غزالی -صاحب کتاب احیاء علوم‌الدین- می‌گوید:

مردی نزد حسن‌ بصری  رحمه الله آمد و گفت: ای ابوسعید! فلانی، از تو غیبت کرد. حسن بصری یک سینی خرما برایش آورد و گفت: نزد فلانی (که از من غیبت کرده) برو و به او بگو: تو نیکی‌هایت را به ما عطا کردی. در عوض، ما به تو خرما، عطا کردیم.

هدف از داستان فوق، این است که کار دنیا سهل و آسان است. ولی بعضی از مردم، نیکی‌هایشان را به دیگران، صدقه می‌دهند. پس اگر حسودی به تو حسادت ورزید و یا فرد مخالف و منحرفی، علیه تو صحبتی کرد، نگران نباش بلکه آن را جزو حسنات خود به حساب آور و بدان که موسی  علیه السلام گفت: پروردگارا! از تو یک درخواست دارم. خداوند ـ که بهتر می‌دانست چه می‌خواهد ـ فرمود: خواسته‌ات چیست؟ موسی  علیه السلام گفت: مردم را از زبان‌درازی کردن به من، جلوگیری کن. خداوند  عزوجل فرمود: سوگند به عزت و جلالم که این کار را در حق خودم، انجام نداده‌ام. من آنان را خلق کرده‌ام و روزی می‌دهم ولی آن‌ها مرا دشنام می‌دهند و بد و بیراه می‌گویند!!.

سبحان‌الله، خداوند مهربان، یگانه و بی‌نیازی که نه می‌زاید و نه زاییده شده است و هیچگونه همتایی ندارد، از طرف انسان، ناسزا می‌شنود. این مخلوق ضعیف و ذلیل و حقیری که از نطفه آفریده شده است، زبان‌درازی می‌کند و به خداوند دشنام می‌دهد!!.

ابوهریره  رضی الله عنه می‌گوید: رسول خدا   صلی الله علیه وسلم فرمود:

«قال الله تعالى یشتمنی ابن آدم وما ینبغی له أن یشتمنی ویکذبنی وما ینبغی له . أما شتمه فقوله إن لی ولدا وأما تکذیبه فقوله لیس یعیدنی کما بدأنی»[۱].

«خداوند می‌فرماید: فرزند آدم مرا ناسزا گفت در حالی که شایسته او نیست که مرا ناسزا گوید و فرزند آدم مرا تکذیب می‌کند در حالی که این شایسته او نیست. ناسزا گفتن، این است که می‌گوید: خداوند فرزند دارد. و تکذیبش این است که می‌گوید: خداوند نمی‌تواند آنگونه که مرا آفریده است، دوباره زنده گرداند».

در کتاب «الزهد» امام احمد آمده است که خداوندU می‌فرماید:

«عجباً یا ابن آدم، خلقتک وتعبدُ غیری! ورزقتک وتشکر سوای! أتحبب إلیک بالنعم وأنا غنی عنک! وتتبغض إلى بالمعاصی، وأنت فقیر إلی. خیری إلیک نازل وشرک إلىَّ صاعد».

«ای فرزند آدم! از کارهایت در شگفتم. من تو را آفریده‌ام ولی تو دیگران را می‌پرستی! من به تو روزی می‌دهم ولی تو از دیگران، سپاسگزاری می‌کنی! در حالی که من از تو بی‌نیازم، با نعمتهایم به تو محبت می‌کنم! و در حالی که تو به من نیازمندی، با گناه و نافرمانی‌ات با من، دشمنی می‌کنی! خیر من به سوی تو سرازیر است ولی شر تو به سوی من بالا می‌آید».

پس همچنان گروهی از اشرار، خداوند  عزوجل را دشنام می‌دهند. آنگاه چگونه ما را که انسان‌های گناهکاریم، دشنام ندهند؟

در سیرت ابوبکر صدیق  رضی الله عنه آمده است که مردی به او گفت: ای ابوبکر! به تو دشنامی می‌دهم که همراه تو وارد قبرت شود.

ابوبکر  رضی الله عنه گفت: بلکه آن، با تو وارد قبرت می‌شود نه با من. حقا که ابوبکر  رضی الله عنه راست می‌گوید. زیرا دشنام، با کسی که به او دشنام می‌دهند، وارد قبرش نمی‌شود بلکه همراه کسی که دشنام می‌دهد، وارد قبرش می‌شود. ولی این فرد نادان، گمان می‌کند که اگر به ابوبکر  رضی الله عنه دشنام دهد یا بد و بیراه بگوید، دشنام‌اش همراه ابوبکر، وارد قبر می‌شود. و این، نادانی و جهالت او را می‌رساند.

به هرحال ملاحظه فرمودید که ابوبکر  رضی الله عنه در جوابش گفت: بلکه با تو وارد قبرت می‌شود نه با من. و جوابش نیز همین بود. و نفرمود که به تو دشنامی می‌دهم که با تو وارد قبرت می‌شود. یا به او نگفت: که تو را چنین و چنان می‌کنم یا جزای آن را خواهی دید و …

 

[۱]– بخاری (۴/۷۳).

مقاله پیشنهادی

خیار(داشتن اختیار در معامله)

حکمت مشروعیت داشتن اختیار در معامله داشتن حق اختیار در معامله از محاسن اسلام است؛ …