دلداری به مصیبت‌زدگان

﴿وَلَقَدۡ أَهۡلَکۡنَا مَا حَوۡلَکُم مِّنَ ٱلۡقُرَىٰ﴾ [الأحقاف: ۲۷] «و به راستی برخی آبادیهای پیرامونتان را نابود کرده‌ایم».

از جمله کسانی که به مصیبتی خونین و فاجعه‌ای ویرانگر گرفتار شدند، ‌برمکیان بودند. برمکی‌ها، خانواده‌ای مرفه، خوشگذران و دارای ابهت و سخاوت بودند که مصیبت آنها، درس عبرت و پند قرار گرفته است؛ در آن حال که آنها، درمیان نعمت‌ها و رفاه و خوشگذرانی، غافل از همه چیز سرگرم لذت بودند، فرمان الهی به دست هارون الرشید که نزدیکترین فرد به آنها بود، آنان را فرا گرفت، حرمت آنها را هتک کرد؛ خونشان را به زمین ریخت و آنان را به هلاکت و نابودی کشاند. فاجعه‌ای که آنها را فرا گرفت، دل دوستانشان را خونین کرد؛ کودکانشان، به خاطر این مصیبت، خون گریستند؛ به راستی چه نعمت‌هایی که از دست دادند و چقدر برایشان اشک ریخته شد: ﴿فَٱعۡتَبِرُواْ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَبۡصَٰرِ ٢﴾ [الحشر: ۲] «پس ای صاحبان بصیرت! عبرت بگیرید». آنها، لحظه‌ای قبل از آنکه بلا، به سراغشان بیاید، روی دیبا و ابریشم غَلط می‌زدند و آنچه دلشان می‌خواست، انجام می‌دادند؛ اما ناگهان مصیبت بسیار وحشتناک و فاجعه‌ای جانکاه و مرگبار، زندگی آنها را درنوردید.

هذا المصاب وإلا غیـره جلل   وهکذا تمحق الأیام والدول

«این، به مصیبت گرفتار شده و گرنه غیر از آن مصیبت‌های بزرگی هست و اینگونه روزها و نوبت‌ها از بین می‌روند».

برمکیان، در آرامش بسر می‌بردند و از حوادث روزگار غافل بودند؛ ﴿وَسَکَنتُمۡ فِی مَسَٰکِنِ ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَتَبَیَّنَ لَکُمۡ کَیۡفَ فَعَلۡنَا بِهِمۡ وَضَرَبۡنَا لَکُمُ ٱلۡأَمۡثَالَ ۴۵﴾ [إبراهیم: ۴۵] «و شما در خانه‌های کسانی سکونت کردید که بر خود ستم کردند و برایتان روشن شد که با آنها چه کردیم و برایتان مثال‌ها زدیم».

سربازان، بالای سرشان ساکت و آرام ایستاده و پیرامونشان سپاهیانی صف بسته بودند.

کأن لم یکن بین الحجون إلی الصفا   أنیــس ولم یسـمـر بمـکـه سامر

«گویا از حجون تا صفا هیچ همدمی نبوده و هیچکس در مکه، شب‌ها داستان سرایی نکرده است».

برمکی‌ها، سرگرم زندگی بودند و در ناز و نعمت بسر می‌بردند و غافل از همه چیز و کاملاً آسوده خاطر بودند؛ آنان، سراب را آب پنداشته، گمان می‌بردند که دنیا، همیشگی است؛ فنا را بقا دانسته، چنین پنداشته بودند که امانت، روزی پس داده نمی‌شود: ﴿وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ إِلَیۡنَا لَا یُرۡجَعُونَ ٣٩﴾ [القصص: ۳۹] «و گمان بردند که به سوی ما بازگردانده نمی‌شوند».

فجــائع الدهـر ألـوان منـوعـه   وللـزمــان مسـرات وأحـزان

«مصیبت‌های زمان، به رنگ‌های گوناگون می‌آید و دوران، شادی‌ها و غم‌هایی دارد».

وهـذه الـدار لا تبقی علی أحد   ولا یـدوم علـی حالٍ لها شأن

«و این سرا، برای هیچکس باقی نمی‌ماند و دنیا، همیشه به یک حالت نخواهد بود».

آنها صبح را با شادی سپری کردند، اما غروب به خاک سپرده شدند؛ در یک لحظ هارون الرشید خشمگین شد و شمشیر بلا را به روی آنها از نیام برکشید و جعفر بن یحیی بن خالد و برادرش فضل بن یحیی را به زندان انداخت و اموال و املاک آنها را مصادره کرد. شعراء اشعار زیادی در مرثیه برمکی‌ها سروده‌اند.

بکیــت علـی الدنیـا وأیقـنت أنما   قـصـاری الفـتی یومـاً مفارقه الدنیا
ومـا هــی إلا دولـه بـعـد دولــه   تـخـول ذا نـعمی وتـقب ذابـلـوی
إذا أنـزلـت هـذا مـنـازل رفــعـه   من الملک حطت ذا إلی الغایه لقصوی

«برای دنیا گریستم و یقین کردم که پایان کار شخص، این است که روزی از دنیا جدا شود.

دنیا، گردش روزگار است که صاحب نعمتی، آن را رها می‌کند و بلادیده‌ای، جای او را می‌گیرد.

هرگاه این یکی، در جایگاه رفیع پادشاهی بنشیند، آن دیگری، به پایین‌ترین جایگاه سقوط می‌کند».

وقتی ابوجعفر منصور، محمد بن عبدالله بن حسن را به قتل رساند، سرش را به نگهبان خود ربیع داد تا آن را نزد پدرش عبدالله بن حسن در زندان ببرد؛ ربیع سر محمد را آورد و جلوی پدرش گذاشت؛ او گفت: رحمت خدا برتو باد ای اباالقاسم! تو ازکسانی بودی که به پیمان خود وفادار هستند و عهدشکنی نمی‌کنند؛ تو، از کسانی بودی که فرمان خدا را اجرا می‌کنند و از پروردگارشان می‌ترسند؛ سپس این شعر را سرود:

فتـی کـان یحمیــه من الـذل سیفه   ویکـفـیـه سـوءات الامور اجـتنابها

«جوانی بود که شمشیرش، او را از ذلت و خواری حفاظت می‌کرد و از بدی‌ها دوری می‌گزید».

آنگاه نگاهی به ربیع، دربان منصور کرد و به او گفت: به ارباب خود بگو از مصیبت و رنج ما مدت زمانی گذشته و به همان اندازه از ناز و نعمت تو نیز مدتی سپری شده است و میعادگاه همه روز دیدار با خداست!

عباس بن احنف یا عماره بن عقیل، شعری به همین مفهوم سورده است:

فـإن تلحـظی حالی وحالـک مـره   بنظـره عیـن عن هوی النفس تحجب

«اگر با یک نگاه، یک بار به حالت من و حالت خود نگاه کنی، از هوا و هوس و میل نفس باز داشته می‌شوی».

نجد کل یوم مر من بـؤس عیشتــی   یمر بیوم من نعیمک یحـسب

«خواهیم یافت که هر روزی که از بدبختی من می‌گذرد، یک روز از ناز و نعمت تو کم می‌شود».

اکنون هارون الرشید کجاست؟ جعفر برمکی کجا می‌باشد؟ قاتل کجاست و مقتول کجا؟ کجاست امیر و کجاست مأمور؟ کجاست کسی که روی تخت خود نشسته بود و دستور صادر می‌کرد؟ و کجاست کسی که کشته شد و به در آویخته گردید؟ چیزی نمانده و همه چیز، تمام شده است و خداوند، در روزی که هیچ تردیدی در آمدن آن نیست، همه آنهارا جمع خواهد کرد؛ در آن روز هیچ ستمی، صورت نمی‌گیرد؛ ﴿عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَٰبٖۖ لَّا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنسَى ۵٢﴾ [طه: ۵۲] «علم قیامت نزد پروردگارم در کتابی است؛ پروردگارم، گمراه نمی‌شود و فراموش نمی‌کند».

﴿یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ۶﴾ [المطففین: ۶] «روزی که مردم به پیشگاه پروردگار جهانیان بلند می‌شوند». ﴿یَوۡمَئِذٖ تُعۡرَضُونَ لَا تَخۡفَىٰ مِنکُمۡ خَافِیَهٞ ١٨﴾ [الحاقه: ۱۸] «در آن روز عرضه می‌شوید و هیچ چیز پنهانی از ما پوشیده نمی‌ماند».

به یحیی بن خالد برمکی گفته شد: آیا می‌دانی علت این مصیبت چه بود؟ گفت: شاید سبب آن دعای مظلومی بود که در تاریکی شب بالا رفته بود و ما از آن غافل بودیم. عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر به مصیبت گرفتار شد. او در زندان چنین سرود:

خرجنا من الدنـیا ونحن مـن أهلهـا   فلسـنا من الأموات فیها ولا الأحیاء

«ما از دنیا بیرون آمده‌ایم و حال آنکه از اهل آن هستیم؛ پس ما، نه از مردگان هستیم و نه از زندگان».

إذا دخل السجان یـومـاً لحاجه   عجبنا وقلنا: جاء هذا من الدنیا

«وقتی زندانبان، به خاطرکاری وارد زندان می‌شود، ما تعجب می‌کنیم و می‌گوییم: این شخص، از دنیا آمده است».

ونفــرح بـالـرؤیـا فـجــل حدیثنا   إذا نـحن أصبحنا الحدیث عن الرؤیا

«و از خواب دیدن خوشحال می‌شویم و بیشتر صحبت ما وقتی که صبح می‌کنیم، از خواب‌هایی است که در شب دیده‌ایم».

فإن حســنت کـانت بطـیئاً مجیئهـا   وإن قبحت لم تنتظر وأتت سعیا

«اگرخواب خوبی باشد، مصداق آن، خیلی دیر و بسیار آهسته پدیدار می‌شود واگر خواب بدی باشد، خیلی زود راست می‌شود و مصداق می‌یابد».

آخرین بیت که در آن، مفهوم خوشبینی و بدبینی به چشم می‌خورد، مرا به یاد شعر یکی از شعرا انداخت که در کتاب (البغال) جاحظ آمده است:

إذا ما برید الحی أقبل نحونا   ببـعـض دواهـی الـدهــر فأســرعا

«وقتی پیام آور به همراه برخی از مصیبت‌های روزگار، به سوی ما متوجه می‌شود، بسیار شتابان می‌آید».

فإن کان شراً سار یوماً ولیله   وإن کان خیراً قصد السیر أربعاً

«اگر شر و بدی، همراهش باشد، در یک شب و روز خودش را می‌رساند و اگر خیر و خوبی به همراه داشته باشد، آهسته می‌آید و آمدنش، چهار روز طول می‌کشد».

مقاله پیشنهادی

هدف از کار کردن و رزق حلال به دست آوردن

فرد مسلمان هرکاری که می‌‌‌‌کند، هدفش این باشد که به فرمان و حکم الهی عمل …