مهدی در کتب اهل سنت (۱۱)

۲۴) طبرانی در مُعجَم أوسط خود حدیثی از طلحه بن عبدالله به روایت از پیامبر  صلی الله علیه و سلم بدین سان تخریج کرده است که فرمود: «دیری نخواهد گذشت که فتنه و آشوبی آنچنان برپا خواهد شد که هر جانب آن را فرونشانند از سوی دیگر آن فتنه برانگیخته خواهد شد تا آنکه منادی‌گری از آسمان ندا در می‌دهد که أمیر شما فلان است!». (انتهی)

در زنجیر اسناد این حدیث نام مُثَنَّی بن صَباح است که بسیار ضعیف می‌باشد. گذشته از این در حدیث نام مهدی تصریح نشده است بلکه محدّثان از لحاظ اُنس به این موضوع، آن را در فصول و ترجمه أحوال مهدی آورده‌اند!.

این است کلّیّۀ أحادیثی که أئمّه حدیث آنها را درباره مهدی و ظهور وی در آخرالزّمان تخریج کرده‌اند و أحادیث مزبور چنانکه دیدی به جُز قلیل و بلکه کمتر آنها خالی از انتقام نیست.

و چه بسا منکران این موضوع، متمسّک به حدیثی می‌شوند که محمّد بن خالد جندی آن را از أبان بن صالح و او از أبوعیّاش و وی از حسن بصری و او از أنَس بن مالک بدین سان روایت کرده است که أنَس بن مالک از پیامبر  صلی الله علیه و سلم حدیث کرد که فرمود: «به جُز عیسَی بن مَریم مهدیی وجود نخواهد داشت».

یحیی بن معین درباره محمّد بن خالد جندی گفته است که او مورد اعتماد است و بیهقی گفته تنها محمّد بن خالد به روایت آن اختصاص یافته و حاکم درباره وی گفته است که او مردی گمنام و مجهول است و در کیفیّت اسناد آن نیز اختلاف شده است چنانکه یک بار چنانکه یاد کردیم روایت می‌کنند و آن را به محمّد بن اِدریس شافعی نسبت می‌دهند و بار دیگر آن را از محمّد بن خالِد از أبان از حسن از پیامبر  صلی الله علیه و سلم به طور مرسل([۲]) روایت می‌کنند! بیهقی گفته است روایت محمّد بن خالد رجوع شده است و او مجهول است و سند از أبان، متروک است و از حسن از نبی  صلی الله علیه و سلم منقطع است و فی الجمله حدیث ضعیف و مضطرب است.

برخی هم گفته‌اند معنای اینکه: «به جُز عیسی مهدیی نیست» این است که جُز عیسی کسی در مهد سخن نمی‌گوید و می‌خواهند با این تأویل استدلال کردن به آن را ردّ کنند یا میان آن و دیگر أحادیث مربوط به مهدی جمع نمایند….. .

و أمّا متصّوفه: متقدّمان آنان درباره هیچ یک از این مسائل بحث و تحقیق نکرده‌اند بلکه سخن ایشان درباره مجاهده به أعمال و نتائجی است که از آنها به دست می‌آید مانند «حال» و «وجد»!!.

و سخنان امامیّه و رافضیان شیعه در خصوص برتری دادن علی  علیه السلام و اعتقاد به امامت وی و ادّعای وصیّت پیامبر  صلی الله علیه و سلم درباره جانشینی او و تبرّی از شیخین (= ابوبکر و عمر) بوده است چنانکه در ضمن مذاهب ایشان یاد کردیم آنگاه پس از چندی به امام معصوم معتقد شدند و کتب بسیاری درباره معتقدات و مذاهب تألیف گردید. سپس از میان آنان گروه اسماعیلیان پدید آمدند که به ألوهیّت امام به گونه حلول مدّعی هستند و گروه دیگری از ایشان رجعت هر یک از امامان را به نوعی از تناسخ یا به طور حقیقت ادّعا می‌کنند(!!) و گروهی از آنان منتظر بازگشت فرمانروایی به خاندان پیامبر‌اند و در این باره از أحادیثی به جُز آنچه ما از أحادیث مربوط به مهدی در پیش گفتیم، یاد می‌کنند(!!).

آنگاه درمیان متصوّفۀ معاصر نیز درباره کشف و ماورای حسّ، سخن به میان آمد و بسیاری از متصوّفه به طور مطلق قائل به حلول و وحدت شدند و با امامیّه و رافضیان در این عقیده شرکت جُستند چه [برخی از] ایشان معتقد به ألوهیّت امامان یا حلول خدا در ایشان بودند و هم متصوّفه به قطب و أبدال عقیده‌مند شدند و گویی آنها در این عقیده از مذهب رافضیان درباره امام و نقیبان([۳]) تقلید کردند و أقوال شیعیان را با عقائد خود درآمیختند و در دیانت، مذاهب ایشان را اقتباس کردند و در آنها فروفتند به حدّی که مستند طریقت خود در پوشیدن خرقه را این قرار دادند که علی س آن را بر حسن بصری پوشانیده و از وی عهد با التزام طریقت گرفته بود….. در صورتیکه از طریق صحیح چنین واقعه‌ای دانسته نشده است…..»([۴]).

مفید است که خوانندگان محترم بدانند «ابنِ خلدُون» تعدادی از متأخّران متصوّفه را که درباره «مهدی» سخن گفته‌اند از جمله «اِبنِ عَرَبی» را نام برده و درباره آنها می‌گوید: «بیشتر کلمات ایشان (= متصوّفه) درباره فاطمی[موعود] به منزله لُغَزها و أمثال است و به ندرت به صراحت سخن می‌گویند و مفسّرانِ سخنان ایشان گاهی موضوع را به صراحت بیان می‌کنند! (ص۶۳۲ مقدّمه، ج۱).

و نیز می‌فرماید: «ابن عربی در ضمن مطالبی که «اِبنِ ابی‌واطیل» از وی نقل کرده گفته است که آن امام منتظَر از خاندان پیامبر  صلی الله علیه و سلم و از نسل فاطمه ل خواهد بود و ظهور او پس از گذشتن «خ، ف، ج» از هجرت روی خواهد داد! و سه حرف مزبور را به منظور به دست آوردن عدد آنها به حساب جمل ترسیم کرده است که «خ» برابر ششصد و «ف» برابر هشتاد و «ج» برابر عدد سه است که رویهمرفته ششصد و هشتاد و سه سال می‌شود و مقارن آخر قرن هفتم است و چون این عصر سپری گردید و فاطمی ظهور نکرد برخی از مقلّدان آنان پیش­بینی مزبور را بدین سان توجیه کردند که مقصود از آن، مدّت مولد او بوده است و ظهور او را به مولدش تعبیر کردند!! و گفتند خروج وی نزدیک هفتصد و ده خواهد بود و او امامی است که از ناحیه مغرب ظهور خواهد کرد! «ابن أبی‌واطیل» گوید: هرگاه روز تولّد امام منتظَر بر حسب گفته ابن عربی در سال ششصد و هشتاد و شش باشد سنّ او هنگام خروج بیست و شش سال خواهد بود (ص ۶۳۴ مقدّمه، ج۱).

صرف‌نظر از اینکه این مهدی ربطی به پس امام حسن عسکری  علیه السلام ندارد أمّا این ماجری نگارنده را به یاد قصّه کسی انداخت که ادّعای پیغمبری کرده و پیروانی گرد آورده بود آما سرانجام به خود آمد و پشیمان شد و اعتراف کرد که پیغمبر نیست و دروغ گفته است أمّا پیروانش نپذیرفتند و به بهانه‌ها و توجیهات مختلف سخنش را نمی‌پذیرفتند! یک بار می‌گفتند او پیامبر است و می‌خواهد تواضع کند و به ما رسم تواضع را بیاموزد! یا می‌گفتند او پیامبر است و با این سخن می‌خواهد ضعف وقوّت ایمان ما را نسبت به خودش امتحان کند!! یا می‌گفتند مقصود او آن است که من مرتبه‌ای وَرای نبوّت هم دارم نه اینکه بخواهد نبوّت خود را انکار کند!! وهکَذا…… با أنواع بافندگی‌ها، پیامبرنبودنش را نمی‌پذیرفتند!! هزار أفسوس بر پیروان خرافی که اگر به عقیده‌ای عادت کنند به هیچ وجه از آن دست بر نمی‌دارند و هیچ دلیلی را قبول نمی‌کنند و می‌گویند: ﴿بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَیۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآ﴾ «بلکه از آنچه نیاکان خویش را بر آن یافته‌ایم، پیروی می‌کنیم!!». أمّا قرآن کریم در جوابشان فرموده: ﴿أَوَلَوۡ کَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ شَیۡ‍ٔٗا وَلَایَهۡتَدُونَ﴾ [البقره: ۱۷۰]. «آیا [از نیاکان پیروی می‌کنند] گرچه که نیاکانشان خرد نورزیده و رهیافته نبودند!!».

[۱]– وی راوی حدیث ۱۲ و ۱۸ است.

[۲]– حدیث مُرسَل عبارت است از حدیثی که اسناد آن از آخر سلسله رُوات ناقص بوده و نام یک یا چند راوی از آن افتاده باشد.

[۳]– «نقیب»، رئیس و زعیم و عهده‌دار را مور جماعتی را گویند و نقیبِ أشراف و سادات کسی است که به امور و احوال ایشان رسیدگی می‌کند .

[۴]– بقیه مطلب را در جلد أوّل کتاب «مقدمه اِبنِ خَلدُون» دنبال کنید.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …