کرامات اولیا

صله بن اشیم عابد و زاهد تابعی، به شمال می‌رود تا در راه خدا جهاد کند. او، در بین راه و در جنگلی است که شب، فرا می‌رسد. وی، به قصد نماز در میان درختان وضو می‌گیرد و به نماز می‌آیستد. ناگهان شیری درنده به او نزدیک می‌شود و گرداگرد او که مشغول نماز است، دور می‌زند و می‌غرد؛ اما صله همچنان از همه چیز بریده و غرق مناجات با خداست. او، به نماز و ذکر خودش ادامه می‌دهد تا اینکه بعد از دو رکعت سلام می‌دهد و نماز را تمام می‌کند و سپس به شیر می‌گوید: اگر به خوردن من و کشتن من امر شده‌ای، پس مرا بخور و اگر به این کار امر نشده‌ای، بگذار با پروردگارم مناجات کنم؛ شیر دمش را پایین انداخت و از آنجا رفت و صله را گذاشت تا نماز بخواند.

کتاب البدایه والنهایه و دیگر کتاب‌های تاریخ را مطالعه کن؛ این مطلب در مورد سفینه خادم پیامبر ج در کتاب‌هایی که شرح حال اصحاب را نوشته‌اند، بیان شده است. او و همراهانش از ساحل دریا آمدند و وقتی به خشکی رسیدند، ناگهان دیدند که شیر درنده‌ای، به سوی آنها می‌آید؛ سفینه گفت: ای شیر! من از اصحاب پیامبر ج و خادم او هستم و این‌ها، همراهانم هستند و تو، نمی‌توانی با ما کاری داشته باشی؛ آنگاه شیر، پا به فرار گذاشت و چنان غرشی سر داد که صدایش در اطراف طنین انداز شد. این وقایع و اتفاقات را جز فرد خود بزرگ بین، کسی رد نمی‌کند؛ سنت‌های خداوندی در آفریده هایش، حاوی مواردی هستند که چنین قضایایی را تأیید می‌کنند.

اگر بحث به درازا نمی‌انجامید، ده‌ها داستان صحیح در این باره ذکر می‌کردم. اما به ذکر حدیثی که در چند سطر بعد می‌آید، بسنده می‌کنم. این حدیث، به خوبی روشن می‌کند که خداوند، مهربان و حکیم است؛ هیچ چیزی، از او پنهان نمی‌ماند و او، به همه مردم آگاه است و لطف او، شامل همه می‌شود: ﴿مَا یَکُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَهٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ وَلَا خَمۡسَهٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمۡ وَلَآ أَدۡنَىٰ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمۡ أَیۡنَ مَا کَانُواْۖ﴾ [المجادله: ۷] «هیچ سه نفری در گوشی نجوا نمی‌کنند مگر آنکه خداوند، چهارمین آنهاست و نه پنج نفر مگر آنکه خداوند ششمین آنهاست ونه کمتر از این و نه بیشتر از این، نجوا نمی‌کنند، مگر اینکه هرجا که باشند، خدا با آنهاست».

مقاله پیشنهادی

تعداد تابعین:

تعداد تابعین بسیار زیادند و امکان محصور کردن آن‌ها به تعداد مشخصی وجود ندارد، و …