نقض و رد جنبه‌ی استدلالی آیه تطهیر، مطابق با منهج و دستور قرآنی

در اینجا نیازی نمی‌بینم که به توضیح این مسأله بپردازم که چگونه قرآن کریم ابتدا به خود دلیل روی می‌آورد قبل از آنچه در معنی و دلالت آن فرو رود و سپس از این جهت که دلیل فاقد شرایط معتبر یک دلیل درست و حسابی می‌باشد آن را باطل می‌نماید، و آنگه روشن می‌شود که چنین دلیلی بر شک و گمان استوار بوده نه بر یقین و صراحت. این منهج و روش قرآن درباره‌ی اثبات و ابطال اصول دین است. هرگاه قوی و مشهورترین ادله‌ی شیعه- یعنی آیه‌ی تطهیر- را می‌نگریم می‌بینیم که فاقد تمام شرایط ادله‌ی اصولی می‌باشد! واینک توضیح آن:

آیه در دلالت بر (عصمت) غیر صریح است و معنایی که از آیه‌ی مذکور استنباط شده به جز شبهه و ظن چیز دیگری نیست.

آیه‌ی دیگری که در دلالت بر این مقصود (عصمت) صریح باشد، وجود ندارد. تنها یک آیه صریح و روشن در خصوص (عصمت) وجود ندارد چه رسد به فراوانی و تکرار آیات قرآنی. این در حالی است که‌ اصول و اساسیات اعتقاد- مطابق أدله‌ی قرآنی و بررسی کامل آیات آن- بر آیات صریح و تکرار شده، بنا می‌شود.

قول به عصمت در خلال و اثنای (آیه تطهیر) استنباط و استخراج محسوب می‌گردد نه از لابه‌لای مفهوم صریح آیه. اما اصول یا به عبارت دیگر أساسیات بر نص حرفی و لفظی بنا می‌شود نه بر استنباط.

این نص و سایر نص‌هایی که مورد استناد و استدلال قرار می‌گیرند، اصل و ریشه‌ای از آیات محکمات و تفصیلی ندارند، تا برای تعیین معنای احتمالی و جدا کردن آن از دیگر معانی به آنجا ارجاع داده شود.

این نص نمی‌تواند به تنهایی بر (عصمت) دلالت نماید. پس نیاز دارند که آن را با روایات دیگری – مانند روایت کساء و عبای مبارک پیامبرصلی الله علیه و سلم- یا به وسیله‌ی تفسیر به رأی، پشتیبانی کنند. وهر یک از این دو أمر:(روایت کساء و تفسیر به رأی) صلاحیت آن را ندارند که به عنوان دلیلی در استوار و ریشه‌دار کردن اساسیات اعتقاد نقش ایفا کنند.

در این آیه و در تمام قرآن ادله‌ی عقلی بر اثبات مسأله­ی (عصمت) وجود ندارد، به همانگونه که در مورد الوهیت، نبوت و معاد دلیل اثبات فراوان است.

۷- نه تنها این آیه بلکه در تمام قرآن آیه‌ای وجود ندارد، که انکار کنندگان عصمت ائمه را تهدید به عقاب ومجازات کند. چنانچه در سایر اساسیات دین به طور عمومی و اعتقاد به طور خصوصی چنین است.

۸- بر فرض این‌که عصمت هم ثابت گردد، هیچ فایده‌ای بر آن مترتب نیست تا اضافه گردد به سایر فائده‌هایی که از ایمان به بقیه‌ی اصول به دست آورده‌ایم، و آن هم به علت یک دلیل بسیار بسیط و جزئی – که در موضوع امامت ذکر آن گذشت – و در اینجا خلاصه‌ای از آن را به شرح زیر عرض می‌نمایم:

دین به دو قسم اصول و فروع تقسیم می‌گردد: برای بیان اصول نیاز به چیز دیگری غیر از قرآن نمی‌باشد؛ در قرآن هم نیازی به وجود (امام معصوم) بیان نشده است. اگر چنانچه وجود (امام معصوم) برای معرفت و شناخت اصول و حفظ دین ضروریت داشت، وجود آن در میان ما اهل سنت هم ادامه می‌داشت و ما هم دارای امام خود می‌بودیم.

 همانا پیامبری که بر (عصمت) او اجماع و اتفاق نظر وجود داشت، دار فانی را وداع گفت و با آمدن و رفتن او نبوت و پیامبری هم ختم گردید، پس معنای (امامت معصوم) در حالی که نبوت ختم گردیده، چه می‌باشد؟!

سپس در مورد آن افراد از شیعه‌ی إثنا عشریه که قائل به (امام معصوم) هستند و می‌گویند: امام معصوم دوازده قرن خود را غایب و پنهان کرده است، می‌گوییم غایب در حکم معدوم است، و اگر برای وجود او ضرورتی بود، غایب و پنهان نمی‌شد!

 اضافه بر آن، این‌که اصول- نزد شیعه‌ی امامیه- توسط عقل ثابت می‌گردد، پس دلیل و توجیه نیازمند بودن در مسائل اصولی به (امام معصوم) چیست؟! حال تنها فروع باقی ‌مانده که برای بیان و توضیح آن وجود علما کافی است- و آن حقیقتی است که اتفاق افتاده است- پس برای اثبات اصول دین، نیازی به امام معصوم نیست.

 به این طریق آیه­ی مذکور از دائره‌ی آیات محکمات خارج گردید و در دائره‌ی آیات متشابهات قرار گرفت، و مانند نصی در مورد (عصمت) صلاحیت دلالت بر آن را از دست داد، و مناقشه کردن بر آن از حیث معنی و دلالتش فقط زیاده‌گویی و دور شدن از موضوع اصلی است.

مقاله پیشنهادی

کانال تلگرامی اهل سنت و جماعت ایران

کانال تلگرامی اهل سنت و جماعت ایران @ahlesonnat_com https://t.me/ahlesonnat_com https://t.me/joinchat/AAAAAEL1eveEIme7q2AtCw