اعتراضات استاد کاتب به نظریه‌ی (امام مهدی) (۴)

۷- دلایل عقلی به دور از این وصف هستند

استاد احمد کاتب می‌گوید:[۱] نامگذاری پروسه استدلال نظری بر وجود پسری برای حسن عسکری به دلیل (عقلی) از باب تسامح و استعاره است و گرنه این امر بسیار دورتر از استدلال عقلی است؛ چون این نظریه بر مجموعه‌ای از مقولات نقلی استوار است که بعضی از آن‌ها اخبار آحاد هستند و نیازمند اثبات دلالت و سند می‌باشند همانند مقوله‌ی وراثت عمودی و عدم جواز انتقال امامت به دو برادر بعد از حسن و حسین که از استدلال عقلی به دور است. او در ادامه می‌گوید: بدین خاطر اثبات وجود (امام مهدی محمد بن حسن عسکری) از راه عقلی برای سایر مردم یا سایر مسلمانان یا سایر فرقه‌های شیعه و حتی سایر فرقه‌های امامیه که با (وراثت عمودی) موافق نیستند، کاری مشکل یا محال است. سید مرتضی می‌گوید: غیبت، فرعی از اصل است که اگر اصل صحیح باشد، سخن از غیبت چیز آسان و واضحی است، چون بر آن متوقف است و اگر نادرست باشد، سخن راندن از غیبت کاری سخت و غیرممکن است.[۲]

با وجود این‌که تسلیم شدن به امامت حسن عسکری به ضرورتِ تسلیم به وجود فرزندی برایش منجر نمی‌شود، بلکه این گفته منجر به ضرورت استمرار امامت خداوندی تا روز قیامت می‌شود و سبب واجب بودن وارثانی به شکل عمودی می‌گردد و این چیزی جز یک امر متروک، وهمی، ظنی و بدون علم نیست. لذا ناصر مکارم شیرازی در کتابش (المهدی الثوره الکبری) می‌گوید: «استدلال فلسفی می‌تواند قضایای کلی و عام را اثبات کند ولی نمی‌تواند در خارج، بر انسانی انگشت نهد و وجودش را اثبات کند.»[۳]

۸- هیچ دلیل نقلی مورد قبول وجود ندارد

استاد کاتب با دلایل نقلی زیادی مناقشه کرده است ـ چه روایتی باشد و چه تاریخی ـ و از چندین راه ساختگی بودن آن‌ها را اثبات می‌کند؛ از جمله‌:

 سند آن‌ها را ضعیف می‌داند و در تک تک روایات تحقیق نموده و برایش معلوم شده که اسناد آن‌ها بر وجود افرادی است که در خود کتاب‌های شیعه دوازده امامی مورد جرح و ضعف قرار گرفته‌اند.[۴]

و از جمله در بین آن‌ها اختلافاتی فاحش و مشخص وجود دارد، که با یکدیگر در تناقض هستند و با مقررات مذهب و یا با اصول پایه‌ای دین، در تضاد هستند.[۵]

۹- ادعای فراوان برای نیابت و اختلافاتشان با هم و وجود شبهاتی زیاد پیرامون آن‌ها[۶]

ادعای (غیبت) و همچنین (نیابت) از (غائب) در تاریخ شیعه تنها یک بار نبوده است، بلکه چندین بار حاصل شد، تا این‌که‌ در نهایت ادعای فرزند مزعومی را برای حسن عسکری کردند! همچنان که ادعای غیبت موسی بن جعفر شده بود، سپس یکی از یارانش به نام (محمد بن بشیر) ادعای جانشینی او را کرد، سپس فرزندان و نوادگانش جانشینی را به ارث بردند.

و اما راجع به (محمد بن حسن عسکری) بیست و چند نفر ادعای جانشینیِ او را کردند که از جمله آن‌ها شریعی، منیری، عبرتائی و حلاج بودند. این بدین خاطر بود که ادعای نیابت به خاطر مصالح مادی و جایگاه اجتماعی و سیاسی بود که برای مدعی به وجود می‌آمد.

گفتنی است که بعضی از هم عصران شیعی آن‌ها نسبت به ادعای تمامی این مدعیان که نائبان چهارگانه نیز در ردیف این‌ها می‌باشند، شک داشته‌اند! اما ادعاهایشان برای انسان‌های ساده لوح روپوش می‌گیرد (و گول می‌خورند) و دانایان و محققان خبره نیز آن را نمی‌پذیرند.

اما روایاتی که این جانشینان چهارگانه را جدا از دیگران، معتبر می‌داند، در هنگام تحقیق هیچ چیزی را ثابت نمی‌کند، زیرا متکی بر اسنادهای خیالی و ادعاهای باطلی هستند که با مصالح مادی مشترک و دشمنی و اختلافاتِ زیادی در هم آمیخته می‌شود. و تعداد زیادی از این متون‌ها تازه به وجود آمده‌اند، همانند نسبت دادن علم غیب به جانشین مشخصی که دلیلی بر راستگویی او است.

یکی از این نائب‌ها احمد بن هلال عبرتائی (شیخ شیعه‌ی بغداد در زمان خودش) است؛ ایشان در تقویت ادعای نیابت عثمان بن سعید عمری، نقش بزرگی را ایفا نمودند به این امید که بعد از خودش به نیابت وی وصیت کند. اما او به نیابت پسر خودش محمد وصیت کرد، از این‌رو عبرتائی او را رد کرد و ادعا نمود که نیابت از آن خودش است.

و محمد بن علی شلمخائی که وکیل نائب سوم یعنی حسین بن روح نوبختی در بنی بسطام بود و سپس از او جدا شد و برای خود ادعای نیابت را کرد، می‌گوید: (با ابو قاسم حسین ابن روح وارد این کار نمی‌شدیم جز این‌که‌ دلیل آن را می‌دانستیم و ما سر این امر به جان هم می‌انداختیم همچنان که سگ‌ها بر سر لاشه به جان هم می‌افتند.)[۷]

بسیاری از شیعیان نسبت به این نائب‌ها مشکوک بودند حتی در نزد آن‌ها روایتی از اهل بیت مشهور است که می‌گوید: (خدمتگذاران و امیران ما بدترین خلق هستند) آن چیزی که آن‌ها را به درستی ادعای نیابت خاص، مشکوک می‌نمود. و طوسی بر صحت روایت تأکید می‌کند، اما عمداً آن را بر خائنان و کسانی که این کار را به جای دیگری کرده‌اند، تأویل و تفسیر می‌کند. بعضی از شیعه از این‌که‌ اموالشان ‌را به (عمری) داده بودند، پشیمان شدند، بلکه اصلاً نسبت به وجود (مهدی) و دست نوشته‌هایی که عمری آن را اخراج کرده و به او نسبت داده است، در شک افتادند.

از جمله‌ی این شکاکان مردانی از اهل بیت بودند ، و این امر (عمری) را به نوشتن کتابی بر زبان مهدی وادار نمود و آن‌ها را بدان محکوم کرد. همچنان که دست‌های دیگر به نیابت نوبحتی شک دارند و از او در مورد مصرف اموالی که به اسم مهدی گرفته بود، سؤال می‌کنند.

 اثنی عشری‌ها در میان بیست و چند نائب بر چهار تا استقرار یافتند و دیگران‌ را به جرم دروغ از روی حرص و طمع به اموال و ارتباط با حکومت عباسی، متهم کردند. البته این تهمت‌ها متوجه نائبین چهارگانه هم که‌ از حکومت عباسی دور نبوده‌اند می‌شود.

آری ادعای دیدن (مهدی) بعد از همه‌ی این‌ها، غیرقابل اعتماد است و حتی موجب ظن راجع هم نمی‌شود، بلکه به عنوان دلیلی بر دروغ بودن این افسانه محسوب می‌گردد. اضافه بر آن، این‌که هیچ‌کدام از آن نائبان نقشی در روند فرهنگی یا فکری یا سیاسی برای خدمت به شیعه و مسلمین نداشته‌اند و کاری جز چپاول اموال مردم و ادعای پرداخت آن به (امام مهدی) چیز دیگری را انجام نمی‌دادند، در هالی که آنان نیز همانند دیگران به سرانجام او آگاهی نداشتند.

هیچ یک از آن‌ها به حل مشکلات طایفه و گفتن توجیهات امام برای امت نپرداخته‌اند، بلکه مشکلات خود نائبان از غیر این راه حل شده بود: اینک راجع به مشکل نوبختی با بدهکارش شلمغانی، هیچ کدام از آن‌ها نتوانستند قولی را از (امام مهدی) اثبات کنند که مشکلشان ‌را حل نماید. بلکه نوبختی برای حل مشکلش به علماء قم پناه برد و کتابش (التأدیب) را برای آن‌ها فرستاد تا صحیح را از غیر صحیح جدا کنند.[۸] ولی بهتر این بود که آن را بر (مهدی) عرضه می‌کرد، مادام در خفا و پنهانی با او ملاقات می‌کند، خصوصاً این‌که‌ (مهدی) از فراغت و بیکاری زیادی برخوردار است و به خاطر اموال بسیار زیادی که در اختیار داشت، از مشغول شدن به کاری بی نیاز بود و این خود دلیل واضحی بر عدم وجود اتصال و دیدار بین او و بین (مهدی) است.

و الا کتاب را بر او عرضه می‌کرد و از درستی و نادرستی آن، به او مراجعه می‌نمود.

معروف است که کلینی کتابش (الکافی) را عصر نوبختی تألیف کرد و آن را از احادیث ضعیف و موضوعاتی که از تحریف قرآن بحث می‌کند و امور باطله‌ دیگری پُر کرد. ولی «نوبختی» یا «سمری» روی روایات موضوع تعلیقی ننوشتند و هیچ موردی از کتاب را تصحیح ننمودند و چیزی از آن را از مهدی نقل نکردند، که این، باعث شده شیعه در طول تاریخ با عدم توانایی ایجاد تفاوت بین احادیث صحیح و نادرست و اختلافات در بین آن‌ها مواجه شود.

[۱]– همان منبع قبلی، ص ۱۹۰٫

[۲]– رساله فی الغیبت- از مرتضی ص ۲٫

[۳]– مهدی؛ انقلاب بزرگ ص ۲۱۳٫

[۴]– همان منبع ص ۱۹۳-۲۳۳٫

[۵]– همان منبع ص ۱۹۳-۲۳۳٫

[۶]– همان منبع ص ۲۲۱٫

[۷]– الغیبه، ص ۲۴۱٫

[۸]– الغیبه، از طوسی ص ۲۴۰٫

مقاله پیشنهادی

کانال تلگرامی اهل سنت و جماعت ایران

کانال تلگرامی اهل سنت و جماعت ایران @ahlesonnat_com https://t.me/ahlesonnat_com https://t.me/joinchat/AAAAAEL1eveEIme7q2AtCw