سلف صالح و سنت نبوی (۲)

بلال بن عبدالله بن عمر نیز در مقابل گفت به خدا سوگند آن‌ها را منع خواهیم کرد پس عبدالله بن عمر علیه او برآشفت و او را تنبیه و سرزنش نمود و گفت: من از کلام پیامبر  صلی الله علیه وسلم به تو خبر می‌دهم ولی تو می‌گویی به خدا سوگند آن‌ها را از رفتن به مسجد باز می‌داریم.[۱]

امام نووی گفته است این حدیث نشانه­ی جواز تنبیه و تعزیز کسی است که عالما و عامدا به مقابله با سنت پیامبر  صلی الله علیه وسلم بپردازد و به آن اعتراض نماید.[۲]

ابن حجر عقسلانی گفته است، از بر خورد عبدالله بن عمر با پسرش می‌توان این گونه نتیجه گرفت که تأدیب کسی که به رأی خود به مقابله با سنت پیامبر  صلی الله علیه وسلم بپردازد، درست است و برای تأدیب می‌توان از ترک گفتگو استفاده نمود. چون روایت نجیح از مجاهده آمده است که عبدالله بن عمر تا هنگام وفات با پسرش سخن نگفت و این گفته در صورتی که واقعیت داشته باشد، احتمال می‌رود عبدالله کمی بعد از این واقعه فوت کرده باشد.[۳]

از عطا بن یسار، روایت است که مردی، یک تکه از طلا را با طلایی بیشتر از طلای خود معامله کرد، پس ابو دردا یکی از راویان حدیث گفت من از پیامبر  صلی الله علیه وسلم شنیدم که از معامله‌ی طلا با طلا مگر به یک اندازه و وزن، نهی می‌‌‌فرمود، آن مرد گفت من اشکالی در این کار نمی‌بینم. ابو دردا گفت چه کسی عذر فلانی را می‌پذیرد، من حدیث پیامبر را برای او نقل می‌کنم و او در مقابل، رأی خود را اعلام می‌دارد. سپس گفت هرگز در سرزمینی که در آن باشی نخواهم ماند.[۴]

از اعرج نقل شده است که گفت: از ابو سعید خدری شنیدم به مردی می‌گفت آیا به من گوش خواهی داد تا حدیثی از رسول الله  صلی الله علیه وسلم برایت نقل کنم، پیامبر فرمودند:

«لَا تَبِیعُوا الدِّینَارَ بِالدِّینَارِ وَالدِّرهَمَ بِالدِّرهَم إلَّا مِثلاً بِمِثلٍ وَلَا تَبِیعُوا مِنهَا عَاجِلاً بِاجِلٍ».

(طلا با طلا و نقره با نقره را با هم معامله نکنید مگر آنکه به یک وزن و اندازه باشند و هرگز آن‌ها را به صورت نقد و قرض با هم خرید و فروش ننمایید.)

سپس رو به آن مرد کرد و گفت:من از پیامبر شنیدم که این گونه می‌فرمود و شما هم هر طور که دلت خواست فتوی می‌دهی، پس فقط در مسجد با تو خواهم بود.[۵]

ابو سائب نقل می‌کند نزد وکیع بودیم به مردی گفت، رسول الله  صلی الله علیه وسلم شتر را اشعار می‌کرد و ابو حنیفه هم می‌گوید اشعار، به منزله­ی مثله کردن است.

آن مرد گفت از ابراهیم نخعی نیز روایت شده است که اشعار،[۶] از قبیل مثله[۷] کردن است، ابو سائب می‌گوید پس از این گفته‌ی مرد، وکیع به شدت خشمناک شد و خطاب به آن مرد گفت: من می‌گویم رسول الله  صلی الله علیه وسلم این طور فرموده است و شما هم می‌گویی ابراهیم نخعی این طور گفته است پس حق تو جز این نیست که باید زندانی شوی و تا از حرف خود پشیمان نشوی از زندان آزاد نگردی.[۸]

[۱]– مسلم، حدیث ۴۲۲٫

[۲]– نووی، شرح صحیح مسلم (۴/۱۶۲).

[۳]– ابن حجر، فتح الباری (۲/۳۴۹).

[۴]– ابن بطه در ابانه این حدیث را تخریج نموده، حدیث ۹۴٫

[۵]– همان، حدیث ۹۵٫

[۶]– اشعار: آن است که گوشه‌ای از کوهان شتر را پاره می‌کردند تا خونش ریخته شود و این علامتی بود برای اینکه شتر مخصوص قربانی است. النهایه فی غریب الحدیث والأثر: (۲/۴۷۹).

[۷]– مثله نیز عبارت است از بریدن اطراف حیوان مانند گوش و دم و غیره که معمولا کاری زشت و ناپسند است.

[۸]– جامع الترمذی، (۳/۲۵۰).

مقاله پیشنهادی

تعداد تابعین:

تعداد تابعین بسیار زیادند و امکان محصور کردن آن‌ها به تعداد مشخصی وجود ندارد، و …