سالم الأفطس با عقیده‌ی ارجاء نزدمان آمد

ابن تیمیه می‌گوید: احمد بن حنبل گفت: خلف بن حیان برای ما حدیث گفت، معقل بن عبید الله العبسی برای ما حدیث گفت: گفت سالم الأفطس با عقیده‌ی ارجاء نزدمان آمد پس یاران ما از او فرار و نفرت شدیدی کردند از جمله میمون بن مهران و عبدالکریم بن مالک که با خداوند عهد بسته بود که با او در زیر یک سقف جمع نشود مگر مسجد. معقل گفت: حج کردم و بر عطاء بن ابی رباح به همراه تعدادی از همراهانم وارد شدم و او این آیه را قرائت می‌کرد:

﴿حَتَّىٰ إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَاءُ ۖ وَلَا یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ﴾ [یوسف: ۱۱۰]

«کافران پیوسته به انکار خود ادامه دادند) تا آنگاه که پیامبران (از قومشان) ناامید شدند، و (مردم) پنداشتند که به آن‌ها دروغ گفته شده است، (در این هنگام) یاری ما به سراغشان آمد، پس هر کس را که خواستیم نجات یافت، و عذاب ما از قوم گنهکار را باز نخواهد گشت».

گفتم: ما نیازی داریم پس ما را به حال خود بگذارید، پس چنین کرد. به او خبر دادم که قومی ‌قبل از ما حدیث گفته و سخن رانده‌اند و گفته‌اند که نماز و روزه جزو دین نیستند، گفت: آیا مگر خداوند نمی‌فرماید:

﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاء وَیُقِیمُوا الصَّلَاهَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاهَ وَذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَهِ﴾ [البینه: ۵]

«و آنان فرمان نیافتند جز اینکه خدا را بپرستند در حالی که دین خود را برای او خالص گردانند (و از شرک و بت پرستی) به توحید (و دین ابراهیم) روی آورند. و نماز را بر پا دارند و زکات را بپردازند, و این است آیین راستین و مستقیم».

پس نماز و روزه از (جزو) دین هستند، می‌گوید: گفتم آن‌ها می‌گویند: ایمان زیاد نمی‌شود. گفت: آیا خداوند مگر در آنچه که نازل کرده است نمی‌فرماید:

﴿لِیَزْدَادُوا إِیمَاناً مَّعَ إِیمَانِهِمْ﴾ [فتح: ۴]

«تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند».

این ایمان است. گفتم همانا آن‌ها این را به خود نسبت می‌دهند. و به من رسیده که ابن ذر بر تو وارد شده همراه با همراهانش و قولشان را بر شما عرضه کرده‌اند و شما آن را پذیرفته‌ای و این امر را گفته‌ای. گفت: نه به خدا سوگند و قسم به کسی که هیچ معبودی جز او نیست، دو یا سه بار آن را تکرار کرد، سپس گفت: به مدینه رفتم و نزد نافع نشستم و گفتم ای ابو عبد الله من نیازی از تو دارم گفت: پنهانی است یا آشکار؟ گفت نه بلکه پنهانی. گفت پرودرگارا سر و پنهانی در آن خیری نیست. گفتم: این از آن نیست. آنگاه که نماز عصر را خواندیم بلند شد و لباسم را گرفت سپس از در کوچک مسجد خارج شد و منتظر قاص نماند، سپس گفت حاجت و نیاز تو چیست؟ گفتم این را ول کن، گفت رها شدی، گفت قول آن‌ها را برایش ذکر کردم پس (نافع) گفت: رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: «أمرت أن أضربهم بالسیف حتى یقولوا لا إله إلا الله فإذا قالوا لا إله إلا الله عصموا منی دماءهم وأموالهم إلا بحقها وحسابهم على الله»؛ «به من دستور داده شده است که آن‌ها را با شمشیر بزنم تا اینکه می‌گویند لا إله إلا الله، پس اگر گفتند لا إله إلا الله خون و مالشان از من محافظت کرده اند، مگر به حق آن و حسابشان بر الله است». گفت گفتم: آن‌ها می‌گویند ما اقرار می‌کنیم به اینکه نماز فرض است و نماز نمی‌خوانیم و به اینکه خمر حرام است و آن را می‌نوشیم و نکاح مادران حرام است و ما آن‌ها را نکاح می‌کنیم. پس دستانش را از هم جدا کرد و گفت: هر کس چنین کند او کافر است. [۱]

[۱]– جـ۷ ص۲۰۴: ۲۰۵ لمجموع الفتاوى

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …