمراه کرده‌اند. پروردگارا ! آنان را دو چندان عذاب کن، و ایشان را کاملاً از رحمت خود به دور دار (و کمترین ترحّمی بدیشان منما)».

و در جای دیگری می‌فرماید:

﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾ [التوبه: ۳۱].

«(آن‌ها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند».

و این هم فقط بدین خاطر بوده که از عالمانشان اطاعت می‌نمودند همان طور که از پروردگار اطاعت می‌کردند؛ به گونه‌ای که نپذیرفتن حکم آنان همانند نپذیرفتن حکم خداوند بود. و گرنه یهود و نصارا و امثال آنان معتقد نبودند که عالمانشان، آنان‌ را آفریده است.

پس ربوبیت در اینجا، ربوبیت طاعت و عبادت بوده نه ربوبیت آفرینش[۵]. و این عقیده عین عقیده‌ی امامیه راجع به مجتهد است، و عین رفتار و برخورد عوامشان با عالمانشان است؛ زیرا در غیاب «نصوص دینی» که حافظ و امین و نگهبان همیشگی عقیده است – علماء امامیه جرأت به خود می‌دهند و با عقل خود آنچه می‌خواهند می‌گویند و بی‌پروا حکم صادر می‌نمایند و اظهار نظر می‌کنند. و عوامشان آراء و افکار عالمانشان، کورکورانه و بدون هیچ اعتراض و بحثی قبول می‌کنند هر چند مخالف نقل صحیح یا عقل صریح باشد.

[۱]– عقائد الشیعه، ص ۹-۱۰٫

[۲]– أصول الکافی، کلینی، ۱/۶۹٫

[۳]– همان.

[۴]– همان.

[۵]– این باور به صراحت در تفاسیر خود امامیه آمده است. محمد جواد مغنیه در تفسیر الکاشف، ج ۴، ص ۳۳ راجع به تفسیر آیه مذکور می‌گوید: «این دلیل دیگری است که نشان می‌دهد آنان به خدا ایمان ندارند، بلکه به آنچه عالمانشان می‌گویند، ایمان دارند. امام جعفر صادق می‌فرماید: «یهودیان و مسیحیان برای عالمانشان نماز و روزه انجام ندادند، بلکه عالمانشان، حرام خدا را برایشان حلال، و حلال خدا را برایشان حرام نمودند و مردم هم از آنان پیروی نمودند و بی‌آنکه خود بدانند آنان را پرستش می‌نمودند».

 محمد طباطبائی در تفسیر المیزان، ج‏۹، ص: ۳۲۷ گوید: «مقصود از این‌که مى‏فرماید: «به جاى خداى تعالى احبار و رهبان را ارباب خود گرفته‏اند» این است که به جاى اطاعت خدا احبار و رهبان را اطاعت مى‏کنند و به گفته‏هاى ایشان گوش فرا مى‏دهند، و بدون هیچ قید و شرطى ایشان را فرمان مى‏برند، و حال آنکه جز خداى تعالى احدى سزاوار این قسم تسلیم و اطاعت نیست…. اطاعت بدون قید و شرط و به تنهایی همان عبادت و پرستش است و مختص به خداى سبحان مى‏باشد».

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …