نخستین هجرت به سوی حبشه (سال پنجم بعثت)

هنگامی که روز به روز جور و جفای قریش شدت بیشتری به خود می‌گرفت، رسول اکرم  صلی الله علیه و سلم جان نثاران اسلام را راهنمایی کردند تا به سوی حبشه هجرت کنند، حبشه مرکز قدیمی تجارت و بازرگانی قریش بود. مسلمانان از قبل با اوضاع آنجا آشنایی داشتند، عرب‌ها به پادشاه حبشه، «نجاشی» می‌گفتند. عدل و انصاف او بسیار معروف بود([۱]). فدائیان اسلام می‌توانستند هرنوع آزار و شکنجه را تحمل کنند و از این جهت کاسه صبر آنان لبریز نمی‌شد، ولی انجام فرایض مذهبی در مکه ناممکن شده بود، هیچکس نمی‌توانست در حرم کعبه با صدای بلند قرآن بخواند. وقتی حضرت عبدالله بن مسعود مسلمان شد، گفت: من این فریضه را حتماً بجا می‌آورم، مردم او را منع کردند ولی او باز نیامد. به مقام ابراهیم در حرم رفت و ایستاد و تلاوت سوره الرحمن را شروع کرد، کفار از هرسو هجوم آوردند و شروع به زدن بر سر و صورتش کردند، گرچه تا جایی که ممکن بود، تلاوت کرد. لیکن وقتی از آنجا بازگشت چهره‌اش مجروح شده بود([۲]).

حضرت ابوبکر  رضی الله عنه به لحاظ مقام و موقعیت اجتماعی از دیگر سران قریش رتبۀ کمتری نداشت، با وجود این نمی‌توانست قرآن را با آواز بلند بخواند و به همین جهت یک بار تصمیم به هجرت گرفت([۳]). علاوه بر این، یکی دیگر از منافع بزرگ هجرت این بود که مسلمانان به هر نقطه‌ای که می‌رفتند، انوار و برکات اسلام در آنجا خود به خود منتشر می‌شد. خلاصه، بر حسب راهنمایی رسول اکرم  صلی الله علیه و سلم نخست، یازده مرد و چهار زن که اسامی‌شان به شرح ذیل است، هجرت کردند:

  • حضرت عثمان بن عفان با همسر محترم خود «رقیه» دختر گرامی رسول اکرم صلی الله علیه و سلم.
  • حضرت ابوحذیفه بن عتبه با همسر خود «سهله بنت سهیل» پدرش عتبه سردار معروف قریش بود، ولی چون از دشمنان سرسرخت بود، لذا فرزندش مجبور به ترک خانه گردید.
  • حضرت زبیر بن عوام پسر عمۀ رسول اکرم صلی الله علیه و سلم و یکی از صحاب معروف است.
  • حضرت مصعب بن عمیر نوۀ هاشم بود.
  • حضرت عبدالرحمن بن عوف صحابی مشهور و از عشره مبشره است، او از قبیل زهره بود.
  • حضرت أبوسلمه بن عبد الأسد مخزومی از اصحاب معروف است که با همسر خود «أم سلمه بنت أبی أمیه» هجرت نمود. این همان ام سلمه است که بعد از وفات (شوهرش) ابوسلمه به نکاح آن حضرت صلی الله علیه و سلم درآمد.
  • حضرت عثمان بن مظعون جمحی از اصحاب معروف است.
  • حضرت عامر بن ربیعه با همسر خود لیلی بنت ابی‌حشمه (از سابقین اولین؛ و در غزو بدر شرکت داشت، حضرت عثمان در سفر حج او را حاکم مدینه تعیین کرده بود. (اصابه)
  • حضرت ابوسبره بن ابی‌رهم، مادرش «برّه» عمۀ آن حضرت صلی الله علیه و سلم و از سابقین در اسلام است، حافظ ابن حجر در اصابه نوشته است: او در هجرت دوم، هجرت کرد([۴]).
  • حضرت ابوحاطب بن عمرو، در غزوۀ بدر شرکت داشت، امام زهری می‌گوید: قبل از همه او هجرت کرده است. (اصابه)
  • حضرت عبدالله بن مسعود، از اصحاب مشهور و از مجتهدین صحابه است.

این دسته از مسلمین در ماه رجب سال پنجم بعثت از مکه به سوی حبشه حرکت کردند. از حسن اتفاق هنگامی که به بندر جده رسیدند، دو کشتی تجارتی آماده حرکت به حبشه بود. مسلمانان با پرداخت کرایۀ اندک، سوار بر کشتی شدند. هر نفر مبلغ پنج درهم کرایه پرداخت کرد. وقتی قریش از هجرت این گروه از مسلمانان آگاه شدند، افرادی را مأمور کردند تا آنان را باز گردانند؛ اما تعقیب‌کنندگان زمانی به بندرگاه رسیدند که کشتی حامل مهاجرین، ساحل جده را ترک کرده بود([۵]).

بسیاری از مورخان اظهار می‌دارند: فقط کسانی هجرت کردند که حامی و پناهگاهی نداشتند، ولی از فهرست آن‌ها معلوم می‌شود افراد متعددی از قبایل مختلف در میان آنان وجود داشتند که دارای قبایل نیرومند و حامیان مقتدری بودند. حضرت عثمان از قبیلۀ بنی‌امیه بود که مقتدرترین قبیله به شمار می‌آمد. زبیر و مصعب از قبیله آن حضرت  صلی الله علیه و سلم بودند، عبدالرحمن بن عوف و ابوسبره افراد معمولی نبودند. بر این اساس، به نظر می‌رسد جور و ستم قریش فقط منحصر به افراد بی‌پناه و مستضعف نبود، بلکه افرادی که از قبایل مهم و مقتدر بودند نیز مورد ظلم و تعدی قرار می‌گرفتند.

جای تعجب است نام کسانی که بیش از همه مظلوم واقع شده و بر بستر اخگرها خوابیده بودند، مانند بلال، عمار، یاسر و غیره در گروه مهاجران حبشه به چشم نمی‌خورد! لذا یا بی‌سر و سامانی آنان به حدی رسیده بود که استطاعت و توان سفر را نداشتند و یا اینکه از درد و شکنجه در راه اسلام چنان لذتی به آنان دست داده بود که حاضر به ترک آن نبودند:

دلم ز جور تو آسوده است و می‌نالم   که غیر پی نبرد لذت خدنگ تو را

مسلمانان به میمنت وجود نجاشی در حبشه زندگی آرام و توأم با آزادی را می‌گذراندند، وقتی خبر راحتی مسلمانان به گوش سران مکه رسید، آتش خشم و کینه در قلب آنان شعله‌ور شد، باهم به مشورت پرداختند و نظر دادند که نمایندگی به دربار نجاشی فرستاده شوند و با وی مذاکره کنند تا این مجرمان را از کشور خود خارج کند، دو فرد کارآزموده، یعنی عبدالله ابن ربیعه و عمرو بن العاس (فاتح مصر) را برای این امر انتخاب کردند([۶]). و با تهیه هدایای مناسب برای نجاشی و درباریان وی آن دو را به حبشه فرستادند([۷]). فرستادگان قریش به حبشه رفتند و پیش از اینکه با شاه ملاقات کنند، با وزرا و کشیش‌های دربار ملاقات نموده، هدایا را به آنان تقدیم کردند و اظهار داشتند: تعدادی از افراد نادان ما دست از روش نیاکان خود برداشته و آیین جدیدی اختراع کرده‌اند، ما آن‌ها را از شهر خود بیرون کرده‌ایم، حالا آنان به کشور شما آمده و پناهنده شده‌اند؛ فردا در این باره با شاه مذاکراتی خواهیم داشت و تقاضایی مطرح خواهیم کرد. لذا از شما خواهشمندیم تا با ما همکاری نمایید و گفته‌های ما را تأیید کنید. فردای آن روز نمایندگان قریش به دربار نجاشی حضور یافتند و از وی درخواست کردند که مجرمان و فراریان ما را به ما تحویل دهید، اهل دربار نیز از درخواست آنان حمایت کرده و گفتار آنان را تأیید کردند. نجاشی مسلمانان را احضار کرد و از آنان پرسید: شما چه دینی ایجاد کرده‌اید که برخلاف مسیحیت و بت‌پرستی است؟ مسلمانان از میان خود، جعفر بن ابی‌طالب (برادر حضرت علی که بار دوم هجرت کرده بود) را به عنوان سخنگو انتخاب و معرفی کردند. جعفر بن ابی‌طالب چنین پاسخ داد و آغاز سخن کرد:

«أیها الملک! ما گروهی نادان و بت‌پرست بودیم، بت می‌پرستیدیم، از مردار دوری نمی‌کردیم، همواره دنبال کارهای زشت بودیم، همسایه‌ها پیش ما احترام و حرمتی نداشتند، با خویشاوندان به جنگ و ستیز برمی‌خاستیم، افراد ضعیف و بی‌پناه مورد ظلم و استثمار زورمندان بودند، روزگاری به این منوال به سر بردیم، تا اینکه یک نفر از میان ما که سابقۀ درخشانی در رستکاری، پاکی و راستگویی داشت، برخاست او ما را به توحید و یکتاپرستی دعوت نمود و دستور داد تا پرستش بت‌ها را رها کنیم، راستگو باشیم و از خونریزی و خوردن مال یتیم دوری جوییم، با همسایگان به خوبی رفتار کنیم و کارهای ناروا را به زنان پاکدامن نسبت ندهیم، نماز بخوانیم، روزه بگیریم و زکات مال خود را بپردازیم. ما به او ایمان آورده، شرک و بت‌پرستی را ترک کردیم، و از تمام اعمال و کارهای بد بازآمدیم. روی این اساس، قبیله ما با ما دشمنی ورزیده ما را مجبور می‌کنند تا دوباره به همان گمراهی بازگردیم».

نجاشی اظهار داشت: مقداری از کتاب آسمانی را که بر پیامبر شما نازل شده، بخوان! حضرت جعفر آیاتی چند از سورۀ «مریم» خواند، ناگهان رقّت بر نجاشی طاری شد و اشک از چشمانش جاری گشت، پس از لحظاتی گفت: «سوگند به خدا، این کلام و آنچه که عیسی آورده است، از یک منبع نور، سرچشمه می‌گیرند». سپس خطاب به نمایندگان قریش اظهار داشت: «بروید، من هرگز این مظلومان را به شما تسلیم نخواهم کرد».

روز بعد دوباره «عمرو بن عاص» به دربار شاه رفت و گفت: شاها، این‌ها دربارۀ عیسی مسیح عقاید مخصوصی دارند که با آیین مسیحیت سازگاری ندارد؟ نجاشی رهبر هوشمند حبشه، دوباره مسلمانان را احضار کرد تا به این سؤال پاسخ دهند. مسمانان تردید داشتند که اگر حقیقت را بگویند، مورد خشم و ناخشنودی نجاشی قرار می‌گیرند، ولی حضرت جعفر سخنگوی مسلمانان تصمیم گرفت تا واقعیت را بگوید. فلذا، آن‌ها به دربار نجاشی حضور یافتند، نجاشی رو به آن‌ها کرد و پرسید:

عقیدۀ شما نسبت به عیسی فرزند مریم چیست؟ جعفر گفت: پیامبر ما گفته است که:

«عیسی بنده و پیامبر خدا و کلمه الله است» نجاشی اظهار داشت:

به خدا سوگند! عیسی مسیح بیش از این دیگر مقامی نداشته است!([۸])

وزیران و کشیش‌ها که در دربار حضور داشتند، بی‌نهایت خشمگین شدند و گفتار شاه را نپسندیدند، ولی شاه حبشه به آن‌ها توجهی نکرد، در نهایت نمایندگان قریش با ناکامی کامل در مأموریت خویش به مکه بازگشتند([۹]).

در همان دوران سپاه دشمن به سرزمین حبشه حمله آورد، شاه حبشه شخصاً برای مبارزه با وی بیرون رفت. صحابه با خود مشورت کردند که یکی از ما برود و خبری بیاورد و در صورتی که به ما نیازی باشد، ما نیز به کمک نجاشی بشتابیم. گرچه حضرت زبیر از همه کم‌سن و سال‌تر بود ولی برای این منظور اعلام آمادگی نمود؛ به وسیلۀ مشک‌های بادی از رود نیل عبور کرد و خود را به رزمگاه رساند. از سوی دیگر، صحابه برای فتح و پیروزی نجاشی دعا می‌کردند، بعد از چند روز حضرت زبیر بازگشت و خبر پیروزی نجاشی را نوید داد([۱۰]).

نزدیک به هشتاد و سه نفر از مسلمانان به حبشه هجرت کرده بودند، تا مدتی در حبشه با اطمینان و آرامش خاطر به سر می‌بردند، ناگهان این خبر شایع شد که کفار مکه مسلمان شده‌اند؛ با شنیدن این خبر اکثر صحابه خاک حبشه را ترک گفته، رهسپار مکه شدند. ولی هنگام ورود، آگاه شدند که گزارش دروغ بوده است؛ لذا بعضی از آنان برگشتند و اکثر آن‌ها به طور مخفیانه وارد مکه شدند.

 

 

[۱]– نجاشی معرب از لفظ نجوش حبشی است که به معنای پادشاه است. نام نجاشی «اصحمه» بود. بخاری، باب موت النجاشی. «سلیمان ندوی»

[۲]– تاریخ طبری ۳/ ۱۱۸۸ «سلیمان ندوی».

[۳]– بخاری باب الهجره إلى المدینه. «سلیمان ندوی»

[۴]– در مورد تعداد مهاجرینی که اولین بار به حبشه هجرت کردند مقداری اختلاف نظر وجود دارد. ابن اسحق از مردان همین ده نفر را نام برده و در باره عبدالله بن مسعود با یقین می‌گوید که وی در هجرت اول همراه نبود، بلکه در هجرت دوم همراه بود (فتح الباری ۷/ ۱۴۳)، واقدی نام یازده نفر از مردان را ذکر کرده است، و ابوسبره و ابوحاتم را از مهاجرین به شمار آورده است در حالی که ابن اسحق یکی از آن‌ها را جزو مهاجرین می‌داند؛ در این رابطه واقدی دچار اشتباهی بزرگ شده و آن اینکه: یازده مرد را مهاجرین حبشه قرار داده ولی هنگامی که نام آن‌ها را بیان کرده دوازده نفر را نام برده است. یعنی عبدالله بن مسعود را نیز ذکر کرده است (زرقانی علی المواهب ۱/ ۳۱۴)، حافظ ابن حجر این خطای واقدی را یادآور شده است (فتح الباری ۷/ ۱۴۳)، ابن سعد تمام کسانی را که واقدی ذکر کرده نام برده است (ابن سعد ۱/ ۱۳۶)، ابن سیدالناس نیز به نقل از زهری دوازده نفر را نام برده است، با این تفاوت که به جای حضرت زبیر، حضرت سلیط بن عمرو را ذکر کرده است (عیون الاثر ۱/ ۱۱۵). بعضی دیگر از سیره‌نویسان که مردان را دوازده نفر ذکر کرده‌اند، به جای حاطب بن عمرو و سهیل بن بیضا، حاطب بن حارث و هاشم بن عمرو را ذکر کرده‌اند (زرقانی ۱/ ۳۱۴). همچنین به زنان هجرت‌کننده، همسر ابوسبره، ام کلثوم بنت سهیل و دایۀ آن حضرت  صلی الله علیه و سلم ام ایمن را نیز اضافه کرده‌اند. (سلیمان ندوی)

[۵]– تمام این تفصیلات در تاریخ طبری مذکور است.

[۶]– مسند احمد ۱/ ۲۰۲ (سلیمان ندوی).

[۷]– ابن هشام مرقوم داشته که آن هدایا پوست بودند و از کتب نیز معلوم می‌شود که مال تجارت قریش که به شام و جاهای دیگر می‌بردند، پیوست بود. (در مسند ابن حنبل تصریح شده که آن هدایا پوست بود. مسند اهل بیت).

[۸]– مستدرک حاکم ۲/ ۳۱۰ کتاب التفسیر «سلیمان ندوی».

[۹]– مارگولیوث برای هجرت به سوی حبشه علتی دور از عقل و قیاس بیان داشته و می‌گوید:

«هنگامی که محمد  صلی الله علیه و سلم دید که نمی‌تواند به تنهایی با قریش مبارزه کند و قبلاً شنیده بود «ابرهه الاشرم» که به منظور انهدام خانه کعبه به مکه آمده حبشی بود، لذا خواست تا شاه حبشه را برای حمله به مکه تشویق کند و از این طریق نیرو و توان قریش در هم شکسته شود. برای همین هدف به بهانۀ هجرت، یاران خود را به حبشه فرستاد. ولی بعداً متوجه شد که اگر نجاشی به مکه حمله کند، خودش بر مکه تسلط پیدا می‌کند و حاکم آن می‌شود و به من چیزی نخواهد رسید. لذا از قصد و ارادۀ خود منصرف شد».

این یک مطلب دور از واقعیت و پوچ است، نامبرده در بارۀ گفتگوی جعفر با نجاشی از این جهت اظهار شک و تردید کرده که نجاشی با زبان عربی آشنا نبود، حال آنکه این مطلب نادرستی است، زیرا اولاً مردم حبشه عموماً و بلا تکلف زبان عربی را می‌فهمیدند؛ چون زبان عربی و حبشی باهم نزدیک بودند، ثانیاً در دربارهای شاهان مترجم وجود دارد، همچنانکه در گفتگوی ابوسفیان با قیصر روم مترجم وجود داشت، بخاری باب بدء الوحی «سلیمان ندوی».

[۱۰]– تمام این وقایع در مسند احمد بن حنبل ۱/ ۲۰۲ مذکور اند، ابن هشام نیز با تفصیل ذکر کرده است، لیکن طبری و ابن سعد گفتگوی جعفر و نجاشی را بیان نکرده‌اند، سلسلۀ روایت امام ابن حنبل و ابن هشام چنین است: محمد بن اسحاق، زهری، ابوبکر بن عبدالرحمن بن الحارث بن هشام مخزومی، ام سلمه. این‌ها همه از راویان ثقه هستند، ام سلمه همسر رسول اکرم  صلی الله علیه و سلم است و خودش در آن سفر همراه بود. در آن زمان در نکاح آن حضرت نبود، بلکه با همسر اول خود ابوسلمه بن اسد به حبشه هجرت کرده بود، یعقوبی نیز این واقعه را به طور مفصل نوشته است.

مقاله پیشنهادی

روش حج رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ رضی الله عنهما قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه …