لطفا مسئله عذر به جهل را به تفصیل بیان فرمایید

الحمدلله،

شیخ محمد صالح العثیمین رحمه الله در این مورد مقاله ای را دارند:

اختلاف در مسئله معذور بودن به واسطه جهل همچون بقیه اختلافات فقهی اجتهادی است و چه بسا در بعضی اوقات به خاطر تطبیق کردنش بر یک فرد معین اختلاف لفظی باشد یعنی همگی در مورد اینکه این قول یا عمل و یا ترک، کفر است اتفاق دارند اما در مورد اینکه آیا این حکم بر یک فرد معلوم و مشخص قابل تطبیق است یا نه از این جهت که آیا مقتضیات وجود کفر در او موجود است و موانع کفر در او منتفی است؟ اختلاف روی می دهد. و علت آن این است که جاهل بودن به سبب کفر دارای دو قسم است:

اول اینکه: کفر از کسی صادر شده باشد که به دینی غیر از اسلام متدین است یا اینکه به هیچ دینی اعتقاد ندارد و به ذهنش نیز خطور ننموده است که دینی است که با آنچه او بر آن است مخالفت می کند چنین فردی در دنیا بر اساس ظاهر بر علیه او حکم می شود ولی حکم آخرت مربوط به خداوند است و قول راجح این است که در آخرت به واسطه آنچه خداوند بخواهد آزمایش می شوند و الله تعالی به آنچه اهل عمل انجام می دهند آگاه است اما ما به صورت قطعی می دانیم که پروردگار حکیم هرگز کسی را بدون ارتکاب گناه وارد آتش نخواهد کرد*وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا*[ کهف ۴۹ [
«و پروردگار تو به هیچ کس ظلم نمی کند.» و همانگونه که می گوییم بر اساس ظاهر نسبت به او حکم می شود منظور حکم کفر است چون او به اسلام متدین نیست و ممکن نیست که آن حکم را بر او بخشید ولی در مورد مسائل آخرت می گوییم که قول راجح این است که امتحان می شود و در این زمینه آثار بسیاری وجود دارد که ابن قیم _ رحمه الله _ آن را در کتاب طریق الهجرتین بیان می دارد و هنگامی که مذهب هشتم را در مورد اطفال مشرکین بیان می کند بعد از سخن در مورد طبقه چهاردهم به بیان آن پرداخته است.

دوم اینکه: کفر صادره از شخصی که متدین به اسلام است صادر شده باشد و بر این کفر هم بماند و به ذهنش نیز خطور نکند که با اسلام مخالفت کرده است و هیچ فردی هم او را نسبت به این امر هوشیار ننماید چنین فردی احکام ظاهری اسلام بر او تطبیق می شود و در آخرت نیز امرش به خداوند متعال مربوط است کتاب و سنت و اقوال اهل علم بر آن دلالت می کند. از جمله دلایل قرآن این است که می فرماید:*وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا* اسراء ۱۵٫
«تا رسولی را مبعوث نداریم کسی را عذاب نخواهیم کرد.»*وَمَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَى حَتَّى یَبْعَثَ فِی أُمِّهَا رَسُولًا یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا وَمَا کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ*[ قصص ۵۹] «پروردگار تو هیچ شهر و دیاری را ویران نمی کند تا اینکه پیامبری را به مرکز آن مبعوث دارد تا آیات ما را بر آنها تلاوت نماید و هیچ شهر و دیاری را هلاک نمی کنیم مگر اینکه اهل آن ستمکار باشند.» و می فرماید:*وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ* ابراهیم ۴٫

«و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا حق را برایشان بیان نماید. خداوند هرکس را بخواهد گمراه و هرکس را بخواهد هدایت می کند.» و می فرماید:*وَهَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۱۵۵) أَنْ تَقُولُوا إِنَّمَا أُنْزِلَ الْکِتَابُ عَلَى طَائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِنَا وَإِنْ کُنَّا عَنْ دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِینَ (۱۵۶) أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتَابُ لَکُنَّا أَهْدَى مِنْهُمْ فَقَدْ جَاءَکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَهُدًى وَرَحْمَهٌ* انعام ۱۵۵-۱۵۷٫

«و این کتابی است که ما آن را با برکت نازل کردیم آن را پیروی کنید و پرهیزگار باشید تا اینکه بر شما رحم شود. آن را فرو فرستادیم تا نگویید جز این نیست که کتاب بر دو طایفه قبل از ما فرو فرستاده شد و ما از تلاوت ایشان بی خبر بودیم یا نگویید اگر کتابی بر ما نازل می شد ما از آنها هدایت یافته تر بودیم، پس حجت و دلیل روشن از جانب پروردگارتان آمد که هدایت و رحمت است.» آیات دیگر در این زمینه بسیار است و همگی دلیل است بر اینکه حجت تنها بعد از علم و بیان کردن آن برپا می گردد. و از جمله دلیل از سنت روایت ابوهریره _ رضی الله عنه _ در صحیح مسلم است که رسول الله _صلی الله علیه و سلم_ می فرماید:**وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَا یَسْمَعُ بِی أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ_ یعنی امه الدعوه_ یَهُودِیٌّ وَلَا نَصْرَانِیٌّ ثُمَّ یَمُوتُ وَلَمْ یُؤْمِنْ بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَّا کَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ** صحیح مسلم۱/۱۳۴٫

(قسم به کسی که نفس محمد در دست اوست هیچ فردی از این مجتمع که دعوت من به آنها می رسد یهودی باشد یا نصرانی ممکن نیست آن را بشنود و به آن ایمان نیاورد و سپس بمیرد مگر اینکه از یاران آتش باشد.)

اما کلام اهل علم: صاحب المغنی در جلد ۸ صفحه ۱۳۱ می گوید: کسی که به خاطر تازه مسلمان شدن یا اینکه در غیر بلاد اسلامی نشو و نما کرده یا اهل بادیه و دور از شهر زندگی می کند، اهل علم به سبب نشناختن واجبات آنها را تکفیر نمی کنند. شیخ الاسلام ابن تیمیه در جلد سوم فتاوی صفحه ۲۲۹ مجموع ابن قاسم می گوید: “کسانی که با من مجالست نموده اند می دانند که من همیشه از اینکه کسی را به طور معین به کفر یا فسق و یا معصیت نسبت دهند نهی کرده ام مگر اینکه دانسته شود که حجت رسالت بر او اقامه شده طوری که دانسته شود مخالفت با آن گاه کفر و گاه فسق و گاه معصیت است. و من اقرار می کنم که خداوند به تحقیق از خطاهای این امت بطور عام چه در مسائل خبری و قولی یا مسائل علمی می گذرد و سلف همیشه در بسیاری از مسائل با همدیگر اختلاف و نزاع داشته اند و مشاهده نشد که هیچ فردی از آنها بر علیه دیگری حکم کفر و یا فسق و یا معصیت صادر نماید_ تا اینکه می گوید_ من اعلان می کنم چیزی را هم که از سلف و امامان در مورد اطلاق کردن کفر بر کسی که فلان و فلان را بگوید، حق است اما واجب است که بین اطلاق و تعیین فرق نهاد_ تا اینکه می گوید_ تکفیر از جنس وعید است به درستی گر چه آن تکذیب فرموده رسول الله _صلی الله علیه و سلم_ است اما چه بسا فرد مورد نظر تازه مسلمان شده یا در بادیه و مناطق دور افتاده نشو و نما کرده باشد که امثال این افراد بواسطه تکذیب و انکار تکفیر نمی شوند تا زمانیکه حجت بر آنها اقامه نگردد. و گاهی نفری این نصوص را نشنیده یا اینکه شنیده ولی نزد او ثابت نیست یا پیش او نصوص دیگری که با آن معارض است وجود دارد و باعث شده که آن را تأویل نماید هر چند در این کار نیز دچار خطا شده باشد.(در چنین مواردی تکفیر نمی شود.)”.

شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب در الدرر السنیه جلد ۱ صفحه ۵۶ می گوید: “ما کسی را که دین رسول الله _صلی الله علیه و سلم_ را شناخته، سپس آن را ناسزا گوید و مردم را از آن باز دارد و با اهل آن دشمنی می نماید، تکفیر می کنیم و ما چنین فردی را کافر می دانیم.” و در صفحه ۶۶ می گوید:” به ما نسبت داده اند که همه را کافر دانسته و بر تمام کسانی که قادرند دین خود را اظهار نمایند هجرت کردن به سوی خویش را واجب کرده ایم همه اینها دروغ و بهتان است که به وسیله آن می خواهند مردم را از دین خدا و رسولش بازدارند. وقتی ما به خاطر جهل و نبود افرادی که مردم را آگاه نمایند کسانی را که گور عبدالقادر و احمد بدوی و امثال آنها را می پرستند تکفیر نمی کنیم چگونه کسی را که برای خداوند شریک قرار نمی دهد فقط به خاطر عدم هجرت به سوی خویش هر چند ما را تکفیر نکند و با ما نجنگد، تکفیر می کنیم؟”
هنگامی که این امر مقتضای کتاب خدا و سنت رسول و کلام اهل علم است مقتضای حکمت خداوند متعال و لطف و رحمت ایشان نیز هست که هرگز کسی را که معذور باشد عذاب ننماید چون عقلها به تنهایی قادر به شناخت واجبات دینی نیستند که در صورت استقلال، حجت بر فرستادن رسولان متوقف نبود بلکه قبل از ارسال پیامبران به شرط دارا بودن عقل انسانها مکلف می بودند.
در مورد کسی که منتسب به اسلام است تا زمانیکه زوال آن به مقتضای دلیل شرعی تحقق نیابد اصل، ماندگاری اسلام است و نباید در تکفیر او سهل انگاری و بی توجهی نمود چون در مقابل تکفیر دو مانع بزرگ وجود دارد:

۱- نسبت دادن دروغ به خداوند متعال در حکم کردن بر علیه فردی است که متصف به صفتی شده است که به او نسبت داده اند، و این مسئله واضح و آشکار است چنانکه فردی بر علیه کسی که خداوند او را تکفیر نکرده حکم کفر صادر نماید چنین فردی مانند کسی است که حلال خدا را حرام کرده باشد چون حکم به کفر یا عدم کفر کرن در مورد معین حق خداوند متعال است و مانند حکم کردن به حرام و مباح می باشد.

۲- دوم اینکه مسلم را به صفتی که متضاد آن است توصیف کند. به او بگوید: او کافر است. اگر او از آن بری باشد در چنین وصف کفر به خودش برمی گردد چنانکه از طریق عبدالله بن عمر در صحیح مسلم ثابت است که رسول الله _صلی الله علیه و سلم_ فرمود:**إِذَا کَفَّرَ الرَّجُلُ أَخَاهُ فَقَدْ بَاءَ بِهَا أَحَدُهُمَا** و فی روایه**إِنْ کَانَ کَمَا قَالَ وَإِلَّا رَجَعَتْ عَلَیْهِ** (هرگاه نفری برادرش را تکفیر نماید به یکی از آن دو برمی گردد. و در روایتی نیز آمده: اگر همانگونه بود که اظهار داشته بود همینطور خواهد شد در غیر این صورت به گوینده آن برمی گردد.) باز در صحیح مسلم از طریق ابوذر _ رضی الله عنه _ روایت است که رسول الله _صلی الله علیه و سلم_ فرمود:**وَمَنْ دَعَا رَجُلًا بِالْکُفْرِ أَوْ قَالَ عَدُوَّ اللَّهِ وَلَیْسَ کَذَلِکَ إِلَّا حَارَ عَلَیْهِ** (هرکس نفری را به کفر صدا بزند یا بگوید ای دشمن خدا و آنگونه هم نباشد آن نسبت به خودش برمی گردد.) و در حدیث ابن عمر _ رضی الله عنهما _ آمده** إِنْ کَانَ کَمَا قَالَ** (یعنی اگر در حکم خداوند همانگونه بود.) و به همین صورت در حدیث ابوذر _ رضی الله عنه _ نیز آمده:**وَلَیْسَ کَذَلِکَ** (یعنی در حکم خداوند اینگونه نیست.)

و این همان ممنوعیت دوم است که مسلمان باید خود را از آن بپرهیزد و بترسد از اینکه در صورتی که برادرش آنگونه نباشد وصف کفر به او برمی گردد، و این امر عظیمی است که باید از آن پرهیز کرد در غیر این صورت نزدیک است که در آن بیفتد، چون غالباً کسانی که در تکفیر مسلمانی عجله می نمایند به خاطر عمل خویش دچار عجب و تکبر می شوند و عمل دیگری را کوچک می شمارند در نتیجه بین عجب بواسطه عمل خویش که گاهاً موجب ابطال شدن آن می گردد و تکبر که عذاب پروردگار در آتش را شامل می شود را جمع می نماید چنانکه در حدیثی که امام احمد و ابوداود از ابوهریره _ رضی الله عنه _ او نیز از رسول الله _صلی الله علیه و سلم_ روایت می کنند که فرمود: پروردگار متعال می فرماید:**الْکِبْرِیَاءُ رِدَائِی وَالْعَظَمَهُ إِزَارِی مَنْ نَازَعَنِی وَاحِدًا مِنْهُمَا قَذَفْتُهُ فِی النَّارِ** (کبر و عظمت دو صفت پروردگارند هرکس خود را به آنها بیاراید او را در آتش جهنم می اندازم(

بنابراین واجب است قبل از حکم کردن به کفر کسی در دو مسئله دقت نمود که عبارتند از:
–  کتاب و سنت بر آن دلالت نمایند که آن مسئله باعث کفر است تا موجب افترا بستن به خداوند متعال نباشد.

–   تطبیق دادن آن کفر محقق در مورد یک نفر معین هنگامی است که شروط آن موجود و موانع آن در حقش منتفی باشد از جمله مهمترین شرطها این است که عالم به مخالفتی باشد که در صورت روی دادن از او موجب کفرش خواهد شد چنانکه خداوند متعال می فرماید:*وَمَنْ یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا* نساء ۱۱۵٫
«هرکس بعد از آنکه هدایت برایش روشن و مشخص گردید با رسول الله _صلی الله علیه و سلم_ مخالفت کند و غیر راه مؤمنان را بپوید او را در همان جهتی که خواسته واگذاریم و وارد جهنمش می نماییم و بد سرانجامیست».

بنابراین عقوبت به وسیله آتش مشروط به این است که مخالفت با رسول الله _صلی الله علیه و سلم_ بعد از روشنگری و بیان هدایت باشد اما در مورد اینکه آیا لازم است عالم به عقوبتی باشد که به دنبال آن کفر یا هر مخالفتی می آید تا در موردش حکم صادر کرد یا تنها عمل به مخالفت کافی است هر چند جاهل به آنچه باشد که به دنبال مخالفت روی خواهد داد؟
جواب این است که تنها آگاهی به مخالفت آن مسئله با شرع کافی است تا بر علیه او حکم نمود چنانکه رسول الله _صلی الله علیه و سلم_ بر کسی که روزه رمضان را با جماع باطل کرده تنها به خاطر اطلاع داشتن از مخالفت آن با شرع گر چه نسبت به کفاره جاهل بوده حکم صادر نموده است و همچنین کسی که مرتکب زنای محصنه شود به شرطی که عالم به مخالفت آن کار با شرع باشد گر چه جاهل به عقوبت آن باشد حکم زناکار بر او صادر می گردد هر چند ممکن است در صورت اطلاع از عقوبت مرتکب زنا نمی شد.

از جمله موانع این است که بر انجام کفر مجبور شود چنانکه خداوند متعال می فرماید:*مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ* نحل ۱۰۶٫

«هرکس بعد از ایمان کافر شود مگر اینکه کسی مجبور گردد و قلبش نسبت به ایمان مطمئن باشد اما در صورتی که برای کفر سینه فراخی نماید یعنی نسبت به آن خوشحال باشد غضب خداوند و عذاب بزرگ شامل او خواهد شد.»

و باز از جمله موانع چیزی است که باعث انسداد تفکر و از بین برنده اختیار است بطوری که نمی داند چه می گوید و این حالت به خاطر شدت خوشحالی و یا نارحتی و خشم و ترس و امثال اینها روی می دهد چنانکه می فرماید:*وَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَکِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمً* احزاب ۵

«ندر آنچه که خطا کردید گناهی بر شما نیست بلکه گناه آن است که دلهای شما آن را قصد کند و خداوند آمرزنده مهربان است.» در صحیح مسلم حدیث ۲۱۰۴ از انس بن مالک _ رضی الله عنه _ او نیز از رسول الله _صلی الله علیه و سلم_ روایت نموده که فرمود:**لَلَّهُ أَشَدُّ فَرَحًا بِتَوْبَهِ عَبْدِهِ حِینَ یَتُوبُ إِلَیْهِ مِنْ أَحَدِکُمْ کَانَ عَلَى رَاحِلَتِهِ بِأَرْضِ فَلَاهٍ فَانْفَلَتَتْ مِنْهُ وَعَلَیْهَا طَعَامُهُ وَشَرَابُهُ فَأَیِسَ مِنْهَا فَأَتَى شَجَرَهً فَاضْطَجَعَ فِی ظِلِّهَا قَدْ أَیِسَ مِنْ رَاحِلَتِهِ فَبَیْنَا هُوَ کَذَلِکَ إِذَا هُوَ بِهَا قَائِمَهً عِنْدَهُ فَأَخَذَ بِخِطَامِهَا ثُمَّ قَالَ مِنْ شِدَّهِ الْفَرَحِ اللَّهُمَّ أَنْتَ عَبْدِی وَأَنَا رَبُّکَ أَخْطَأَ مِنْ شِدَّهِ الْفَرَحِ** (خداوند نسبت به توبه بنده اش هنگامی که به سوی او برمی گردد شادتر از هر کدام از شماست. هنگامی که در یک بیابان دور از آبادی وسیله سواری اش را که حامل طعام و خوراکش نیز بوده گم می کند و آنگاه که از یافتنش مأیوس می شود زیر سایه درختی دراز می کشد تا بیاساید در همان حال پریشانی ناگاه آن را بر بالین خود می یابد آنگاه افسارش را گرفته و از شدت خوشحالی گوید: پروردگارا تو بنده و من پروردگار تو هستم. به خاطر نهایت خوشحالی دچار خطا و اشتباه گردید.(
از جمله موانع این است که نسبت به آن امری که باعث کفر است شبهه تأویل داشته باشد چنانکه به گمان خویش بر حق است و چون فرد مذکور قصد عمدی برای انجام گناه و مخالفت را نداشته است داخل در این آیه شریفه می باشد: *وَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَکِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ* احزاب ۵٫

«در آنچه که خطا کردید گناهی بر شما نیست بلکه گناه آن است که دلهای شما آن را قصد کند» زیرا این کار نهایت سعی و تلاش اوست لذا داخل در فرموده خداوند متعال است که می فرماید:*لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا* بقره ۲۸۵٫

«خداوند هیچ نفسی را جز به اندازه توانایی تکلیف نمی کند.» در ج۸ ص۱۳۱ مغنی آمده: اگر کشتن بی گناهان و گرفتن اموالشان را بدون هیچگونه شبهه و تأویلی جایز بداند کافر می شود ولی اگر چون خوارج برای انجامش تأویل داشته باشند بیشتر فقهاء آنها را هر چند ریختن خون مسلمانان و گرفتن اموالشان را مباح دانسته و آن را به قصد نزدیکی به خدا انجام داده اند، تکفیر ننموده اند و در ادامه می گوید: از جمله موارد شناخته شده در مذهب خوارج، تکفیر بسیاری از اصحاب و تابعین و همچنین خون و مالشان را حلال و کشتن آنها را وسیله تقرب به خدا قرار داده بودند، ولی علی رغم همه این مسائل فقهاء به خاطر تأویلاتشان حکم به کفرشان صادر نکردند و همچنین از دایره حرام خارج می شود هر حرامی که بواسطه تأویل حلال گردد. در فتاوای شیخ الاسلام ابن تیمیه ج۱۳ ص۳۰ مجموع ابن قاسم آمده: بدعت خوارج به خاطر بدفهمیشان از قرآن بود و قصد معارضه با آن را نداشتند و چیزی را از آن فهم می کردند که بر آن دلالت نمی نمود و گمان داشتند آن موجب تکفیر نمودن کسانی است که مرتکب گناه می شدند. و باز در ص۲۱۰ همان جلد می گوید: خوارج با سنت که قرآن دستور به تبعیتش داده مخالفت کردند و مؤمنانی را که قرآن دستور به مولات و محبتشان داده، تکفیر کردند لذا دنباله رو متشابهات قرآن شدند و بدون آگاهی از معنایش آن را بر خلاف واقع تفسیر و تأویل کردند آنها راسخ در علم و تابع سنت نبودند و به جماعت مسلمانانی که قرآن را می فهمیدند رجوع نکردند. و باز در ج۲۸ ص۵۱۸ از مجموعه ذکر شده می گوید: ائمه در مورد سرزنش و گمراه دانستن خوارج اتفاق دارند و تنها در مورد تکفیرشان به دو دسته تقسیم گردیدند. ولی ایشان در ج۷ ص۲۱۷ می گوید: در بین اصحاب کسی حتی علی بن ابی طالب _ رضی الله عنه _ و دیگران هم هیچکس از آنها را تکفیر ننموده بلکه در مورد آنها حکمشان این بود که ظلم و تعدی کرده اند چنانکه آثار، ما را به آن راهنمایی می کند. و در ج۲۸ص۵۱۸ مجموع فتاوی می گوید: مسئله مذکور همانطور که توضیح آن گذشت از امامان چون احمد بن حنبل و دیگران نقل شده است.

در ج۳ص۲۸۲ می گوید: خوارج مارقین که پیامبر _صلی الله علیه و سلم _ دستور کشتنشان را داده بود، امیر المؤمنین علی بن ابی طالب _ رضی الله عنه _ که یکی از خلفای راشدین می باشد رهبری جنگیدن با آنها را متعهد شد و امامان دین از اصحاب و تابعین و بعد از آنها نیز، همگی بر جنگیدن با آنها اتفاق نمودند ولی با این حال علی بن ابی طالب و سعد بن ابی وقاص و باقی اصحاب_ رضی الله عنهم _ آنها را تکفیر نکردند بلکه علی رغم دستور دادن به جنگیدنشان آنها را مسلمان می دانستند و امام علی _ رضی الله عنه _ تا زمانی که آنها خونی را به ناحق بر زمین نریختند و اقدام به غارت اموال مردم نکردند با آنها نجنگید بنابراین نه بدان سبب که آنها را کافر می دانست بلکه به خاطر جلوگیری از ظلم و تجاوزشان به جان و مال مردم با آنها جنگید به همین دلیل اسیران آنها را به عنوان برده و اموالشان را به غنیمت نگرفت و هنگامی که اینها به نص و اجماع گمراهی و ضلالتشان ثابت است علی رغم دستور خداوند و رسولش به کشتنشان، تکفیر نمی شدند چگونه در مورد گروههای که در مورد مسائلی حق را نیافته و در آن دچار اشتباه شده اند حکم کفر صادر می شود؟ چه کسی از اصحاب آگاهتر است؟ برای هیچکدام از این گروهها درست نیست که دیگری را تکفیر نماید و یا خون و مالش را حلال بداند هر چند در آنها به طور قطعی بدعت وجود دارد و گاهاً کسی که دیگری را تکفیر می کند خود مبتدع است و چه بسا بدعتش از دیگری غلیظتر است در بیشتر موارد آنها نسبت به حقایقی که در موردش اختلاف دارند جاهل می باشند_ و در ادامه می گوید_ هرگاه مسلمانی به سبب تأویل جنگید و یا دیگری را تکفیر نمود به سبب آن تکفیر نمی شود. در ادامه در ص۲۸۸ می گوید: علما در مورد اینکه آیا خطاب پروردگار و رسولش قبل از ابلاغ، حکمش در حق بندگان ثابت است یا نه اختلاف دارند و در مذهب امام احمد و دیگران به سه گروه تبدیل شده اند ولی صحیح همان است که قرآن به آن دلالت می کند:*وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا* اسراء ۱۵٫

«تا را مبعوث نداریم کسی را عذاب نخواهیم کرد.» و می فرماید:*رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ* نساء ۱۶۵٫

« رسولان همگی مژده دهنده و بیم دهنده بوده اند تا اینکه مردم بعد از آمدن پیامبران بر خداوند دلیلی نداشته باشند.» و در صحیحین از رسول الله _صلی الله علیه و سلم_ روایت شده که فرمود:**وَلَا شَخْصَ أَحَبُّ إِلَیْهِ الْعُذْرُ مِنْ اللَّهِ مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ بَعَثَ اللَّهُ الْمُرْسَلِینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ** (هیچکس بیشتر از خداوند عذر نزدش محبوبتر نیست و به همین خاطر پیامبران را مبعوث کرد تا مژده دهنده و بیم دهنده باشند.)

خلاصه سخن اینکه اگر کسی از روی جهل سخن بگوید یا عملی را که کفر است انجام دهد معذور است همانگونه که اگر گفتار و کرداری که معصیت و نافرمانی است از روی جهل انجام دهد باز هم معذور است که اگر در حالت علم و آگاهی انجام می داد فاسق می شد و دلایل آن در کتاب و سنت معتبر و اقوال اهل علم بر آن ثابت است.(منبع: سایت ایمان(

البته برخی از علما سختگیری کرده اند و عذر به جهل را همیشه جایز ندانسته اند.

والله تعالی اعلم

وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اتباعه الی یوم الدین

سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت

IslamPP.Com

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …