وحدت و برادری در سایه ­ی ایمان؛ و درمانِ تشتت و تفرقه

  اسلام میان مسلمانان رابطه ­ی بسیار قویِ برادری بر اساس ایمان را قرار داده است. الله می ­فرماید: {إنما المؤمنون إخوه}: (قطعاً مؤمنان برادر یکدیگر­اند)[۱]. و رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده­ اند: « لا یؤمن أحدکم حتی یُحِب لأخیه ما یحب لنفسه»: (ایمان هیچ­کدامتان کامل نمی ­شود مگر این­که آن­چه برای خود دوست می­ دارد برای برادر خویش هم دوست بدارد)[۲].

   حقیقتاً اسلام با چنین برادریِ عجیبی که بین صحابه در صدر اسلام ارتباط ایجاد کرد، انتشار یافت. اگر انصار برادرانِ مهاجر خویش را جای نمی­ دادند و مهاجرین هم با برادران انصار خود محبت نداشته و با دید عفت و غنایِ دل به آنان نمی ­گریستند، این پیروزی­ های بزرگ و انتشار سریع اسلام تا شرق و غرب به وقوع نمی ­پیوست. از این رو بزرگترین بلا و آزمایشی که گریبان­ گیر امت اسلامی شد، پراکندگی، اختلافات و جدایی بود که میانشان واقع شد و شمشیری که علیه دشمن از نیام کشیده می­شد علیه خودشان به کار گرفته شد.

  از مهمترین علل تنازع و اختلاف بین مسلمانان، اختلاف در عقاید و مسایل ایمان بود. اختلافات اندکی در مسایلی کوچک، نمودار شد. مانند: آیا کسی که با گناهان کبیره فوت کرده و فرصت توبه نیافته است، کافر است یا مسلمان؟ آیا واجب است با او جنگ شود یا خیر؟ در این مسیر بدعتِ خوارج، سپس معتزله ظهور کرد. بعد از آن اختلافات پیرامون نام­ ها و صفات الهی آغاز شد. سپس اختلاف عقیده ­ای گسترده­ تر شد تا مسایل بیشتری را دربرگیرد و مسلمانان به گروه­ ها و مَشرب­ های فکری مختلفی تکه پاره شوند.

و طبعاً اختلاف عقیده­ ای منجر به اختلافات رفتاری و قلبی می­ گردد. دعوت­گران سلفی از صدر اول، مردم را دعوت می­ دادند که در امور عقیده پای­بند به کتاب الله و سنت باشند. و تأویلِ نادرست و از روی هوا و هوس را رها کنند. از برکت­ های دعوت آنان این بود که جمهور مسلمانان بر روش­ های حق بوده و در عقاید خویش پای­بند قرآن و حدیث بوده ­اند. داعیانِ کنونی سلفی هم در دعوت و جهاد خویش بر روش و خط ­مشی سلف بوده و هم­چنین امت را تشویق می­ کنند که در یادگیریِ عقایدِ خویش فقط به قرآن و سنت تمسک جسته و تمام بدعت های عقیده­ ای، اجتهادات و تصورات غیبی که دست­ آورد شعبده­ بازان، دجالان و آنان که ندانسته بر الله دروغ می ­بندند را، رها کنند. تمام این تلاش­ ها در راستای یکپارچگی امت از پراکندگی صورت می­ گیرد تا همه یک­دل شده و دارای یک عقیده و یک ایمان گردند.

   از آن­جا که در مسایل فرعیِ علمی اتفاق نظر سخت و معذور است، الله  اختلاف نظر را به قرآن و سنت ارجاع داده است. و نیز دستور می ­فرماید در مسایلی که نمی­توانیم به اتفاق نظر برسیم، هم­دیگر را معذور بدانیم. روش و برنامه­ ی سلفِ امت که شامل صحابه و تابعین می­ شود و احیاناً با هم اختلاف نظر داشتند هم، همین بوده است. یک­دیگر را معذور داشته و نسبت به سخنان خویش تعصب به خرج نمی ­دادند. در آن­چه اختلاف داشتند به کتاب الله و سنت مراجعه می ­کردند. فتوا می­ دادند و تعصب نداشتند. به شاگردان خویش هم می­ آموختند که بر گفتار خود تعصب نداشته باشید. پای­بند حدیث و دلیل باشید. هرجا دیدند نظریاتشان با دلیل و مدرک در تعارض است، از قول خویش باز آیند. به همین منظور مدت زمانِ مدیدی وحدتِ فقهی تشریعیِ امت اسلامی ادامه داشت.

   اما در میان مسلمین افرادی پرورش یافتند که اجتهاد و بازگشت به کتاب الله و سنت را تحریم نمودند[۳]. به گمان این که فهمِ دلیل و حجت دیگر امکان پذیر نیست، به کارگیری دلیل حرام اعلام شد. و گفتند: حرام است که مردم جز عمل به اقوال ائمه­ی چهارگانه به قول کسی دیگر عمل کنند. این بدعت جان­کاه در زمان ضعف امت اسلامی منتشر شد[۴].

  و تا امروز علی رغم این ­که از هر سو فریاد زده می­ شود که تعامُلمان باید بر مبنای کتاب الله و سنت باشد، هنوز هستند افرادی که با ذهنیت تقلید و عدم انعطاف­پذیری زندگی می­گذرانند و می­خواهند مردم پیوسته در قانون­گذاری دچار هرج ومرج باشند. گمان می­کنند پذیرفتن هر سخنی در دین مشروع است. برخی بر این باورند که اجتهاد باطل و مردود است و دین فقط در آن­چه ائمه­ ی چهارگانه رحمهم الله تدوین نموده اند محصور است[۵]. افرادی هم هستند که دعوت­گران سلفی را به دشمنی با ائمه­ ی چهارگانه متهم می­کنند و گویند: هر کس مدلل سخن گوید و به قرآن و سنت رجوع کند مبتدع است. به این گفته باور دارم که هنوز در میان مسلمانان کسانی هستند که به این جریان معتقدند و مردم را به این فکر فرا می­ خوانند.

  به طور قطع معلوم است که هر امام در یک مسئله، یک یا دو رأی دارد؛ چنان­که می­گوییم: شافعی : در قول قدیم چنین گفت و در قول جدید چنین. در بسیاری از مسایل عملیِ فقه، اختلافات واضحی موجود است. حال که فقها در این مسایل با هم اختلاف دارند، چگونه می­شود قول یک امام را گرفته و به آن عمل کرد؟ این کار یعنی تعصب! امامِ مذکور معصوم نیست که در تمام مسایل اقوال وی را برگزینیم.

   اگر بگوییم به اقوال تمام ائمه عمل می­کنیم، این سخن جز تناقضی بیش نیست. مثلاً قاضی در مورد کسی که بدون اجازه ­ی پدرش ازدواج کرده است چه حکمی می­دهد؟ برخی از مذاهب آن را تأیید می­کنند و می­ گویند: با وجود این مسئله باز هم عقد صحیح و مشروع است. و دیگر مذاهب معتقدند که چنین عقدی باطل است و ازدواج باید فسخ شود؛ خواه قبل از هم­بستری و مقاربت باشد یا بعد از آن. حال باید چه کرد؟

  اگر بگوییم: یکی از اقوال را بر دیگری ترجیح می­ دهیم، چگونه چنین کاری را انجام دهیم. اگر از روی هوا و خواسته­ی شخصی باشد، که چنین کاری جزو دین نیست! و اگر بر اساس دلیل و مدرک چنین کاری را انجام دهیم، این یعنی سلفیت.

  حق هم همین است. یعنی ترجیح بین اقوال متعارض ائمه؛ و بعد از تحقیق، عمل به آن فتوایی که به حق نزدیک­تر است. همیشه باید دنبال دلیل بود. و این است همان میزان ثابتی که بر اساس آن امت در امور شرعی و قانون­گذاری به وحدت و یکپارچگی دست می­ یازد.

   یک­پارچه سازی امت در امور عملی شرعی، یکی از جوانب فکری سلفیت است. و این کار در سایه­ی محبت به ائمه ­ی چهارگانه و دیگر ائمه رحمهم الله و همه را به یک چشم نگاه کردن، محقق خواهد شد. سپس اقوال مدلل را گرفته و نباید به سخن یکی تعصب داشته و به دیگران بی ­توجهی کرد. البته باید باید به فضیلت، تلاش و کوشش و اجتهاد آنان اعتراف کرد و کتب آنان را مطالعه نموده و روش ایشان در فقه را مورد بررسی قرار داد. سپس اقوال آن­ها را گرفته و مادامی که با قرآن و سنت در تضاد نباشد، بدان عمل نمود. آنان نیز ما را به این امر دستور داده و فرا خوانده­اند.

  این تنها راه نجاتِ حقیقی از پراکندگیِ تشریعی و عملی امت است. این سخن بدین معناست که ناچاراً باید در امت علمایی مجتهد و عامل، پدیدار شوند که وضعیت کنونی و دوران گذار را کاملا بررسی نموده، و اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، تربیتی و اخلاقی مسلمانان فعلی را دانسته، و در این دوران آن­چه موافق با قرآن و سنت است را برای مردم واضح و روشن نمایند. در این مسیر از علم ائمه مشهور و فقهای بزرگوار استفاده برده و به هیچ یک نسبت به دیگری تعصب ندارند. دوستی و محبت آنان برای حق است و پای­بند دلیل بوده و با حق همراه هستند نه با افراد. حق را با دلیلش می­شناسند نه با گوینده­ اش. و این بارزترین جنبه­ی دعوت سلفیت است و از همه­ ی جوانب روشن­تر و درخشان­تر است. آنان جویندگان حق­اند و حق را با دلیل طلب می­کنند. و با وجود قدردانی و احترام به علما و فضلا، اگر بعد از مشخص شدن ببینند سخنان ایشان با دلیل صحیح در تضاد است، آن را نمی­پذیرند.

   نیز از آن­جا که حق یکی است و تعدد پذیر نیست، سلفی­ها جویندگان حق­اند نه برده­ی مردان. از این رو پاسدار وحدت امت­اند. مردانی که پیروی می­شوند زیادند؛ اگر قرار باشد گروهی از امت دنبال هر یک از این افراد بیفتند، جماعت­های فراوانی پدیدار می­شود. و از آن­جا که این افراد مختلف و گوناگون هستند، متعاقباً جماعت­ها هم مختلف و گوناگون خواهند شد و این گونه امت اسلامی پراکنده و متشتِّت می­گردد.

  لیکن اگر ارتباط به خاطر حق و برای حق باشد، و انسان­ها با حق سنجیده شوند و به گفتارشان تعصب نشان داده نشود، آن­جاست که فقط یک جماعت سر بر می­ آورد و آن جماعتِ حقّ است. و در آن­جا مردانی خواهند بود که مورد احترام واقع می­ شوند و به قدر تبعیّتشان از حق و عمل به حق، سخنانشان پذیرفته می­ شود.  بدین منظور می­ گوییم: دعوت سلفیت یعنی فراخوان امت به وحدت و یکپارچگیِ عملی؛ مستند به کتاب الله و سنت. به گفتار ائمه عمل می­کند و به رأی شخص خاصی تعصب ندارد. واقعاً آیا در چنین دعوتی عیب و نقصی وجود دارد؟

  سلفی­ها راضی به اختلاف و از هم­پاشیدگی امت نیستند. چرا که پراکندگی، مانعی است که امت را از کارِ گروهی باز می­ دارد. الفت و به هم­ پیوستگیِ آحاد جامعه را از بین می­ برد. گر چه بر اساس قضا و قدر پراکندگی واقع می ­شود، ولی ما شرعاً امر شده ­ایم آن را دور کنیم و در این راه از جان­ گذشتگی نشان دهیم. در نتیجه جز آن­چه خواسته­ های نفسانی و بدعت ­مخالفین آن را بر ما تحمیل می­ کند، چیزی از آن باقی نمی­ماند. همبستگی اسلامی تنها یک مشارکتِ ابزاری و ارگانیک نیست که عامل آن اشتراکات خاک، زبانی و تاریخی باشد. بلکه یک همیاریِ گروهی است که بر پایه­ی عقیده­ای واحد، هدفی واحد، الگویی واحد و پیشوایی واحد که رسول الله  باشد، استوار است.

  دعوت سلفیت وقتی با مجتمعات امروزی که مبتلا به بیماری­ها و نواقص است روبرو می­شود، این جوامع را به اصلاح مشکلات آن فرا می­ خواند. آنان را با ادای واجب امر به معروف و نهی از منکر، در برداشتن موانعی که میان این جامعه­ ها و میان اجرایی نمودنِ اسلام حایل شده است، به مشارکت می­ خواند.

[۱] . حجرات / ۱۰٫

[۲] . بخاری و مسلم.

[۳] . بعد از قرن چهارم هجری بود که ندای بسته شدنِ باب اجتهاد بلند شد.

[۴] . بانگ برآورده شد، که هر مسلمانی باید خود را ملزم به پیروی از مذاهب چهارگانه کند و در احکام دین از این چارچوب بیرون نرود.

[۵] . امام ابوحنیفه : در سال ۸۰ هـ متولد و در سال ۱۵۰هـ (۶۶۹م – ۷۶۷م) وفات نمود. امام مالک : در سال ۹۳هـ  تولد و در سال  ۱۷۹هـ (۷۱۲م – ۷۹۵م) وفات یافت. امام شافعی : متولد ۱۵۰هـ و متوفای ۲۰۴هـ (۷۶۷م – ۸۲۰م) و امام احمد : متولد ۱۶۴هـ و متوفای ۲۴۱هـ( ۷۸۰م – ۸۵۵م) بوده است.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …