لحظات پایان عمر

به او که در حال جان سپردن است نگاه کن انگار جلو چشمانم است و پزشکان دوروبرش را گرفته اند؛ یکی از پزشکان متخصص مغز و اعصاب است و دیگری متخصص وجراح قلب به او بنگر دیگر پزشکان متخصص و جراح فلان و فلان و فلان هستند؛

دور و برش را گرفته اند سوال می کنی او کیست؟
میگویند:صاحب فلان مقام، صاحب فلان قدرت، صاحب فلان ثروت کلان، صاحب فلان ملک و املاک.
اما پزشکان دنبال چیزی هستند و ملک الملوک ( الله جل جلاله) چیز دیگری خواسته است.
آری رنگش پرید، و انگشتانش سرد شدند و پوست بدنش چروک شد و سرمای کشنده ای را احساس می کند وآن سرما به تدریج بسوی انگشتان دست و پایش می خزد در آن لحظه به سختی تلاش میکند تا زبان و لب هایش را به کلمه توحید ( لا اله الا الله) باز کند اما احساس می کند که لب هایش مانند کوه سنگین هستند در آن لحظه تنها فردی نجات می یابد که خداوند تلفظ کلمه (لا اله الا الله) را برایش آسان کند.
در آن لحظات به او می گویند: فلانی، فلانی؛ اما زبانش را تکان نمی دهد؛
می گویند: فلانی، فلانی؛ اما هیچ یک از افراد پیرامونش را که همسایه ها و دوستان و برادرانش هستند را نمی شناسد؛ انگار جلو چشمانم است و او حرف ها سخنان را می شنود اما او نمی تواند پاسخ بدهد.

(شیخ دکتر محمد حسان).

مقاله پیشنهادی

دنیا، اینگونه آفریده شده است

روزی مارکس اویلیوس، یکی از فیلسوفان بزرگ دربار امپراطوری روم، گفت: امروز افرادی را ملاقات …