عظمت و استواری ایمان ابوبکر رضی الله عنه(۲)

ابوهریره رضی الله عنه می‌گوید: یک بار رسول‌خداصلی الله علیه وآله وسلم پس از نماز صبح رو به مردم کرده و فرمودند: (بینما رجل یسوق بقره له، قد حمل علیها التفتت إلیه البقره فقالت: إنّی لم أخلق لهذا، إنّما خلقت للحرث.) یعنی:«شخصی بر پشت گاوش بار نهاده بود و او را به جلو می‌راند؛ گاو رو به صاحبش کرد و گفت: من، برای این خلق نشده‌ام؛ بلکه برای شخم‌زدن آفریده شده‌ام. » مردم از روی شگفت و تعجب گفتند: سبحان‌الله! آیا می‌شود گاوی سخن بگوید؟ رسول‌خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: (فإنّی اؤمن به و أبوبکر و عمر و بینا راعٍ فی غنمه عدا علیه الذئبُ فأخذ منها شاهً فطالبه الراعی حتّی استنقذها منه، فالتفت إلیه الذئبُ فقال له: من لها یوم السبعِ، یوم لیس لها راعٍ غیری؟) یعنی: «این، برای من و ابوبکر و عمر رضی الله عنهما قابل باور است.» و باز فرمودند: «چوپانی درمیان گوسفندانش بود که گرگی به میان گوسفندان جست و گوسفندی گرفت؛ چوپان در پی گرگ رفت و گوسفند را (از چنگالش) رهانید. گرگ، به چوپان گفت: چه کسی روز سبع را در پیش دارد؟ همان روزی که چوپانی جز من نیست.» مردم گفتند: «سبحان‌الله! گرگی سخن بگوید؟!»رسول‌خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: (فإنّی اؤمن به و أبوبکر و عمر. و ما هما ثمَّ) یعنی: «من و ابوبکر و عمر رضی الله عنهما به این باور داریم.در حالیکه در آنجا حضور نداشتند».
رسول‌خداصلی الله علیه وآله وسلم ابوبکررضی الله عنه را خیلی دوست داشتند؛ چراکه ابوبکررضی الله عنه ایمان محکمی داشت و با صدق و اخلاص پایبند اسلام و شریعت خدا بود. محبت رسول‌خداصلی الله علیه وآله وسلم با ابوبکررضی الله عنه بیش از محبت آن حضرت با یاران دیگرش بود. عمرو بن عاص می گوید: رسول‌خداصلی الله علیه وآله وسلم مرا در جنگ ذات‌السلاسل امیر تعیین فرمودند؛ به نزد آن حضرت صلی الله علیه وآله وسلم رفتم و از ایشان پرسیدم: چه کسی در نزد شما از همه محبوب‌تر و دوست‌داشنی‌تر است؟ فرمودند: «عایشه» رضی الله عنها. عرض کردم: از مردها چه کسی را بیش‌تر دوست دارید؟ فرمودند: «پدر عایشه رضی الله عنها را» گفتم: سپس چه کسی را؟ فرمودند: «عمر بن خطاب رضی الله عنه را» و همین طور عده‌ای را نام بردند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه به خاطر همین اخلاص و پایبندی به دین خدا و کوششی که برای نصرت اسلام به‌کار بست، از جانب رسول‌خداصلی الله علیه وآله وسلم به بهشت بشارت داده شدکه تمام دروازه‌های بهشت، او را به سوی خود فرامی‌خوانند. ابوموسی اشعری می‌گوید: روزی در خانه وضو گرفتم و با خود گفتم: امروز را در ملازمت و همراهی رسول‌خداصلی الله علیه وآله وسلم سپری می‌کنم. به مسجد رفتم و سراغ آن حضرت را گرفتم. به من گفتند که به فلان طرف رفته‌اند. به دنبال آن حضرت صلی الله علیه وآله وسلم به راه افتادم و خودم را در محلی به نام چاه اریس به ایشان رساندم. صبرکردم تا آن حضرت قضای حاجت نمایند و وضو بگیرند. سپس به نزد ایشان رفتم. آن حضرت صلی الله علیه وآله وسلم در دهانه‌ی چاه نشسته و پاهایشان را در حالی از چاه آویزان کرده بودند که شلوارشان را بالا کشیده بودند و ساق‌های ایشان نمایان شده بود. به ایشان سلام کردم و به سمت در باغ به راه افتادم و با خود قصد کردم که آن روز دربان رسول‌خداصلی الله علیه وآله وسلم باشم. شخصی در زد؛ پرسیدم: کیستی؟ گفت: ابوبکر هستم. گفتم: اندکی صبر کن و سپس به رسول‌خداصلی الله علیه وآله وسلم عرض کردم: ابوبکررضی الله عنه اجازه‌ی حضور می‌خواهد. فرمودند: (إئذن له و بشره بالجنهِ) «به او اجازه‌ بده وارد شود و او را به بهشت، خوش‌خبری و بشارت بده.» در را باز کردم و به ابوبکررضی الله عنه گفتم: بیا داخل که رسول‌خداصلی الله علیه وآله وسلم تو را به بهشت بشارت می‌دهند. ابوبکررضی الله عنه وارد شد و سمت راست رسول‌خداصلی الله علیه وآله وسلم نشست و مانند آن حضرت شلوارش را بالا زد و پایش را از چاه آویزان کرد….

مقاله پیشنهادی

فضیلت مهاجران و انصار

الله متعال می‌فرماید: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ ٱلَّذِینَ أُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا …