نگاهی به روایاتی که درباره مادر امام دوازدهم آمده (۱۰)

توضیح: اگر در شریعت إلهی، نصّی معتبر درباره مهدی وجود می‌داشت طبعاً این اندازه اختلاف و حیرت درمیان مسلمین ایجاد نمی‌شد.

در هر صورت اینها شیعیان و پیروان حضرت عسکری در زمان خودش بودند، و این است عقیده‌شان درباره فرزند آن‌حضرت وای به حال دیگران، آیا حجّت خدا چنین باید باشد؟!.

دیگراینکه این حجّت خدا چه خاصیّتی دارد؟ به قول استادما جناب «سیّد مصطفی حسینی طباطبائی»: در پنهان بودنِ امام و هادی أمّت چه هدایت و راهنمایی هست که با نبودن آن هدایت، زمین و زمان بر هم می‌خورد؟!.

خنده‌دار نیست که ما بگوییم خدای جهان حجّت خود را غیب فرموده و در صفحه زندگیِ دیگر و در روز باز پسین، مردم را ملامت می‌فرماید که با وجود حجّت من چرا به او ایمان نیاوردید؟! مردم در عالَم آخرت می‌توانند جواب دهند که خداوندا حجّت تو یعنی دلیل، البتّه بنابه قول بعضی، درمیان ما آمد ولی غیب بود و ما به او دسترسی نداشتیم!! دلیل آوردی ولی دلیلت غیبت و نا پیدا بود!! آیا با دلیل غیبی که به کسی نرسیده می‌توان مردم را هدایت نمود و إتمام حجّت کرد؟! فسُبحانَ الله عَمّا یَقول الجاهِلونَ عُلوّاً کبیرا.

هرکه چنین بگوید خدا را درست نشناخته و از اینجا می‌فهمیم که ریشه خرافات و اشتباهات، عدم معرفت به خدای تعالی و مقام کبریای أحدیّت است.

اگر ما بخواهیم هر افسانه و یا ادّعای بی‌دلیل را پذیرفته و یک موجود غیبی هزار و چند ساله را امام خود بدانیم راهی مخالف وحی و عقل و تجربه پیموده‌ایم زیرا وحی می‌گوید أثر امام، هدایت و راهنمایی و اعمال اوست که اُلگوی ماست پس اگر امام خود ناپدید شد و کتاب و أثری هم از او نماند تا مشکلات روز را جواب گوید، چنین امامی، امامِ قرآن نیست یعنی آن امامی نیست که قرآن کریم او را وصف نموده و پیروان قرآن باید او را بپذیرند و از قول و فعلش پیروی کنند.

اگر گفته شود قرآن در کجا أثر امام راهدایت مردم دانسته؟ می‌گوییم آنجا که درباره پیشوایان إلهی می‌فرماید: ﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّهٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا﴾ [الأنبیاء: ۷۳]. «آنان را امامانی قرار دادیم که به أمر ما هدایت می‌کردند». و البتّه آنچه قرآن می‌گوید تنها متعلّق به گذشته نیست بلکه برای أهل قرآن یعنی مسلمانان نیز هست چرا که مردم گذشته گذشتند و اگر مطالب قرآن اختصاص به آنها داشت برای این أمّت بازگو کردن آن مطالب چه سودی داشت؟!.

این مدّعیان بزرگوار چون قاعده‌ای سراغ ندارند گاهی موضوع را احاله به آینده می‌دهند که امام در آینده جهان را پراز عدل و داد می‌کند. گوییم پس امام، امام آینده است نه امام زمان ما!.

به علاوه خدایی که به تأیید خود اراده دارد که در آینده جهان را از نور عدالت پر کند چه حاجت داشته که از هزار سال پیش کسی را برای قرنهای بعد ذخیره نماید؟ مگر خدا -نَعُوذُ بِالله تَعالی- نمی‌توانسته همچنانکه پیامبر أکرم  صلی الله علیه و سلم را در وقت مقتضی به وجود آورد، در وقت مناسب چنین هادی و پیشوایی را به وجود آوَرَد؟! مگر خدای قدّوس قدیر کار بیهوده می‌فرماید؟ مگر حساب خدا حساب بنده است که چون میوه زمستان در تابستان به دستش نمی‌آید، آن را از زمستان برای تابستان ذخیره می‌کند؟!.

می‌گویند امام باید از امام باشد یعنی پدر امام باید امام باشد و لذا خداوند فرزند آخرین امام را ذخیره فرموده!! گوییم ای شگفتا که در حال ابوطالب پدر أمیرالمؤمنین علی  علیه السلام نمی‌اندیشند که نه امام بود و نه پیغمبر! و در حال «عبدالله» پدر رسول خدا  صلی الله علیه و سلم تفکّر نمی‌کنند که نه مقام نبوّت داشت و نه مقا م امامت؟! وقتی که حضرت أبُوالأئمّه  علیه السلام از این شرط خارج باشد و رسول خدا با آن مقام عالی چنان نباشد ادّعای شما چگونه می‌تواند درست باشد؟.

به علاوه چرا از این امام محجوب که سرنوشت آینده جهان با او مرتبط است، نام و نشانی در قرآن کریم نیست؟ مگر ایمان به وجود این امام از ایمان به وجود مردان گذشته که در جهان می‌زیستند و صدها سال از مرگشان گذشته، مثل لُقمان و ذُوالقَرنین، ضرورت کمتری داشته که نام و نشان اینها برای عبرت و پند در قرآن کریم به تفصیل آمده، ولی از نام و نشان امامِ با عظمت و غیبی که مسلمانان شب و روز باید چشم به ظهور دولت او بدوزند در قرآن کریم خبری نیست؟! آیا روش کتاب هدایت این باید باشد که هر چیز که مهمتر، آن­را کمتر بیان فرماید یا به کلّی مکتوم نماید و امور کم أهمّیّت را توضیح مفصّل بدهد؟!.

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …