دلایل شرعی بر فضیلت صحابه

الله متعال در فضل و برتری صحابه می ­فرماید: «وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ»: «پیشگامان نخستین مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی روش آنان را در پیش گرفتند و راه ایشان را به خوبی پیمودند.» (توبه: ۱۰۰)

پس آنها برترین ­ها معرفی شدند و پس از آنها این وصف شامل کسانی می­شود که تا قیامت از آنها تبعیت و پیروی می­کنند. همچنین در صحیحین با چند طریق از پیامبر ثابت شده که فرمودند: «بهترین زمان، زمانی است که من در آن مبعوث شدم سپس کسانی که بعد آنها بیایند و کسانی که بعد از آنها بیابند.»

همچنین جایگاه ویژه صحابه پس از رسول الله خصوصا خلفای راشدین و عشره ­ی مبشره در آموزه­های نبوی بارز و آشکار است. رسول الله می­فرمایند: «عَلَیْکُمْ بِسُنَّتِی، وَسُنَّهِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِینَ الْمَهْدِیِّینَ، عَضُّوا عَلَیْهَا بِالنَّوَاجِذِ، وَإِیَّاکُمْ وَالْأُمُورَ الْمُحْدَثَاتِ، فَإِنَّ کُلَّ بِدْعَهٍ ضَلَالَهٌ»: «بر شما (پیروی از) سنت من و سنت خلفای هدایت شده هدایتگر (لازم است.) با دندان­های پیشین خود آن ­را محکم بگیرید و از امور جدید (در دین: بدعت) دوری کنید زیرا هر بدعتی گمراهی است.»[۱]

در وصف فضایل و جایگاه ممتاز آنها آیات و احادیث زیادی وارد شده است مانند اینکه الله متعال می­فرماید: «کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ»: «شما بهترین امّتی هستید که به سود انسان­ها آفریده شده­ اید (مادام که) امر به معروف و نهی از منکر می نمایید و به خدا ایمان دارید. و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند، برای ایشان بهتر است (ولی تنها عدّه کمی) از آنان با ایمانند و بیشتر ایشان فاسق (و خارج از حدود ایمان و وظائف آن) هستند.» (آل عمران: ۱۱۰)

و اینکه می­فرماید: «لَا یَسْتَوِی مِنکُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى»: «کسانی از شما که قبل از فتح (مکه) انفاق کردند و (با مشرکان) جنگیدند (با کسانی‌که پس از فتح انفاق کردند و جنگیدند) یکسان نیستند. آن‌ها مقام (و منزلت) شان و الاتر (و برتر) است از کسانی‌که بعد از فتح (مکه) انفاق کردند و جنگیدند و الله به هریک وعده نیک (= بهشت) داده است.» (حدید: ۱۰)

و در حدیثی آمده است: «أُوصِیکُمْ بِأَصْحَابِی، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ، ثُمَّ یَفْشُو الکَذِبُ حَتَّى یَحْلِفَ الرَّجُلُ وَلَا یُسْتَحْلَفُ، وَیَشْهَدَ الشَّاهِدُ وَلَا یُسْتَشْهَدُ»: «شما را به پیروی از اصحابم توصیه می ­کنم سپس کسانی که بعد از آنها می ­آیند و سپس کسانی که بعد از آنها می ­آیند؛ سپس کذب و دروغ منتشر می­شود به ­گونه ­ای که فرد به دروغ قسم می ­خورد و به چیزی که شاهد آن نبوده، شهادت می­دهد.»[۲]

در حدیث دیگری رسول خدا آنها را به این صورت وصف می­کند که بهترین انسان­ها هستند و جز آنها اگر به اندازه­ ی کوه احد طلا صدقه بدهند با یک مُد و یا نصف مد که صحابه صدقه بدهند، برابری نمی­کند. بعد از اسلام آوردن، از سوی خانواده، عشیره، قبیله و نزدیکترین افرادشان درد و رنج و مصیبت ­های بسیاری دیدند اما به آن اهمیت ندادند بلکه صبر کردند و ثابت قدم ماندند زیرا آنان شیرینی ایمان را در قلب­ خود چشیده بودند و بر صداقت رسول الله یقین داشتند، به عقیده ­ی خویش قانع شدند و هیچ اذیت و آزار و مشقتی که به سبب عقیده دچار آن می­شدند جان­ و قلب­شان را متأثر نمی­کرد. سپس به راه افتادند، این عقیده را انتشار داده و از آن دفاع کردند و در این راه زن و مرد مسلمان از جان خویش گذشتند.

ابن وزیر یمانی می­گوید: «اگر سنگینی میزان آنها در شرف و دین نمی ­بود، از رسول الله و دین جدید او پیروی نمی ­کردند و در برابر دلایل واضح و روشنی که در عقل آنها رسوخ می­ کرد تسلیم نمی ­شدند و از بین پدران، اجداد و خویشاوندان خود به سوی امری که پذیرش آن بر قلب­ها دشوار و بر جان­ها سنگین است، متمایل نمی ­شدند خصوصاً اینکه آنها در آن زمان، صاحب عزت و بزرگی بودند.[۳]

صحابه رسول الله، واسطه ای میان رسول و امت هستند. به همین سبب رسول خدا آنها را مدح و ستایش کرده و آنان را برترین انسان­ها معرفی کرده است.

در حدیث صحیحی آمده که رسول الله فرمود: «لاَ تَسُبُّوا أَصْحَابِی، فَلَوْ أَنَّ أَحَدَکُمْ أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ، ذَهَبًا مَا بَلَغَ مُدَّ أَحَدِهِمْ، وَلاَ نَصِیفَهُ»: «اصحاب مرا دشنام ندهید زیرا اگر هریک از شما به اندازه­ ی کوه احد طلا صدقه دهد با یک مد و یا نصف مد صدقه­ ا­ی که یکی از آنها دهد برابری نمی­کند.)[۴]

ابن عبدالبر می­گوید: «هیچ دینی از ادیان را نمی­شناسم مگر اینکه علمای آن به شناخت اصحاب پیامبران ­شان توجه می­کنند زیرا آنها واسطه­ ی میان پیامبر و امت هستند.»[۵]

دلایل بسیاری بر هوش و زیرکی آنها دلالت می­کند و اینکه آنها صاحب­نظر، فکر و اندیشه بودند و خوش قلبی آنها سبب فریب­شان و یا اکتفا به ایمانی مانند ایمان عامه نمی­شد. ابن کثیر در تفسیر خود روایتی را از یکی از بزرگان مهاجر (جندب بن کعب الازدی) آورده است که او نزد ولید بن عقبه ساحری را دید که با دستانش جادو می­کرد. او سر مردی را زد سپس فریاد کشید و آن سر بر جای اصلی خود بازگشت. مردم با این صحنه گفتند: سبحان الله، مرده­ای را زنده کرد. روز بعد جندب درحالی ­که شمشیرش را همراه داشت به همان محل رفت در حالی ­که ساحر مشغول جادو بود، جندب شمشیر را از نیام کشیده و گردن ساحر را زد و گفت: اگر راست می­گوید، خودش را زنده کند و این کلام الله متعال را تلاوت کرد: «أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ»: «آیا به جادو روی می‌آورید، درحالی‌که (حقیقت را) می‌بینید؟!» (انبیاء: ۳)

و بدون تردید او این حدیث رسول الله را به یاد داشت که فرمودند: «حَدُّ السَّاحِرِ ضَرْبَهٌ بِالسَّیْفِ» (به روایت ترمذی). «حد ساحر ضربه­ای با شمشیر است.»

گمان نمی ­کنم اگر بگوییم آنها در آستانه عالم غیب و با مشاهده ­ی آن زندگی می­ کردند غلو کرده باشیم گویا عالم غیب را در برابر خود حاضر دیده و با آن زندگی می­کنند. آنها در طلب شهادت و رفتن از دنیای فانی به عالم باقی، از یکدیگر سبقت می­گرفتند تا به سعادت جاودانه نزد پروردگار خود نایل شوند. این حارثه است که رسول الله از او می­پرسد: «کیف أصبحت یاحارثه؟»: «ای حارثه چگونه صبح کردی؟» گفت: در حالی صبح کردم که مومن حقیقی به الله هستم. پیامبر فرمود: «انظر ما تقول»: «بنگر چه می­گویی؟» برای هر سخن حقیقتی است. گفت: ای رسول خدا، نفس خود را از دنیا بازداشتم، شب را بیدار ماندم و در طول روز چیزی ننوشیدم گویا نزد عرش پروردگار خود هستم و به اهل بهشت می­نگرم که چگونه در آن گشت و گذار می­کنند و به اهل آتش می­ نگرم که برای رهایی از یکدیگر کمک می­ خواهند. رسول الله فرمود: «الزم، عبد نور الله الایمانفی قلبه»: «این عمل را بر خود لازم بگیر، بنده­ای که الله ایمان را در قلبش تابانده است.» حارثه گفت: ای رسول خدا، از الله بخواه مرا به فیض شهادت برساند. رسول الله برای او دعا کرد.[۶] پس روزی در لشکر اسلام ندا داده شد که اولین سوارکاری که سوار شد و اولین سواری که شهید شد، حارثه بود. اما با این همه کسی به درجه­ ی سابقین همچون ابوبکر و عمر نمی ­رسد. در صحیحین از پیامبر ثابت شده است که فرمود: «قَدْ کَانَ فِی الْأُمَمِ مُحَدَّثُونَ، فَإِنْ یَکُنْ فِی أُمَّتِی مِنْهُمْ فَهُوَ عُمَرُ»: در امت­های پیش از شما افرادی بودند که به آنها الهام می­شد و اگر در امت من کسی از آنها باشد، آن شخص عمر است.» و در حدیث دیگری می­فرماید: «إِنَّ اللهَ ضَرَبَ الحَقِّ عَلَى لِسَانِ عُمَرَ وَقَلْبِهِ»: «خداوند حق را بر زبان و قلب عمر قرار داده است.» علی رضی­الله­عنه می­فرماید: «ما با یکدیگر می­ گفتیم که سکینه (حکمت) از زبان عمر صحبت می­کند.»

و در ترمذی و سایر کتب آمده است: «لَوْ لَمْ أُبْعَثْ فِیکُمْ لَبُعِثَ عُمَرُ، ولو کان بعدی نبی ینتظر لکان عمر»: «اگر من در میان شما مبعوث نمی­شدم، عمر مبعوث می­شد و اگر بعد از من پیامبری می­بود، او عمر بود.»

با این همه، ابوبکر صدیق از او کامل­تر بود. صدیق با تصدیق رسول الله کامل گشت. او همه چیز را از رسول الله می ­گرفت و پیامبر معصوم بود اما از فردی مانند عمر گاهی چیزهایی را دریافت می­کنیم که به قلب او الهام شده و از آن سخن می ­گوید. اما قلب او معصوم نیست، باید آنچه را بر قلب او القا می­شود با سخنان رسول الله تطبیق دهد، اگر با آن موافق بود که پذیرفتنی است و گر نه باید آن­را از خود دور کند. به همین سبب عمر از بسیاری از نظرات خود در مناظره با صحابه و مشاهده­ ی دلایل آنان، رجوع کرد و هرگاه دلیلی از کتاب الله و سنت علیه نظر او بود، از نظر خود باز می­گشت و به کتاب الله و سنت رسول الله رجوع می­کرد و صدیق همه چیز را از رسول الله می­گرفت نه از قلب خود، پس او از کسی که بر وی الهام می­شود، کامل­تر است.

و بعد از ابوبکر صدیق، کسی برتر از او نیست همچنین پس از عمر نیز کسی برتر از او نیست.[۷]

پس از این توضیح دیگر نیازی برای توضیح بیشتر منهج صحابه در شناخت اصول و فروع دین لازم و ضروری نمی­بینیم.[۸]

[۱] – جزئی از حدیث ص ۴۳، امام احمد، ابوداود و ترمذی آن­را روایت کرده و ترمذی گفته است حدیث حسن است.

[۲] – احمد و تزمذی آن را روایت کرده اند.

[۳] – ابن وزیر یمانی، الذب عن سنه ابی القاسم، ج ۱، ص ۵۵

[۴] – بخاری با سندش از ابوسعید حذری آن را روایت کرده است هد:  صالح است و ذکر به این سبب است که معمولا کمترین چیزی است که بدان صدقه میدهند.

[۵] – ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج ۱، ص ۱۹

[۶] – ابن اثیر: اسد الغابه فی معرفه الصحابه ج ۱، ص ۴۲۵- ۴۲۶، چاپ الشعب؛ رسول الله روز شهادت او فرمود: ای ام حارثه آن یک بهشت نیست بلکه بهشت­های متعددی است و حارثه در فردوس اعلی است.

 

[۷] – ابن تیمیه، الرد علی المنطقیین، ص ۵۱۳- ۵۱۴

[۸] – تقسیم بین اصول و فروع در عصر صحابه و تابعین شناخته شده نبود بلکه این تقسیم بندی از سوی معتزله شکل گرفته است.

مقاله پیشنهادی

به صبر کنندگان مژده بده

ما از آنِ الله هستیم و به سوی او برمی‌گردیم تا به هرکس هر عملی …