سلف معانیِ اسماء و صفاتِ الهی را می­ دانند

برخی گمان می­ کنند مذهب سلف یعنی، رها کردن و ترک معانیِ نام ­ها و صفات الهی. یعنی حروف نام­ ها را مانند حروفِ زبان ­های دیگرِ غیر از عربی، ثابت می­ دانند؛ ولی معنای آن فهمیده نمی­ شود. این ادعا از چند منظر نادرست و باطل است؛ از جمله:

  • اثبات صفات که عقیده و باور سلف بوده است، با ادعای تفویض­ کاملاً منافات دارد. چرا که مضمون اثبات، آن است که دربرگیر معانیِ لغتِ عربی آن­گونه که در شأن جلال و کمال الهی است، باشد. تفویض به مفهومِ ندانستن معنای لفظ آن ­طور که از لغت برداشت می ­شود، است. لذا اثبات با تفویضِ معنا منافات دارد[۱].

  • اقوال و آثار فراوانی که از سلف صالح نقل شده است، دال بر اثبات صفات به همراه معنای در نزد ایشان است. معنای صفات را واگذار و تفویض نکرده­ اند. تازه تأکید بسیار زیادی هم نموده اند که این صفات همانندِ صفات مخلوقین نیست. بلکه به گونه ­ای است که لایق کمال و جلال الله است.

  اما آن­چه از بعضی از سلف نقل شده که گمان می ­شود آنان معنا را نفی کرده­ اند، منظور نفیِ معنایی است که متأوله و معطله و هم ­کیشان آنان به این معانی گرایش داشتند[۲]. و گرنه هرگز در این مورد قولی را به یکی از سلف صالح نسبت نمی­ دهد؛ مگر این­که از وی اقوال زیادی در اثبات معنا، آن­ طور که لایق کمال و جلال الهی است، نقل شده است.

  علامه محمد خلیل هراس در مورد تفویض می­ گوید: نسبت دادنِ تفویض به سلف صالح که از جانب متأخرینِ اشاعره و دیگران مطرح می ­شود، خطایی بسیار واضح است. چون اصلا سلف معتقد به تفویض معنا نبودند. و هرگز کلامی را نمی­ خواندند که معنایش را ندانند. بلکه معانی نصوص را از کتاب الله و سنت یاد می ­گرفتند و آن را برای الله ثابت می ­دانستند. سپس حقیقتِ صفات و کیفیت آن را به الله تفویض می­ نمودند. چنان­ که وقتی از امام مالک: در مورد قرار گرفتن الله بر عرش سؤال شد، گفت: استواء معلوم است و کیفیتش مجهول.

  ایشان در مورد مذهب سلف در بحث اثبات صفات می ­گوید: آنان می­ گفتند: صفات، بدون تأویل، همان گونه که آمده است، می­ باشد. اما کسی که گفتار سلف را درک نمی­ کند می­ پندارد، منظور آنان از این عبارت یعنی قرائت لفظ بدون اظهار نظر در مورد معنا؛ و این برداشت کاملاً نادرست است. چرا که در این­جا منظور از نفیِ تأویل این است که نباید برای معانی حقیقت و کیفیت بیان نمود.

  حافظ ذهبی می­ گوید: نظریه پردازان معاصر، مقوله­ ی خود ساخته­ ای بیان داشته و معتقدند قبل از ایشان کسی دیگر هم چنین سخنی گفته است. آنان گویند: صفات را همان گونه که آمده است باید قبول نمود و تأویل نکرد. البته منظور، ظاهر الفاظ هم نیست. بر این اساس منظور از ظاهر دو چیز است:

  اول: الفاظ همان گونه تأویل و تفسیر می ­شوند که با آن خطاب شده است. چنان­که سلف می ­گفتند: استوا معلوم است. و همان­ گونه که سفیان و دیگران رحمهم الله می­ گفتند: خودِ قرائت، یعنی تفسیر الفاظ. یعنی معانی آن لغات واضح و روشن است و نیاز نیست به اجبار و اکراه تأویل و تحریف ­شود. این گفته، مذهب و اعتقاد سلف است و همه به اتفاق می­ گویند: این صفات به هیچ عنوان شبیه صفات مخلوقین نیست.

  دوم: ظاهر، آن چیزی است که در ذهن شکل  می ­گیرد و به خیال و گمان انسان می ­آید. چنان ­که ویژگی و خصوصیتِ یک انسان در ذهن شکل می­ بندد؛ که این تصویر، مورد نظر ما نیست. چرا که الله یگانه ­ی بی­ نیاز است و همتا و انبازی ندارد. گر چه ویژگی­ هایش فراوان است، لیکن همه درست و برحقّ است و برای این صفات نظیر و همانندی نیست[۳].

نویسنده کتاب المعارج می­ گوید: همین تصور نادرست است که جاهلان نفی کننده را وادار می­ کند صفات را نفی کنند. زیرا از ظاهرِ صفات، فقط ویژگی مخلوقات را فهمیده ­اند. نفهمیده­ اند که چه ذاتی را توصیف می ­کنند. در نتیجه به وحی، بدگمان شدند و بعد از فکر و سنجش، قیاس نمودند و تشبیه کردند و در پی آن نفی کرده و صفات را تعطیل و ناکار آمد نمودند[۴].

[۱]به تحفه الإخوان فی صفات الرحمن، با تلاش و تقدیم محمد بن عبدالعلیم، زیر نظر اداره ­ی پژوهش­ های علمی و دعوت و ارشاد سعودی مراجعه شود.

[۲]  یعنی معنایی که معطله ­های جهمی و دیگران از خود ساختند و نصوص قرآن و سنت را از ظاهر به معانی مخالف آن الفاظ تحریف نمودند را، نفی می ­کنند.  در این زمینه به: مختصر صواعق المرسله، (ص ۱۲۴) اثر ابن قیم جوزی:  و نیز به رساله الإکلیل نوشته ­ی ابن تیمی: که از الفتوی الکبری ج۲/ (ص ۲۲ – ۲۳) گرفته شده است رجوع شود.

[۳]  معارج القبول  نوشته ­ی حافظ ابن احمد حکمی. دار الفتح الاسلامی بالإسکندریه، به نقل از ذهبی: (ص ۳۳۱ – ۳۳۲).

[۴]  قبلی، (ص ۳۳۲). و از خطاهای بسیار زشت به داوری کشاندن عقل در امور دینی و غیبی است. چنین اجتهادی در عقیده قابل پذیرش نیست. و با عقلِ محض در مورد عقیده سخن گفته نمی ­شود. چنین اجتهادی در عقیده صاحب خویش را چنان که مشاهده شده است به کفر آشکار و سرگردانی بسیار دوری می ­کشاند.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …