هنگامی که آن حضرت صلی الله علیه و سلم از جانب خدا مأموریت یافتند تا به وظایف و رسالت پیامبری خود عمل کنند، با مشکلات سختی مواجه گردیدند. اگر وظیفۀ ایشان به اندازۀ وظیفۀ حضرت مسیح میبود که فقط به دعوت و تبلیغ بسنده کنند و یا مانند حضرت موسی همراه با قوم خود از سرزمینشان خارج شوند، کار مشکلی نبود. لیکن مسئولیت و وظیفه حضرت محمد صلی الله علیه و سلم این بود که با وجود مسعود و مبارک خود، نه فقط سرزمین عرب، بلکه تمام عالَم را، با نور اسلام منور سازند. لذا با نهایت تدبیر و به صورت تدریجی حرکت خود را آغاز کردند، اولین مرحله این بود که این راز خطرناک و محرمانه نزد چه کسی افشا شود؟ برای این هدف فقط ممکن بود کسانی را انتخاب نمایند که قبلاً با همنشینی و مصاحبت با ایشان مستفیض شده و تمامی زوایای اخلاقی و عادات ایشان را تجربه نموده باشند و براساس تجربیات قبلی ادعای آن حضرت را صحیح و راست بدانند، این افراد عبارت بودند از: خدیجه همسر گرامی آن حضرت، حضرت علی کسی که تربیتیافته ایشان بود؛ «زید» غلام آزادشده و خاص ایشان، حضرت ابوبکر یار و همنشین قدیمی آن حضرت([۱]).
رسول اکرم صلی الله علیه و سلم این پیام را نخست به خدیجه ابلاغ کرد، (او از قبل مؤمنه بود) سپس با دیگران در میان گذاشت و همگی با صدق دل آن را پذیرفتند و باور کردند. حضرت ابوبکر فردی ثروتمند عالِم انساب با تدبیر و اهل جود و سخا بود. «ابن سعد» نوشته است: وقتی ابوبکر اسلام آورد، دارای چهل هزار درهم ثروت بود. خلاصه بنابراین، اوصاف و کمالات در مکه اثر و نفوذ زیادی داشت و بزرگان شهر در هر امری با وی مشورت میکردند. راویان سیره اظهار میدارند: از بزرگان صحابه حضرت عثمان، حضرت زبیر، حضرت عبدالرحمن بن عوف، حضرت سعد بن ابی وقاص (فاتح ایران) و حضرت طلحه رضی الله عنهم با تشویق و دعوت حضرت ابوبکر رضی الله عنه اسلام را پذیرفتند([۲]). به واسطۀ او آوازۀ دعوت اسلام به طور مخفیانه به گوش دیگران میرسید و روز به روز به تعداد مسلمانان افزوده میشد، از گروه سابقین اولین حضرت عمار، خباب بن ارث، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، طلحه، ارقم، سعید بن زید، عبدالله بن مسعود، عثمان بن مظعون، ابوعبیده و صهیب رومی رضی الله عنهم معروفیت بیشتری دارند.
تا این هنگام فعالیت و دعوت به اسلام به طور مخفیانه انجام میگرفت، بسیار احتیاط میشد تا علاوه بر محرمان خاص کسی دیگر از جریان نبوت پیامبر صلی الله علیه و سلم آگاه نشود، چون وقت نماز فرا میرسید، آن حضرت به درهای میرفت و همانجا نماز میگزارد. «ابن اثیر» مرقوم میدارد: «آن حضرت نماز ظهر را در حرم میخواندند، زیرا این نماز در آیین قریش نیز جایز و مرسوم بود»([۳])، یک بار آن حضرت با علی در درهای نماز میخواند، ناگهان ابوطالب از آنجا گذشت و از روش جدید عبادت آنان تعجب کرد، بلافاصله توقف نمود و در اندیشه فرو رفت، پس از پایان نماز پرسید: این چه دینی است؟ آن حضرت فرمودند: دین جد ما ابراهیم همین بوده است، ابوطالب اظهار داشت: من این را نمیپذیرم، لیکن شما مجاز هستید و کسی برای شما ایجاد مزاحمت نخواهد کرد.
یکی از مسایل مهم تاریخ اسلام این است که اسلام چگونه منتشر شد؟ مخالفان و معاندان میگویند: علت آن اکراه و استفاده از نیروی قهریه و شمشیر بود، در این رابطه بحث و بررسی مفصلی در قسمتهای دیگر کتاب مطرح خواهد شد. ولی لازم است یکی از جنبههای خاص آن در همینجا مورد ارزیابی قرار گیرد، یعنی اینکه در ابتدای اسلام زمانی که مسلمان شدن به منزله از دست دادن جان و مال تلقّی میشد، کسانی که مشرف به اسلام شدند، از چه قشری و دارای چه خصوصیتهایی بودند؟ کسانی که پیش از همه اسلام آوردند، دارای ویژگیهای مشترکی بودند. همچنانکه این اشتراک در طرف مقابل آنان و کسانی که شدیداً با اسلام و مسلمانان مخالفت میکردند، نیز وجود داشت. تفصیل این مطلب بعداً ذکر خواهد شد.
- اغلب کسانی اسلام میآوردند که از قبل در راه تلاش و جستجوی حق و حقیقت سرگردان بوده و طبیعتاً افراد نیک اندیش و دارای اخلاقی پاکیزه بودند. مثلاً حضرت ابوبکر رضی الله عنه در دوران جاهلیت نیز به عفت، پارسایی، راستگویی و امانتداری معروف بود. «عثمان بن مظعون» طبع زاهدانهای داشت، قبل از تشرف به دین اسلام نوشیدن شراب را ترک کرده بود و بعد از اسلام میخواست رهبانیت را اختیار کند، ولی رسول اکرم صلی الله علیه و سلم او را منع کرد. «صهیب» تربیتشدۀ خانۀ عبدالله بن جدعان بود، کسی که قبل از اسلام شراب را ترک و وفات نمود. «ابوذر» ششمین یا هفتمین کسی است که مشرف به اسلام شد، داستان اسلامآوردن او چنین است:
از قبل بتپرستی را ترک کرده بود و بر حسب دلخواه بدون تقیّد به یک روش خاص نام خدا را بر زبان میآورد و نماز میخواند. هنگامی که خبر بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم را شنید، برادرش را برای دریافت خبر صحیح به مکه فرستاد، او به مکه رفت و به محضر آن حضرت صلی الله علیه و سلم حاضر شد و به سورههایی از قرآن مجید گوش فرا داد، سپس باز گشت و به ابوذر گفت: من شخصی را مشاهده کردم که مردم او را مرتد میدانند؛ ولی او مردم را به سوی مکارم اخلاق دعوت میدهد و کلامی بیان میکند که از قبیل شعر نیست، بلکه چیزی دیگر است، روش تو با او بسیار نزدیک است. ابوذر با شنیدن این سخنان مطمئن نشد، خودش به مکه رفت و سخنان آن حضرت را مستقیماً از ایشان شنید و مشرف به اسلام گردید. وی در تمام عمر از روابط و امور دنیوی دوری میجست و معتقد بود که گِردآوری مال و ثروت برای یک مسلمان جایز نیست، چنانکه بر اساس وجود همین انگیزه و بنا به مصلحتهای خاصی، حضرت عثمان در دوران خلافت خویش به او پیشنهاد کرد تا در «ربذه» خارج از مدینه سکونت کند([۴]).
- بعضی از صحابه کسانی بودند که تربیت شده «احناف» بودند، احناف به کسانی گفته میشد که قبل از اسلام، پرستش بتها را ترک کرده و خود را پیرو دین حضرت ابراهیم میدانستند. لیکن جز این عقیده مجمل چیز دیگری نمیدانستند؛ لذا به منظور جستجو و تلاش حق، سرگردان و متحیر بودند. یکی از این افراد «زید» بود که ذکرش قبلاً گذشت و پنج سال پیش از بعثت آن حضرت صلی الله علیه و سلم وفات کرد، فرزند او «سعید» در زمان بعثت پیامبر زنده بود. او راهنمائیهای پدر را شنیده بود، هنگامی که با آن حضرت صلی الله علیه و سلم ملاقات کرد، متوجه شد، گمشدهای را (که پدرش در تلاش و جستجوی آن بود و در همین حال رخت سفر از جهان بربست) به دست آورده است.
- همه مسلمانان در این ویژگی مشترک بودند که هیچیک از آنان عهدهدار منصبی از مناصب بزرگ قریش نبود، بلکه بیشتر آنها کسانی بودند که از ثروت و منصبهای سیاسی و اجتماعی محروم بودند، مانند عمار، خباب، ابوفکیهه، صهیب و غیره، چنانکه وقتی آن حضرت صلی الله علیه و سلم آنان را با خود به حرم میبرد، سران قریش با تمسخر و استهزا اظهار میداشتند:
﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنۢ بَیۡنِنَآ﴾ [الأنعام: ۵۳].
«آیا خداوند از میان ما فقط بر اینان منت نهاده است».
نظر کفار و مشرکان، افلاس و تهیدستی آنان، موجب تحقیر آنها به شمار میآمد. لیکن همین امر باعث شد که آنان قبل از دیگران به نعمت اسلام مفتخر شوند، مال و مقام دلهای آنان را سخت و سیاه نکرده بود، عُجب و خودبینی آنان را از پذیرش حق و تسلیم در مقابل آن نمیتوانست بازدارد، آنها از این بیم و هراسی نداشتند که اگر پرستش بتها را رها کنند، مسؤولیت و منصبی از مناصب بزرگ کعبه را از دست خواهند داد.
خلاصه دلهای آنان از هرنوع آلودگی پاک شده بود و انوار حق بر قلب آنها پرتو میافکند. به همین دلیل، اغلب پیروان نخستین پیامبران، پیوسته از طبقه مستضعف و محروم جامعه بودهاند، نخستین پیروان و پرچمداران آیین مسیحیت، ماهیگیران بودند و نسبت به پیروان حضرت نوح کفار به طور علنی اظهار داشتند:
﴿مَا نَرَىٰکَ إِلَّا بَشَرٗا مِّثۡلَنَا وَمَا نَرَىٰکَ ٱتَّبَعَکَ إِلَّا ٱلَّذِینَ هُمۡ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ ٱلرَّأۡیِ وَمَا نَرَىٰ لَکُمۡ عَلَیۡنَا مِن فَضۡلِۢ بَلۡ نَظُنُّکُمۡ کَٰذِبِینَ ٢٧﴾ [هود: ۲۷].
«و ما نمیبینیم که از تو پیروی کنند مگر کسانی که در ظاهر پستترین ما هستند و ما برای شما هیچگونه برتریای بر خود نمیبینیم؛ بلکه شما را دروغگویان میپنداریم».
این پیشتازان مکتب انسان ساز اسلام از ایمان بسیار قوی و مستحکمی برخوردار بودند؛ (همچنانکه تفصیل آن بعداً ذکر خواهد شد) به طوری که خونخواریهای شدید قریش مصایب و مظالم، تطمیع و تشویق فوق العاده به مال و مقام، هیچیک از اینها عقیده راسخ آنان را نسبت به اسلام متزلزل نساخت و سرانجام به دست همان افراد ضعیف، شأن و شوکت قیصر و کسری درهم شکسته شد.
آن حضرت صلی الله علیه و سلم تا مدت سه سال، به طور سرّی و مخفیانه وظیفۀ تبلیغ و دعوت را انجام میدادند، اما سرانجام زمانی که خورشید نبوت از اُفق گیتی بالا رفت، دستور صریح نازل شد:
﴿فَٱصۡدَعۡ بِمَا تُؤۡمَرُ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡمُشۡرِکِینَ ٩۴﴾ [الحجر: ۹۴].
﴿وَأَنذِرۡ عَشِیرَتَکَ ٱلۡأَقۡرَبِینَ ٢١۴﴾ [الشعراء: ۲۱۴].
«به آنچه امر شدهای آن را آشکارا بیان کن و از مشرکین دوری گزین – و خویشاوندان نزدیک خود را بیم ده».
چنانکه آن حضرت بر بالای کوه صفا رفت و ندا سر داد: یا معشر قریش! پس از این ندا، مردم گرد آمدند، آن حضرت فرمودند: «اگر من به شما بگویم سپاهی بزرگ از پشت این کوه به سوی شما میآید، شما باور میکنید؟» همگی اظهار داشتند: آری! چون همیشه تو را راستگو دیدهایم. آن حضرت فرمودند: «پس من اعلام میکنم چنانچه شما ایمان نیاورید، عذاب سختی بر شما نازل خواهد شد». با شنیدن این کلام تمام آنان (که ابولهب عموی آن حضرت صلی الله علیه و سلم نیز در میان آنان بود) شدیداً ناراحت شده از وی روی برگرداندند و به خانههایشان برگشتند([۵]).
پس از چند روز آن حضرت به علی دستور داد تا مقدمه یک دعوت طعام را فراهم کند. در واقع این اولین اقدام عملی در راستای دعوت به اسلام بود، تمام افراد خاندان عبدالمطلب دعوت شدند. حمزه، ابوطالب، عباس، همگی حضور داشتند. پس از صرف طعام رسول اکرم صلی الله علیه و سلم بلند شد و اعلام داشت: «من چیزی را آوردهام که دربردارنده سعادت و خوبیها دین و دنیا است، چه کسی در تحمل این بار گران مرا یاری میکند؟» مجلس را سکوتی فرا گرفته بود، ناگهان حضرت علی از جایش برخاست و اظهار داشت: گرچه به بیماری چشم مبتلا هستم و از نظر جسمی نحیف و لاغر و از همه خردسالترم، با وجود این از تو حمایت خواهم کرد([۶]).
این منظره برای قریش حیرتآور بود که دو نفر (که یکی از آنان نوجوان سیزده سالهای است) دارند درباره سرنوشت جهان تصمیم میگیرند! لذا حضار بدون اختیار شروع به خندیدن کردند، ولی بعداً تاریخ بری آنان ثابت کرد آنچه که مسلمانان تصمیم گرفته بودند، درست و راست بود. گروه قابل توجهی از مسلمانان که تعدادشان بیش از چهل نفر بود، تشکیل شده بود، آن حضرت به حرم خانه کعبه رفته و توحید را اعلام کردند، این امر از نظر کفار بزرگترین توهین به حرم بود. لذا ناگهان غوغایی برپا شد و مردم از هرسو بر آن حضرت هجوم آوردند، «حارث ابی هاله» ربیب آن حضرت در خانه بود. وقتی از جریان آگاه شد، حرکت کرد و خواست آن حضرت را از دست کفار نجات دهد، ولی از هرسو مورد ضربات شمشیرها قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نایل گشت. این اولین خون در اسلام بود که سرزمین مکه با آن رنگین شد([۷]).
[۱]– تذکره این بزرگوران در «اصابه» ملاحظه شود.
[۲]– الریاض النضره لمحب الطبری / ۵۷٫
[۳]– کامل، ابن اثیر ۲/ ۲۱ (سلیمان ندوی).
[۴]– داستان اسلامآوردن ابوذر در صحیح بخاری و صحیح مسلم با اندک اختلافی بیان شده است.
من از هردوی آنها استفاده کردهام، ولی به علت اختصار بسیاری از مسایل ترک شدند.
[۵]– صحیح البخاری ۲/ ۷۰۲٫
[۶]– این روایت را طبری در «تاریخ طبری»، ۳/ ۱۰۷۱ و در تفسیر، ۱۹/ ۶۸ از طریق عبدالغفار بن قاسم و منهال بن عمر، روایت کرده است. راوی اول شیعه و متروک است، از طرف دیگر وجوه ضعف و وضع نیز در این روایت موجود است (سلیمان ندوی).
[۷]– الإصابه فی احوال الصحابه، ذکر حارث بن أبی هاله.