در رویکرد سلفی، بیان کیفیت در صفات و تشبیه خالق و مخلوق به هم وجود ندارد

تمثیل و تشبیه، مثل هم اند. یعنی اعتقاد به تشابه میان خالق و مخلوق و همانندی صفات خالق به مخلوقات.

تشبیه بر دو نوع است:

  نخست: تشبیه مخلوق به خالق. مانند تشبیه عیسی علیه السلام به الله توسط مسیحیان، و تشبیه عُزَیر به الله  به اعتقاد یهودیان و تشبیه بت ها به الله از دیدِ مشرکین. الله تعالی بسی والاتر و بزرگ تر از گفته ی آنان است.

  دوم: تشبیه آنانی که الله  را به مخلوقاتش همسان می کنند. می گویند: الله – چهره ای همانند چهره ی انسان، دستی بسان دست او، و شنوایی هم  چون شنوایی انسان دارد؛ و غیره. الله  برتر از سخن ایشان است.

التَّکییف  یعنی تعیین ماهیت و حقیقت برای یک شیء. عرب گوید: کیَّفتُ الشیءَ، یعنی کیفیتش را بیان داشتم . تفاوت تکییف با تمثیل این است که در تکییف شخص معتقد است، صفات الله تعالی دارای فلان کیفیت است. یا از کیفیت آن سؤال می  کند. ولی در تمثیل، او معتقد است که صفات خالق همانند صفات مخلوق است.

و منظور از نفی کیفیت، نفی مطلق نیست. چرا که بالاخره هر چیزی درای کیفیتی خاص است. لذا صفات الله متعال هم کیفیت خودش را دارد. اما عقلِ ما توان درک آن را ندارد.

الله می فرماید:*لیس کمثله شیء وهو السمیع البصیر*: (هیچ چیز همانند او نیست و او بسیار شنوا و بیناست) .

در تفسیر این سخن الله ـ یعنی *کَمِثلِهِ* اختلاف شده است. گویند منظور از (کاف) و (مِثلِه) در این  جا به صورت کنایه، مبالغه ی در نفی می باشد. مانند: انسانی همانند تو بخیلی نمی کند، و غیر از تو کسی سخاوت نمی کند. برخی دیگر گویند: (کاف) برای تأکید زیادتر به کار برده شده است. چرا که الله ـ همانندی ندارد. و این گونه ترکیب ها در علم نحو مشهور است. عده ای از قبیل ثعلب و دیگران گفته اند: (مِثل)  کلمه ای زائد است. چنان که در این فرموده ی الله آمده است: * فإن آمنوا بمثل ما آمنتم به*: (اگر آن  ها نیز به آن  چه شما ایمان آورده‌اید ایمان بیاورند، هدایت یافته‌اند) .

  تفسیر اول بهتر است. چرا که استفاده از کنایه نزد عرب  ها دامنه  ی وسیعی دارد. ابن قتیبه گوید: عرب  ها از کلمه ی (مِثل) به جای خود شخص هم استفاده می  کنند. مثلاً تو می گویی: مِثلِی لا یُقالُ لَه هذا، یعنی أَنَا لا یُقالُ لی: به من این  چنین گفته نمی  شود.

  گروهی معتقدند هدف از (مثل) صفت است. چرا که (المثل) به معنای مَثَل است و المَثَل صفت و وصف است.

الله متعال می  فرماید: *مَثَلُ الجَنَّه*: (وصف و صفت بهشتی که). لذا بر مبنای این ترجمه، هیچ صفتی همانند صفات الله  نیست. یعنی هیچ یک از مخلوقات در ذات، صفات و نام  هایشان شبیه و همانند الله نیستند. چرا که تمام نام  های الله نیک هستند و صفاتش صفات کمال و بزرگی است. و الله تعالی با عمل و فعلِ خودش بدون هیچ شریک و همیاری، مخلوقات بزرگ را آفریده است.

در نتیجه به خاطر یگانه بودن و کامل بودن الله ـ از هر حیث، هیچ چیز همانند او نیست. هر کس این آیه را آن  طور که حقِّ فهمیدن و تدبر است، بفهمد، در بحثِ اختلاف صفات در مسیری روشن و واضح حرکت خواهد کرد. و اگر دقیق به این آیه*و هو السمیع البصیر* بنگرد بر بصیرتش افزوده می  گردد. زیرا اثباتی که در آخر آیه آمده است، آن  هم بعد از نفیِ (همانندی) که در اول آیه آمده بود، به خنکای یقین و شفای سینه و سردی دل منجر خواهد شد. با این دلیل قوی، بسیاری از بدعت  ها متلاشی و نابود می-گردد و بینی بسیاری از متکلمین کوته  نگر و افراط  گران اهل تأویل به خاک مالیده می  شود. خصوصاً اگر این فرموده  ی الهی: *ولا یحیطون به علماً*: (و بر او احاطه ی علمی ندارند) ، ضمیمه  ی آن شود.

  و این فرموده  ی الله : *وهو السمیع البصیر*: (او بسیار شنوا و بیناست)، یعنی ذات باری تعالی سخن مخلوقات را با توجه به تفاوت زبان  ها و گوناگونی نیاز  هایشان، می    شنود. و بصیر به بیننده  ای گویند که دیدش بر تمام دیدنی  ها تسلط و احاطه  ی کامل داشته باشد. یعنی مورچه  ی سیاه را در دل تاریکی شب بر صخره  ای صاف و سخت، می  بیند. قوت و خوراک در اعضاءِ حیواناتِ کوچک و حرکت آب در شاخه  ها را می  بیند . پیام این آیات چنین است: * رد بر مشَبَّهه که الله را به مخلوقش تشبیه می-کنند. *رد بر معَطَّله، آنان که بسانِ جهمیه صفات الهی را نفی می کنند. *رد بر معتزله و هم کیشان آنان که نام ها را بدون صفت اثبات نموده و می گویند: شنوا و بینایِ بدون چشم و گوش. *رد بر اشاعره که برخی از صفات را اثبات می  نمایند  و برخی را تأویل و تحریف می  کنند که این دو ضد و نقیض هم-اند. با گمراهی آنان بسیاری از راه به  در شدند.

شنوایی و بینایی الله متعال آن گونه که سزاوار شأن و بزرگی اوست، ثابت می  گردد . منزه دانستن الله ـ از مخلوقات؛ و این که صفات او تعالی بسان هیچ یک از مخلوقاتش نیست.  مقدّم داشتن نفی بر اثبات. چرا که اوّلی از باب خالی دانستن از عیب و دوّمی از باب آراستن و زیبایی است.

نفی اجمالی و اثبات به صورت مفسَّر. و این روشِ اهل سنت در استنباط از این آیه و دیگر آیات است.  ردّ بر آنان که می  پندارند سمع و بَصَر به معنای علم است. این آیات دلالت بر زیادی صفاتِ کمال و تعریف و توصیف  الله  دارد. و این صفات به دلیل فراوانی و عظمت آن  ها، همانندی برایشان نیست. و گرنه اگر منظور فقط نفی صفات بود، نبودِ محض شایسته  تر از چنین مدح و ستایشی بود. پس این آیه بر اثبات صفات دلالت دارد. آیه فوق دلیلی است برای آنان که سمع را بر بصر برتری می دهند. تشویق بر مقام و منزلت احسان .

خلاصه ی مطلب: سلف صالح به آن  چه الله در قرآن، خود را بدان توصیف نموده و به آن  چه رسول الله وی را وصف کرده است، ایمان دارند و تسلیم آن هستند؛ و تمام وصف ها را بر ظاهر آن حمل می کنند. آنان آن  چه را  که در قرآن کریم آمده است، بدون تحریف، تعطیل، بیانِ کیفیت و تمثیل وتشبیه، آن گونه که در شأن مقام و منزلت الهی است، ایمان دارند.

شیخ الاسلام ابن تیمیه : در عقیده  ی واسطیه، مذهب سلف را چنین بیان می دارد: هر آن چه الله تعالی خویش را با آن وصف نموده است، نفی نمی کنند. و کلام الهی را از معنای اصلی آن تحریف نکرده و در نام ها و آیاتِ الله  به کژی نرفته اند.

کیفیت بیان ننموده و صفات الله  را به صفات مخلوقین تشبیه نمی  کنند. چرا که معبود یکتا هم  نام، هم  تا و هم  مثلی ندارد و الله ـ بر مخلوقات قیاس نمی شود. زیرا او به خود و دیگران آگاه تر است و از مخلوقاتش راست گو تر و نیک  سخن تر است. و بعد از الله ـ پیامبرانِ راست-گوی او، نیک  سخن  تر و راست گوترین هستند؛ بر خلاف آنان که ناآگاهانه نسبت به الله حرف هایی زدند .  از این روست که الله ـ می  فرماید: *سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ* وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ* وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ*: (پروردگارت که دارای عزت است از آنچه او را به آن توصیف می کنند، منزّه است. و سلام بر پیامبران. و همه ستایش ها ویژه الله است که پروردگار جهانیان است( . پس خودش را از آن  چه مخالفینِ پیامبران توصیف کرده اند، منزّه داشت و بر رسولان به دلیل بی نقص بودن گفتارشان از عیب و نقص، سلام فرستاد. و این گونه با توصیف و نام گذاری خویش، بین نفی و اثبات جمع نمود.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …