عصمت مجتهدان

یکی از اشتباهات و خطاهای شایع و مشهور- که مانند یک حقیقت مسلّم با آن تعامل شده است- آنکه (شیعه­ی دوازده امامه) تنها به «عصمت» دوازده اشخاص معتقد هستند، و آن هم در حالی که حقیقت امر نزد آن‌ها این است که معصومین غیر منحصر و نامحدود می‌باشند! زیرا که آن‌ها برای هر یک از مجتهدان خود قایل به امتیاز «عصمت» هستند، هر چند که صراحتا آنان را به «عصمت» توصیف نمی‌کنند.

به این عبارتِ نوشته شده در یکی از معتبرترین مصادر و منابع شیعه­ی امامیه، دقت کن که می‌گوید: (عقیدتنا فی المجتهد الجامع للشرئط انه نائب عام للإمام (ع) فی حال غیبته وهو الحاکم والرئیس المطلق له ما للإمام فی الفصل فی القضایا والحکومه بین الناس والراد علیه راد على الإمام والراد على الإمام راد على الله وهو على حد الشرک بالله).

(عقیده­ی ما – شیعه­ی امامیه- در خصوص مجتهد جامع الشرایط، به این صورت است که او نائب عام (امام زمان) در حال غیبتش می‌باشد، او رئیس و حاکم بدون چون و چرا است، دارای مزایا و صلاحیتی است که (امام زمان) دارا است، از جمله صلاحیت فیصله دادن و حکومت کردن میان مردم در تمام قضایای زندگیشان، و ما معتقدیم که رد دادن بر مجتهد رد کردن بر امام زمام است، و رد کردن بر امام زمان با شریک قرار دادن برای خداوند متعال یکسان است).([۱])

یعنی اعتراض از مجتهد و متهم کردنش به خطاکاری و خلاف، مانند اعتراض از امام و گناهکار قلمداد کردن او است، و رد بر مجتهد رد بر امام است، بلکه رد بر خدا است که یکی از انواع مختلف شریک قرار دادن برای خدا است! العیاذ بالله!! آنچه من می‌گویم تفسیر آن سخن نیست. بلکه تنها تکرار همان سخن است که در آن کتاب معتبر آمده است!! این گفته را مقارنه و برابر کن با آنچه (کلینی) از امام جعفر صادق روایت می‌کند که گفته:

(ما جاء به علی (ع) آخذ به وما نهى عنه أنتهی عنه…المتعقب علیه فی شیء من أحکامه کالمتعقب على الله وعلى رسوله والراد علیه فی صغیره أو کبیره على حد الشرک بالله)

«آنچه علی آورده دنبال می‌نمایم و عملی می‌کنم و آنچه او ازش نهی کرده من هم حظر می‌کنم… پیگیری و تعقیب بر علی در أحکامش مانند تعقیب و بازپرسی از خدا و پیامبر در احکامشان است، و انکار و رد کردن بر او در امور کوچک یا بزرگ در حد و میزان شریک قرار دادن برای خدا است».([۲])

می‌بینی که این دو گفته هیچ فرق و تفاوتی با هم ندارند، جز آنکه صفت «معصوم» را برای «امام» می‌گویند، ولی برای «مجتهد» نمی‌گویند، هرچند که تمام مزایا و صلاحیات «معصوم» بدون استثناء به او واگذار شده است!

همانا شیعه­ی امامیه همان کاری را به مجتهدینِ همراه با معصومین کردند، که با معصومینِ همراه با پیامران کرده بودند! زیرا که صلاحیات و مزایای نبوت و پیامبری را به «امام معصوم» دادند، جز اینکه او را پیامبر نخواندند. و به همانگونه تمام صلاحیات و مزایای «معصوم» را به «مجتهد» دادند، ولی تنها او را (معصوم) نخواندند.

این تنها تفاوتی است که میان آن دو برقرار نموده‌اند، و آن هم هیچ معنا و نقش و تأثیری ندارد؛ چون یک تفاوت اسمی و صورتی است نه حقیقی، پس در حقیقت میان آن‌ها هیچ‌گونه تفاوتی وجود ندارد.

همانا رتبه و درجه­ی «عصمت»، نبوتی کامل بدون پیامبر بودن است. همانگونه که درجه و رتبه­ی اجتهاد «عصمت»ی کامل بدون معصوم بودن است([۳]).

اگر به دنبال دلیل قطعی قرآن بر چنین اعتقاد خطرناکی باشیم، که هرگاه آن را ردّ و مخالفت کنی مانند آن است که بر ذات الله رد کرده باشی؟ آیا آیه‌ای محکم و دقیق، بلکه مشتبه و غیر صریحی را در این رابطه می‌یابید؟! بلکه کلّ قرآن نبردی است در مقابل آن اعتقاد فاسدی که از (أفراد دینی)، بزرگ‌ترین طبقه­ی ویرانگر در جامعه را به وجود می‌آورد. و از حکام و قدرتمندان، اشخاص مقدس و مبارک، بلکه خدا یا نیمه خدا را می‌سازد، که رد و مخالفت با آنان جایز نیست، چون کلام خدا را بر زبان جاری می‌کنند. خداوند در مورد یهود و نصارا می‌فرماید:

﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾ [التوبه: ۳۱].

«یهودیان و ترسایان علاوه از خدا، علماء دینی و پارسایان خود را هم به خدائی پذیرفته‌اند».

و خداوند در مورد اهل دوزخ از زبان خود آن‌ها می‌فرماید:

﴿وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا۶٧﴾ [الأحزاب: ۶۷].

«و می‌گویند: پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود پیروی کرده‌ایم و آنان ما را از راه به در برده‌اند و گمراه کرده‌اند‏».

و همچنین می‌فرماید:

﴿تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ٩٧ إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِینَ٩٨ وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ٩٩﴾ [الشعراء: ۹۷-۹۹].

«‏به خدا سوگند ما در گمراهی آشکاری بوده‌ایم. آن زمان که ما شما (معبودان دروغین) را با پروردگار جهانیان (در عبادت و طاعت) برابر می‌دانستیم. و ما را جز بزهکاران (شیاطین نام) گمراه نکرده است‏».

و جریمه­ی این تسویه و یکنواختی همان جریمه‌ای است که در مبحث (عقاید شیعه­ی دوازده امامه) راجع بدان بحث راندیم. جرمش این بود که می‌گفتند: (رد کردن بر مجتهد مانند ردّ کردن بر خدا است و آن هم در در حدّ شریک قرار دادن برای خدا می‌باشد).

این أفکار و عقاید فاسد از پس‌مانده‌های سده‌های پادشاهان کسری و قیصر است که لباس دین را بر تن آن کرده‌اند تا به خوبی در ذهن و عقلیت فقراء و مساکین غافل و بدون مراقب و مواظب، رخنه و نفوذ کند؛ آنان به این نکته پی نبردند که اسلام برای ردّ بر آن آمده است، و همچنین برای انقلاب بر علیه ایشان آمد تا آن‌ها را از صفحه­ی هستی برای ابد خاموش سازد. همانا ملت‌های آزاده دریاهایی از خون خود ریختند تا از آن افکار فاسد و غلط رهایی یابند؛ و این افکار و عقاید اصل و اساسی است که قائلین و معتقدینِ به ایده‌­ی (ولایت فقیه) بر آن تکیه می‌کنند. «ولایت فقیه»ی که بدترین فاجعه‌ و مصیبت را بویژه بر ایران و به شکل کلی بر تمام شیعیان جهان در تاریخ آن‌ها آورده است. و به گمان من (ولایت فقیه) بزرگ‌ترین میخی است که در ساخت صندوق شیعه­ی سیاسی یا دولت شیعه به کار رفته است.

به درستی که فقهای تشیع می‌خواهند چرخ و یا أرابه­ی دین را با نام دین به عقب بر‌گردانند!

همانا عقل‌هائی که چنین أفکار و اقوال منافی با شرع، عقل و منطق حوادث و تاریخ را، حق و درست می‌پندارد و همه­ی آن‌ها را نادیده می‌گیرند فقط به خاطر اینکه آن درجه و رتبه­ی روحانیت که عبارت است از معصومیت و دوری از هوی و اشتباه را به یک انسان عادی بدهند، تنها بخاطر متصف بودنش به (فقیه) یا (مجتهد) باید گفت: که چنین عقل‌هایی هر فکر را می‌پذیرند و مکیدن هر ایده‌ای را جایز و پسندیده می‌شمارند، هرچند که آن افکار با حق و حقیقت متضاد و منافی باشند و به آن لطمه زنند، ولی مادامی که از بطن و درون (فقیه) و یا (مجتهد) و یا دقیق‌تر بگویم از درون کاهن هم بیرون آید، نزد آن‌ها مقبول و پسندیده است!! اما در واقع چنین افکاری بیشتر موجب و باعث می‌شود که اشک تأسف بر آن ریخته شود، نه اینکه از آن تقدیر و احترام به عمل آید تا در نتیجه موجب وارد شدن انسان پیروی کننده به جهنم گردد.

[۱] کتاب (عقائد الإمامیه الاثنى عشریه) تالیف: زنجانی/۱۲۴، و کتاب (عقائد الشیعه) تالیف: محمد رضا مظفر/۹ که أن یک کتاب مقرر و تعیین شده برای تدریس در مدارس حوزه‌ی علمیه نجف است.

([۲]) کتاب (أصول الکافی): ۱/۱۹۶٫

([۳]) مسأله­ی اسم و مسمی نزد شیعه­ی امامیه قضیه‌ای است که شایسته­ی تحقیق و بررسی می‌باشد، چرا که خیلی وقت‌ها نزاع آن‌ها اطراف اسم دور می‌زند در حالی‌که اسم یک امر ظاهری است به رغم اختلاف در مسمی که یک امر اصلی و عنصری است، یا اسم را اثبات و یا نفی می‌کنند. برای مثال تقیه، صیغه و خمس…و تا آخر را در نظر بگیر!

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …