وضوء

امامیه شستن دو تا پا را حذف کرده‌اند بدون دلیلی که به شخص اطمینان و یقین ببخشد و با استناد به یک شبهه لغویِ بعید الاحتمال که بر آیه‌ی وضو وارد کرده‌اند. با وجود مخالفت آن شبهه با ظاهر لغت و تعارض آن با نقل متواتر از پیامبر و تناقض آن با عقل و ذوق و اصول سلامتی و بهداشت.

وضوء شرطی است که نماز جز با آن صحیح نمی‌باشد و پاها یکی از ارکان چهارگانه‌ای که وضو جز با آن صحیح نیست، می‌باشد و هر مسلمانی که بر سلامت دینش حریص باشد لازم است به خاطر حفظ دین و حاصل شدن یقین در این امر بزرگ احتیاط کند، اما کسی که بر دینش حریص نیست و به اعتقاد و یقینش گمان دارد، شهوات را دنبال می‌کند به خاطر رها کردن طاعات که این کار منحرفان و بیماردلان است چنانچه با این آیه همین کار را کرده‌اند:

﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ﴾ [المائده: ۶].

«ای مؤمنان! هنگامی که برای نماز بپاخاستید (و وضو نداشتید)، صورت‌ها ودست‌های خود را همراه با آرنج‌ها بشوئید، و سرهای خود (همه یا قسمتی از آن‌ها) را مسح کنید، و پاهای خود را همراه با قوزک‌های آن‌ها بشوئید.»

گفته‌اند که «ارجلکم» بر محل «رئوسکم» عطف است و حرف باء در (برئوسکم) زائد است، لذا این کلمه، لفظاً مجرور و محلاً منصوب است. بنابراین «ارجلکم» عطف بر «رئوسکم» است نه «ایدیکم» که در حقیقت تمامی این‌ها احتمالی بیش نیستند.

گفتن این‌که‌ (ارجلکم) عطف بر (رئوسکم) است، احتمالی بیش نیست.

و این احتمال به اثبات امری دیگر نیازمند است که (باء) زائده باشد نه اصلی که این نیز احتمال است.

و این احتمال احتیاج به اثبات این دارد که (رئوسکم) لفظاً مجرور و محلاً منصوب باشد که این نیز احتمال است.

و این احتمالات سه گانه احتیاج به اثبات امر چهارمی دارند که این است (ارجلکم) عطف بر (رئوسکم) باشد نه (ایدیکم) که این نیز باز احتمال است.

لذا موضوع از اساس مبنی بر احتمالاتی است که بر پایه‌ی هم بنا شده‌اند! و تنها همین نیست و بس، بلکه‌ این‌ها احتمالاتی می‌باشند که از نظر لغوی مرجوح هستند نه ارجح.

مطلب بعدی این‌که‌ امری که نماز بدون آن صحیح نیست لازم است بر پایه‌ی یقین باشد نه ظن و شبهه.

حق آن است که لفظ (ارجلکم) طبق اصل خودش منصوب و علامت نصبش فتحه‌ی ظاهر در آخر است؛ زیرا معطوف به (ایدیکم) است که منصوب می‌باشد، چون منصوب بر منصوب عطف می‌شود و علامت و حرکت آن را می‌گیرد هر چند که مجرور یا مرفوعی میان آن‌ها فاصله انداخته باشد و از نشانه‌هایی که دلالت بر این می‌کند (ارجلکم) مقید به (کعبین) است پس بر مقید عطف شده است که (ایدیکم) است نه بر مطلق رئوسکم و این در قواعد لغت زیاد آمده است.

چنانچه در این آیه:

﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ٣١﴾ [التوبه: ۳۱].

«یهودیان و ترسایان علاوه از خدا، علماء دینی و پارسایان خود را هم به خدائی پذیرفته‌اند (چرا که علماء و پارسایان، حلال خدا را حرام، و حرام خدا را حلال می‌کنند، و خودسرانه قانونگذاری می‌نمایند، و دیگران هم از ایشان فرمان می‌برند و سخنان آنان را دین می‌دانند و کورکورانه به دنبالشان روان می‌گردند. ترسایان افزون بر آن) مسیح پسر مریم را نیز خدا می‌شمارند. (در صورتی که در همه کتاب‌های آسمانی و از سوی همه پیغمبران الهی) بدیشان جز این دستور داده نشده است که: تنها خدای یگانه را بپرستند و بس. جز خدا معبودی نیست و او پاک و منزّه از شرک‌ورزی و چیزهائی است که ایشان آن‌ها را انباز قرار می‌دهند.»

لفظ مسیح منصوب و معطوف بر (رهبانهم) است با وجود این‌که‌ لفظ جلاله (الله) به صورت مجرور بین آن دو فاصله انداخته است و معنای دقیقش چنان بود که گذشت. نه این‌که‌ آن‌ها دانشمندان و ترسایان ‌را به جای خدا و پسر مریم به پروردگاری گرفتند که در این صورت مسیح شریک خداست.

آیه‌ی وضو نیز دقیقاً مثل آن است، لفظ (ارجلکم) منصوب و معطوف به (ایدیکم) است هر چند که لفظ مجرور (رئوسکم) میان آن‌ها فاصله انداخته است و معنی‌اش این است که صورت‌ها ودست‌هایتان ‌را تا آرنج و پاهایتان ‌را تا قوزک بشویید و سرهایتان ‌را مسح کنید. اما تأخیر ذکر (أرجل) به خاطر فائده‌ی تأخیر آن در ترتیب وضو است، گاهی مجرور بر مجرور عطف می‌شود با وجود یک منصوبِ فاصل، مثلاً در این آیه:

﴿لَیْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبَائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوَانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمَامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوَالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خَالَاتِکُمْ أَوْ مَا مَلَکْتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ﴾ [النور: ۶۱].

«بر (اشخاص صاحب عذر چون) کور و لنگ و بیمار، و بر خود شما (تندرستان) گناهی نیست که در خانه‌های (فرزندان) خودتان، یا خانه‌های پدران، مادران، برادران، خواهران، عموها، عمّه‌ها، دائی‌ها، و خاله‌های خود، یا خانه‌هائی که کلیدهای آن‌ها در اختیار شما است (و نگاهبانی و مواظبت آن‌ها به شما واگذار شده است) و یا خانه‌های دوستانتان غذا بخورید».

(صدیقکم) اسم مجرور و معطوف بر اسم (خالاتکم) است با وجود قاصله انداختن اسم منصوب (مفاتحه) که اگر آن را عطف بر (مفاتحه) می‌کردیم (صدیق) هم مثل (مفاتیح) مملوک می‌شد

و این گفته که باء زائده باشد، ظنی و باطل است، زیرا در لغت به باء الصاق نامیده می‌شود، بدین معنی (امسحوا الماء برؤوسکم).

علاوه بر آنچه بیان داشتم از نظر عقل نیز روا نیست که خداوند به شستن چهره دستور دهد – در حالی که از چرک و خاک و رطوباتی که لای پا هست دور است و نیز در معرض هوا و خورشید و شست و شو است- اما به شستن پاها دستور نداده باشد، سپس با ذوق، قواعد بهداشت و پزشکی چکار کنیم که این موضوع آن را اقتضا می‌کند و پاسخ‌گوئی آن‌ها به آسانی ممکن نیست. بدین خاطر برخی را می‌بینیم که از شستن پا شروع می‌کنند و سپس وضو را شروع می‌نمایند. وقتی پاها را مسح می‌کند آن‌ها را پاکیزه می‌یابد، لذا مسح بر آن‌ها را جایز می‌داند و این چیزی نیست جز تلاش برای رهایی از تناقضی است که بین آنچه که شرعاً به وجوب مسح معتقداند و آنچه که عقل و ذوق، غسل را ترجیح می‌دهد. بنابراین قول به مسح پا مخالف ظاهر آیه، عقل، ذوق، قوانین پزشکی، لغت و احادیث متواتر پیامبر درباره‌ی غسل است که برخی از آن‌ها را خود منابع معتبر امامیه روایت کرده است با وجود این، دلایل آشکار و روشن اصرار بر مسح همچنان ادامه دارد، زیرا از شستن آسان‌تر است به پیروی از این قاعده‌ای که مقتضی تنگی در عبادات و وسعت در لذایذ است. بقیه‌ی عبادات را نیز بدین گونه قیاس کن.

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …