آیا تقلید کردن واجب است؟

ابتدا لازمست توصیه شود که سعی کنیم ما بین اهل سنت اختلاف و تفرقه درست نکنیم، بکار بردن الفاظ و اصطلاحاتی با نامهای سلفی و وهابی موجب جناح بندی و شکاف مابین اهل سنت خواهد بود و این حربه ای است که اهل بدعت برای مبارزه با اهل سنت بکار می برند و ما باید هوشیار باشیم و گفته های اهل بدعت را در حق برادران اهل سنت خود – هرچند گاها اختلافات فرعی با ما داشته باشند- بکار نبریم. در این مورد به فتوای (۳۳۴۱) و (۶۹۱) مراجعه فرمایید.

اما برای پاسخ به سوال اصلی شما لازمست در ابتدا گفته شود که:

اهل سنت و جماعت یک مرجع تقلید دارد که فقط تقلید از آن شخص را واجب می داند نه اشخاص دیگر، و او نیز کسی نیست بجز شخص پیامبر صلی الله علیه وسلم، و دلیل این امر را دستور الله تعالی بر انسانها می داند که می فرماید:

« قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (آل عمران ۳۱)

یعنی: (ای پیامبر) بگو: «اگر خدا را دوست می‏دارید، از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است.»

و می فرماید: « مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»(حشر ۷)

یعنی: آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید؛ و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!

و باز می فرماید: « مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ وَمَن تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا»(نساء ۸۰)

یعنی: کسی که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده؛ و کسی که سرباز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستادیم (و در برابر او، مسؤول نیستی).

و این دستورات که در قرآن آمده فقط برای تبعیت از شخص رسول الله صلی الله علیه وسلم بطور مطلق بیان شده است، بعبارتی خداوند انسانها را ملزم نموده که فقط از یک شخص – بطور مطلق و بدون چون و چرا – اطاعت کنند و آن هم پیامبر صلی الله علیه وسلم است نه غیر او حال چه آن شخص خلیفه ی راشده باشد یا یکی از اصحاب باشد و یا یکی از اهل بیت و یا هر عالم و ائمه و شخص فاضلی باشد..

دلیل این ادعای اخیر هم اینست که الله تعالی در قرآن می فرماید:

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ»(نسا ۵۹)

یعنی: ای کسانی که ایمان آورده‏اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را! و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید)

اگردر این آیه مبارکه دقت کنیم متوجه خواهیم شد که کلمه ” أَطِیعُواْ ” (یعنی: اطاعت کنید) فقط برای الله و رسولش استفاده شده است ولی برای “اولی الامر” بکاربرده نشده! یعنی نفرموده:” أَطِیعُواْ َأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ” ، و لذا علما فرموده اند این بدان سبب است که ممکن است علما یا حکما در اقوال یا اوامر خود خطا کنند و بر همین اساس اطاعت از آنها ( یعنی حکما و علما)همیشه واجب نیست مگر زمانی که اقوال خود را به الله و رسول مستند نمایند زیرا اگر اقوال خود را به الله و رسولش ربط دهند، اینبار امر آنها واجب الاطاعت خواهد شد.

یعنی بر اساس این آیه مرجع اختلاف، فقط کلام الله و رسول او است و تبعیت از اولی الامر زمانی جایز است که گفته ی خود را مستند به آن دو نماید و به همین علت می بینیم که از لفظ “اطیعوا” برای اولی الامر استفاده نشده است.

بنابراین اهل سنت و جماعت؛ الله و رسولش را مصادر و مراجع تشریع می دانند و تبعیت را جز برای آنها لازم نمی دانند و هیچ حکم شرعی را بدون استناد به آنها قبول ندارند و مهم نیست که چه کسی چه دیدگاهی داشته است مادامیکه رای و نظر خودش باشد جزو شرع نیست و نباید آنرا دین دانست، زیرا ممکن است شخص مجتهد خطا کند و خطای مجتهد دین نیست و برای احدی جایز نیست که از رای خطای آن مجتهد تقلید کند.

خلاصه اینکه؛ در عقیده اهل سنت و جماعت بر خلاف اهل بدعت، و قول و گفته ی احدی بجز قول الله و رسولش معتبر نیست و حکم شریعت را ندارد. حال آن اقوال از یک صحابی یا خلیفه ی راشده مانند ابوبکر و عمر  عثمان و علی رضی الله عنهم باشد یا یکی از ائمه اهل بیت باشد یا قول یکی از امامان اربعه همانند ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمد رحمهم الله و یا عالم دیگری غیر از آنها باشد. بنابراین ابتدا ملاک و معیار احکام شرعی مهم هستند که کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم هستند. بعد از آن هرکسی که ادعایی یا فتوایی داشته باشد، آن ادعا و فتوا قبول نیست تا زمانیکه برای فتوای خود از کتاب و سنت دلیل داشته
باشد بنابراین اقوال فقها حجت نیستند حال شافعی باشد یا ابن تیمیه یا ابوحنیفه و یا غیر آنها.

اما در اینجا یک نکته ی دیگر هم ضرریست: از مطالب فوق به این نتیجه می رسیم که تمامی مسلمین وظیفه دارند تا از سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم پیروی کنند و می دانیم که در زمان حیات ایشان و حتی بعد وفاتشن در سه قرن اول هجری، مذهبی بین مردم رایج نبود و همگی از کتاب و سنت یروی می کردند، حتی ائمه ی اربع هم خود اقدام به ترویج مذهب خود نکردند بلکه این شاگردانشان بودند که آثار آنها را مع آوری کرده و بعدها از قرن چهارم به بعد اندک اندک مذاهب آن ائمه بین مردم رواج یافت تا به امروز رسیدیم که هرکس خود را بر مذهبی قرار داده است، در حالیکه در قرون طلایی اسلام هیچکس خود را جز به سنت نبوی منتسب نمی کرد.

پس وظیفه ی ما در حال حاضر هم چیزی جز تبعیت از سنت نیست، اما انسانها در میزان توانایی علمی شان تفاوت دارند:

۱- برخی مجتهد هستند.

۲- برخی علم شرعی نمی دانند  عامی تلقی می شوند.

۳- و برخی دیگر مابین آندو دسته ی اول و دوم قرار می گیرند؛ یعنی نه مجتهد هستند و نه عامی.

” در مورد اولی باید گفت: او حق دارد اجتهاد نماید و بر او واجب است آنچه را مقتضی دلیل شرعی است اگر چه مخالف نظر دیگران باشد، اظهار نماید و به انجام این کار مکلف است: «لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ»( نساء۸۳) «هر آینه کسانی که قادر به استنباط و درک آن مسئله بودند آن را می فهمند.» اینها اهل استنباط هستند. کسانی که به آنچه کلام خدا و رسولش بر آن دلالت می کند آگاهی دارند.

در مورد دوم باید گفت: او اهل علم نیست و فاقد آن می باشد بنابراین بر او واجب است که از اهل آن سؤال کند.«فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»( انبیاء۷) «اگر نمی دانید از اهل علم بپرسید.» و در آیه دیگری می فرماید:«إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ*بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ»( نحل۴۳-۴۴) «اگر عالم به بینات و زبور نیستید.» پس وظیفه آن اینست که سؤال کند ولی از چه کسی؟ در منطقه علماء بسیارند و همه ادعای اهل علم بودن را دارند و یا حداقل مردم همه آنها را عالم می دانند. پس از چه کسی باید سؤال کرد؟

به او می گوییم: یا واجب است در مورد کسی که به صواب و درستی نزدیکتر است تحقیق کند سپس گفته اش را به دست گیرد یا می گوییم هرکس را عالم می داند از او سؤال کند. چه بسا مفضول در علم یک مسئله معین به نسبت کسی که فاضل تر و عالمتر است موفق تر باشد. در مورد این مسئله بعضی معتقدند بر کسی که عالم نیست واجب است از کسی در منطقه خویش سؤال کند که در آنجا معروف به اهل علم و مورد اعتماد علما است همانگونه که انسان وقتی دچار یک نوع مریضی می شود برای مداوای خویش در بین متخصصین در طب به کسی مراجعه می کند که از همه قوی تر درآن رشته علمی باشد چون علم دوای قلوب است بنابراین در این مورد نیز باید قوی ترین فرد در علم دین را جهت سؤال کردن انتخاب نمود. ولی بعضی معتقدند اینکار واجب نیست چون کسی که در بین علما به عنوان فرد دانا و عالم شهرت یافته اینگونه نیست که در تمام مسائل به صورت معین و جزئی از همه عالم تر باشد چنانکه در دوران صحابه علی رغم وجود فضلا و دانشمندان از افرادی که به کرات دارای درجه علمی کمتر بوده سؤال شده است. نظر من در این مسئله این است که کسی که در علم و دینش به نسبت دیگران افضل است باید در مسائل دین مورد سؤال قرار گیرد اما آن را واجب نمی دانم چون کسی که افضل و عالمتر است گاهاً در یک مسئله معین دچار اشتباه می شود و کسی که به مراتب دارای علم کمتری است در آن مسئله رأی او درست بوده است. پس سؤال کردن از فرد عالمتر را در اولویت قرار دهیم و آنچه که راجح می باشد همین است که از کسی سؤال شود که در علم، تقوا و دینداری از دیگران برتر است.

اما دسته سوم: کسانی هستند که خداوند به آنها علمی ارزانی داشته ولی به درجه گروه اول نرسیده اند بر آنها اشکالی نیست که به عمومات و مطلقات و به هر آنچه به او رسیده و ابلاغ شده عمل نماید و آن دلایل را به دست گیرد ولی بر او واجب است احتیاط نماید و در مورد سؤال کردن از افراد عالمتر از خود کوتاهی نکند چون چه بسا مرتکب خطا شود و علمش به آن درجه نرسیده باشد و عامی را تخصیص و یا مطلقی را مقید گرداند و یا چیزی را که محکم است نسخ کند در حالیکه نسبت به آن بی اطلاع است.”(رساله ی اختلاف بین علما؛ علامه ابن عثیمین)

بطور خلاصه: ” آنچه که در شرع مورد تایید است اینست که: کسی که علم شرعی دارد و یا مجتهد است، باید از روی دلایل و نصوص شرعی رای صحیح ( نه باب طبعش) را انتخاب و به آن عمل کند حال در هر مذهبی باشد، اما کسی که علم شرعی جز اندکی ندارد یا اصلا ندارد، بر او واجب است که از اهل علم بپرسد نه اینکه خود از میان مذاهب یکی را انتخاب کند و این عمل او به هیچ وجه جایز نیست و ممکن است باعث فتنه و انحراف مسلمانان شود و پدی
ده ی بسیار خطرناکی است.

الله تعالی کسانی را که اهل علم نیستند چنین خطاب می دهد: « فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(نحل ۴۳)

یعنی: اگر نمی‏دانید، از آگاهان بپرسید.

و نفرموده که هر عملی را که خوب دانستید برگزینید، زیرا کسانی که اهل علم نیستند توانایی تشخیص رای صحیح را ندارد و اگر خودسرانه عمل کنند دچار اشتباه شده و در دام شبهات و شهوات گرفتار می شوند، پس باید از اهل علم بپرسند تا رای صحیح را برایشان بازگوید حال چه به میل شخص باشد یا خیر!

پس هیچ کس حق ندارد بدلیل پیروی از هوای نفس و انگیزه‌های شخصی از یک مذهب به مذهب دیگر برود. زیرا الله تعالی فرموده است: [وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللَّهِ] [شوری:۱۰]

«در هر چیزی که اختلاف داشته باشید داوری آن را به «الله» واگذار کنید»”

پس با توجه به مطالب فوق به سوال پاسخ می دهیم:

مسئله ی محل بستن دستها در نماز مابین مذاهب اهل سنت اختلاف نظر وجود دارد، حنفی مذهبها می گویند: زیر ناف، شافعیه می گویند: بالای ناف و زیر سینه، حنابله می گویند: بر روی سینه و مالکیه (بر خلاف خود امام مالک) دستهایشان را رها می کنند.

اما همانطور که اشاره کردیم وظیفه ی یک مسلمان تقلید از سرمذهب خود نیست، بلکه او یکی از سه دسته ی زیر است:

۱- مجتهد است، پس باید خود ادله را بررسی کند و قوی ترین رای را برگزیند.

۲- علوم شرعی را در حد مناسبی آموخته، پس باید به اقوال مجتهدان مراجعه کرده و هرکدام را که دلیل قوی تری را ذکر کرده بودند آن رای را برگزیند و تبعیت از هوی و هوس حرام است.

۳- علوم شرعی نمی داند، او باید از اهل علم سوال کند، البته کسی که اهل تقوا باشد و تعصبی را برای مذهب خاصی نداشته باشد.

حال ما اگر به آرای مجتهدین و علمای مذاهب مراجعه نماییم، می بینیم که رای آن دسته از علما که گفته اند: دستها بر روی سینه بسته شوند، صحیح تر است. چرا؟ چون در مورد بستن دستها در هنگام نماز احادیث زیادی وارد شده اند ولی تمامی آن احادیث ضعیف  غیر قابل استناد هستند بجز یک حدیث و آنهم اشاره دارد بر اینکه دستها را باید بر روی سینه بست.

در این میان حدیثی که احناف به آن استناد می کنند مردود است، آنها به حدیث ضعیف زیر استناد می کنند: «أَنَّ مِنْ السُّنَّه وَضْع الأَکُفّ عَلَی الأَکُفّ فِی الصَّلاه تَحْت السُّرَّه» علما بر ضعف آن اتفاق کرده اند. (معنی حدیث: سنت آنست که کف دست راست را بر روی کف دست چپ زیر ناف بست) أخرجه أبوداود(۱/۱۲۰)، والدارقطنی (۱۰۷)، وعنه البیهقی(۲/۳۱)، وأحمد(۱/۱۱۰).

برای آگاه شدن از علت ضعف این حدیث به فتوای (۴۸۷۹) مراجعه کنید.

ولی شافعیه و حنابله به حدیث صحیح زیر استناد می کنند:

ابن خزیمه از وائل بن حجر رضی الله عنه روایت می کند که گفت: « صلیت مع رسول الله صلی الله علیه وسلم ووضع یده الیمنی علی یده الیسری علی صدره» ابن خزیمه (۴۷۹)

یعنی: با پیامبر صلی الله علیه وسلم نماز خواندم درحالیکه ایشان کف دست راست خویش را بر روی کف دست چپ گذاشته و بر روی سینه ی خود قرار داده بود.( شیخ محمد ناصرالدین البانی محدث مشهور قرن معاصر این حدیث را در “تحقیق صحیح ابن خزیمه” صحیح دانسته اند)

حال با استناد به همین حدیث، شافعیه می گویند دستها بالای ناف و زیر سینه بسته شود در حالیکه این برداشت از حدیث صحیح نیست، زیرا بصورت واضح در حدیث اشاره شده که دستها باید بر روی سینه بسته شوند.

پس چون اهل سنت به حدیث ضعیف عمل نمی کند، لذا در اینجا یک مسلمان وظیفه دارد تا از حدیث صحیح پیروی کند هرچند که مخالف با مذهب رایج منطقه ی آنها باشد، و حدیث صحیح هم می فرماید: دستهایت را در نماز بر روی سینه ببند.

خلاصه اینکه: تقلید از یک عالم یا شخص معین بگونه ایکه در تمامی امورات فقهی از او تقلید شود، مورد ذم و لوم است لذا آنچه که بر مسلمانی واجب است؛ تقلید بدون چون و چرا از پیامبر صلی الله علیه وسلم است و بغیر از ایشان کسی دیگر چنین لیاقتی ندارد. و بقیه علماء زمانی پیروی می شوند که اقوال و آرای فقهی یا عقیدتی خود را به گفته ی الله و رسول بازگردانند. البته بشرطیکه ثابت شود که روایت آنها صحیح است، زیرا گاهی روایاتی نقل می شوند که یا ضعیف است یا دروغ که در اینصورت مقبول نخواهد بود و الحمدلله اهل سنت بر خلاف اهل بدعت حساسیت بسیار بالا و دقیقی نسبت به صحت یا ضعف روایت دارد و همه را پالایش نموده اند. از طرفی نباید مسائل فقهی را دست آویزی برای اختلاف و تفرقه بین اهل سنت کرد، زیرا مسلمان باید در مسائل فقهی وسعت نظر داشته باشد و تعصب راهی به سوی انحراف است که باید از آن پرهیز نمود، هرکس دلیل صحیحی آورد ما تابع دلیل صحیح خواهیم بود حتی اگر با مذهب فقهی رایج در منطقه ی ما مخالف باشد و اگر کسی قولی بر خلاف رای فقهی ما آورد از او تقاضای دلیل می کنیم، اگر دلیلش ضعیف بود پس دلیل قوی تر را به او می گوییم، اگر پذیرفت
چه بهتر و اگر نپذیرفت به رای او احترام گذاشته و همچنان برادروار با او رفتار می کنیم. این اصول دین و عقیده است که باید در آن حساس باشیم، اگر کسی در باب عقاید انحراف داشت باید او را نصیحت کرد تا به مسیر صحیح که همان منهج پیامبر صلی الله علیه وسلم و صحابه رضی الله عنهم است باز گردد، اگر نصیحت ما ثمری نداشت، پس ا او کناره می گیریم و حتی دیگران را از انحرافات عقیدتی او بر حذر می کنیم.

والله اعلم

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله وأصحابه والتابعین لهم بإحسان إلی یوم الدین

سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت

مقاله پیشنهادی

خیار(داشتن اختیار در معامله)

حکمت مشروعیت داشتن اختیار در معامله داشتن حق اختیار در معامله از محاسن اسلام است؛ …