سخنی در جهت ناخوشنودی خدا می‌گوید و درباره‌ی سخنش تفکر نمی‌کند

بخاری در صحیحش تخریج کرده: «وَإِنَّ الْعَبْدَ لَیَتَکَلَّمُ بِالْکَلِمَهِ مِنْ سَخَطِ اللَّهًِ، لا یُلْقِی لَهَا بَالاً، یَهْوِی بِهَا فِی جَهَنَّمَ»؛ «بنده، سخنی در جهت ناخشنودی خدا به زبان می‌آورد بدون اینکه به آن توجه کند، ولی به وسیله‌ی آن سخن، در جهنم، سقوط می‌کند».

و در روایتی –که در صحیحین آمده- «مَا یَتَبیَّنُ ما فیهَا»؛ «در آن تفکر نمی‌کند».

حافظ می‌گوید: این سخنش: «یَهْوِی»؛ «سقوط می‌کند»… ترمذی این حدیث را از طریق محمد بن اسحاق تخریج کرده… با لفظ: «لا یرى بها بأساً یهوی بها فی النار سبعین خریفاً»؛ «آن را چیز بدی نمی‌بیند و به خاطر آن به فاصله‌ی هفتاد پاییز در دوزخ می‌افتد».[۱]

می‌گویم: این حدیث درباره‌ی شخصی صحبت می‌کند که سخنی در جهت ناخوشنودی خدا می‌گوید و درباره‌ی سخنش تفکر نمی‌کند که چه چیزی از معصیت و تعدی در سخنش وجود دارد، و به خاطر آن به فاصله هفتاد پاییز در جهنم می‌افتد و چنین شخصی بخاطر جهل و خطایش معذور نشده است.

شیخ العز بن عبد السلام می‌گوید: آن، سخنی است که گوینده‌اش نیکی آن را از زشتی آن نمی‌شناسد. می‌گوید: پس بر انسان حرام است که به آنچه که نیکویی آن را از زشتی آن نمی‌شناسد سخن بگوید.

می‌گویم: (یعنی حافظ) این بر قاعده‌ی «مقدمه الواجب[۲]» جریان دارد.[۳]

[۱]– جـ۱۱ ص۳۱۴: ۳۱۸ –فتح الباری

[۲]– قاعده‌ی مقدمه الواجب همان قاعده‌ای است که می‌گوید: «ما لا یتم الواجب إلا به فهو واجب»؛ هرگاه تحقق واجبی به چیزی بستگی داشته باشد، خود آن چیز هم واجب می‌شود. «مترجم»

[۳]– جـ۱۱ ص۳۱۴: ۳۱۸ –فتح الباری

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …