نظریه‌ی معرفت شناسی امامیه در اثبات اصول

خلاصه‌ی نظریه

نظریه‌ی معرفت شناسی امامیه در اثبات اصول بر اجتهاد یا دیدگاه عقلی مستقل و به دور از نصوص دینی (کتاب و سنت) استوار است که وظیفه‌اش را در رابطه با آنچه ابتدا به وسیله‌ی عقل ثابت می‌شود، منحصر کرده‌اند.

شریف مرتضی می‌گوید:

«آنچه از شیعیان معلوم است، این‌که از راه عقل به وجوب ائمه و اوصاف امام اعتقاد دارند و در همه‌ی این موارد بر عقل تکیه می‌کنند. هرچند برخی اوقات از باب اظهار نظر و تغییر در ادله به‌ دلایل نقلی نیز استدلال می‌نمایند»[۱].

«باید اعلام داشت که تواتر از نظر ما روشی برای اثبات ائمه و وجوب وجود آن‌ها در روزگاران نیست، بلکه روش اثبات این امر، دلایل عقلی است»[۲]..

«اما علم به وجود امام و ویژگی‌های مخصوص ایشان احتیاجی به خبر (قرآن و سنت) ندارد، بلکه عقل در این موارد راهنمای ما است»[۳].

«همه‌ی این‌ها معلوم می‌سازد که ضرورتاً باید یک نص قاطعی از جانب او علیه السلام در رابطه با امام و صفتش و آنچه مربوط به اوست، وجود داشته باشد. اما به عقیده‌ی ما بیان این اوامر نیازمند نص قاطع نیست، زیرا عقل به وجوب امامت و صفات امام و آنچه بدو نیاز دارد، پی می‌برد و هر آنچه عقل بدان رهنمون شود، بیان آن از طریق روایت واجب نیست[۴].

محمد رضا مظفر در کتاب خود «عقائد الشیعه»[۵] می‌گوید:

«خداوند کسانی را که از پدران‌شان تقلید کنند نکوهش کرده است:

﴿قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا﴾ [البقره:۱۷۰].

«می‌گویند: بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم (نه از چیز دیگری). آیا اگر پدرانشان چیزی (از عقائد و عبادات دین) را نفهمیده باشند».

چنانچه کسی را که از گمان‌هایش پیروی می‌کند را نکوهش و طرد می‌نماید: ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ﴾ [الأنعام: ۱۱۶].

پس صحیح نیست که انسان خودش را در این امور اعتقادی کنار بگذارد یا به تقلید نیاکان و مربیان تکیه کند، بلکه واجب است انسان طبق فطرت عقلی خود که مؤکّد به نصوص قرآنی است، جستجو کند و بیاندیشد و در اصول اعتقادی‌اش که اصول دین نامگذاری شده‌اند، تدبر کند، و مهمترین آن‌ها توحید و نبوت و امامت و معاد هستند. و کسی که در این اصول از پدران یا مانند آن‌ها دنباله‌روی کند مرتکب زیاده روی شده و از راه راست منحرف شده است. و شخص معذور نیست حتی اگر در اعتقادش به حق اصابت نماید.

سپس در کنار دیدگاهش مستقیماً مسایلی را می‌آورد که اعتقادش را در مورد نقش نصوص دینی برای شناخت اصول اعتقادی روشن می‌سازد. و این‌که‌ نصوص دینی جز تأیید و تبعیت از عقل – به آنچه ثابت کرده است- به شمار نمی‌رود بلکه این ثبوت عقلی، واجب و فرض بر بندگان است اعم از علماء و عموم مردم یعنی مجتهدین و مقلدین، سپس دو ادعا را می‌آورد: (اول: وجوب نظر و شناخت اصول عقاید، و این‌که‌ در این مورد تقلید از دیگری جائز نیست. دوم: این وجوب قبل از این‌که‌ وجوب شرعی باشند، وجوب عقلی‌اند. یعنی از متون دینی علم بدین اعتقاد به دست نمی‌آید و اگر هم به دست آید باید قبلاً با دلایل عقلی تأیید شده باشد[۶].

استاد محسن خرازی شارح کتاب در شرح این سخن او می‌گوید:

«حاصل این امر، جدایی بین اصول و مبانی اعتقادی و بین اصول غیر اعتقادی است. که اصول غیر اعتقادی با دلایل نقلی اثبات می‌شوند بر خلاف اصول اعتقادی اعم از توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد»[۷].

آقای جعفر سبحانی می‌گوید: «بر هر مسلمانی واجب است که درباره‌ی مسایلی که بدان‌ها عقیده دارد، یقین حاصل کند و بدون کسب یقین، پیروی از دیگران در اصول اعتقادی جایز نیست. و از آنجایی که اساس اصول و کلیات مسایل اعتقادی محدود و انگشت شمارند و نیز همه‌ی آن‌ها دارای دلایل عقلی و واضح هستند، کسب یقین در مبانی عقیدتی برای هر کسی، امری ساده است»[۸].

[۱]– الشافی فی الإمامه، ۱/۹۸٫

[۲]– همان، ۱/۱۹۵٫

[۳]– همان، ۱/۱۹۵٫

[۴]– همان، ص ۱/۱۲۷-۱۲۸٫

[۵]– این کتاب مقرر درسی و معتمد امامیه در مدارس حوزه علمیه نجف می‌باشد که به نام دیگری، یعنی «عقائد الإمامیه» چاپ شده است.

[۶]– عقائد الشیعه، ص ۶-۷ چاپخانه حیدریه در نجف، سال ۱۳۷۳ ه‍. ق. برابر با ۱۹۵۴ م.

[۷]– بدایه المعارف الإلهیه فی شرح العقائد الإمامیه، ص ۱۵٫

این کتاب از برنامه‌های درسی در حوزه‌ی علمیه قم می‌باشد، چنانچه که در مقدمه کتاب بیان شده است. نویسنده‌ی کتاب، مطالب آشفته و ضد و نقیضی دارد: گاهی امامت و معاد همان طور که در نص قبلی بود در اصولی داخل می‌کند که برای اثبات آن‌ها تنها ادله نقلی بدون ادله عقلی کافی نیست. سپس در همین صفحه بیان می‌دارد که تنها ادله نقلی برای اثبات آن‌ها کافی است. و باز در صفحه دوم بیان می‌دارد که اصول اعتقادی پنج تا هستند: توحید، نبوت، امامت، معاد و عدل. و چهار تا نیست بدون اضافه کردن عدل به آن‌ها همان طور که از ظاهر سخن قبلی استادش بر می‌آید. و این با توجه به قاعده – مستلزم وجوب استدلال عقلی در همه آن اصول است. هیچ جای شگفت نیست، چون من دیده‌ام که مذهب امامیه اثنی عشری، از همه‌ی مذاهب به طور اطلاق، آشفتگی‌ها وضد و نقیض‌گویی‌های بیشتری دارند. نه تنها در فروع و بس بلکه هم در اصول دین و هم در فروع دین، مباحث آشفته و ساختگی و ضد و نقیض دارند. برای آگاهی از تناقض‌گویی‌های این مذهب به کتاب ما «أسطوره المذهب الجعفری» (افسانه مذهب جعفری) مراجعه کنید.

۳- العقیده الإسلامیه فی ضوء مدرسه أهل البیت، جعفر سبحانی، ص ۳۲۹، چاپ اول، قم، ۱۴۱۹ ه‍ ق. برابر با ۱۹۹۸٫ جعفر الهادی آن را به عربی برگردانده است.

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …