الحمدلله
کلمه جزیه از جزاء گرفته شده است که عبارت است از مالی و مالیات سرانه سالانهای که بر اهل کتاب گذاشته میشود، که در ذمه و عهد و پیمان مسلمانان داخل میشوند.
دلیل شرعی جزیه گرفتن :
دلیل شرعی آن: خداوند میفرماید: {قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّی یُعْطُواْ الْجِزْیَهَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ} یعنی: « با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا، و نه به روز جزا ایمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده حرام میشمرند، و نه آیین حق را میپذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم، جزیه را به دست خود بپردازند» آیه ۲۹ سوره توبه .
بخاری و ترمذی از عبدالرحمن بن عوف روایت کردهاند که پیامبر صلی الله علیه وسلم از مجوسیان «هجر» (سرزمینی در جزیره العرب) جزیهگرفت. و ترمذی روایت کرده استکه پیامبر صلی الله علیه وسلم ازمجوسیان بحرین جزیهگرفت و عمرخطاب از ایرانیان جزیه گرفت و عثمان عفان از ایرانیان یا بربرها جزیهگرفت.
فلسفه مشروعیت جزیه گرفتن :
اسلام در برابر فرض زکات بر مسلمانان، بر اهل ذمه جزیه واجب کرده است تا هر دوگروه با هم مساوی باشند، چون هر دوی مسلمانان و اهل ذمه، در زیر سایه یک پرچم واحد هستند و از همه حقوق و مزایای یک دولت بیک نسبت استفاده میکنند و برخوردار میباشند و چون مسلمانان در سرزمین اسلامی از اهل ذمه حمایت میکنند و آزادی آنها را تامین مینمایند، پس اهل ذمه در برابرآن دفاع و حمایت از آنان، باید به مسلمانان جزیه بپردازند و خداوند این وظیفه را بر آنان واجبکرده است و تا زمانیکه اهل ذمه این وظیفه را انجام دهند، حمایت و محافظت و دفع اذیت، از آنان بر مسلمانان واجب میباشد. ] و یا می توان گفت: یک نوع مالیات سرانه است و از اقلیّتهای دینی به خاطر معافبودن از شرکت در جهاد ، و تأمین امنیّت جان و مال آنان گرفته میشود[.
جزیه از چه کسانی گرفته میشود :
] جمهور فقهاء و علمای اسلام گفتند : جزیه فقط از سه گروه : یهود و نصاری و مجوس گرفته می شود، و از آنها خواسته می شود که اسلام بیاورند، اگر نپذیرفتند باید جزیه دهند، بعبارتی آنها مخیرند یا اسلام بیاورند یا جزیه بدهند، اما بقیه مشرکان یا اسلام بپذیرند یا با آنها پیکار می شود، و این رای را علامه ابن باز ترجیح داده است. “مجموع فتاوی الجزء السادس”.
مذهب مالک اوزاعی و فقهای شام بر آنست که : جزیه از همه ملتهای مغلوبهای که با آنها عقد ذمه و پیمان حمایت بسته شود گرفته خواهد شد، خواه اهل کتاب یا مجوسی یا غیرآنها باشند و خواه عرب یا عجم باشند، اما امام شافعی گفته است: تنها از اهلکتاب و مجوسیان جزیه گرفته میشود خواه عرب یا عجم باشند و از بتپرستان بطو مطلق جزیه پذیرفته نمیشود. و ابوحنیفه میگوید: از عربها جزیه پذیرفته نمیشود یا باید اسلام بیاورند یا برای جنگ آماده باشند.
با نص صریح قرآنکریم گرفتن جزیه از اهل کتاب به اثبات رسیده و از راه سنت صحیح ثابت شده که از مجوسیان نیز جزیه گرفته میشود ]و بعضی از اهل علم گفتند : از دیگر مشرکان هم جزیه گرفته می شود، و این رای را علامه ابن عثیمین ترجیح داده است. مجموع فتاوی (۱/۶۰،۶۱).
و ابن القیم گفته: «مجوسیان اهل شرک هستند وکتابی ندارند و گرفتن جزیه ازآنها دلیل است بر اینکه از همه مشرکین جزیه پذیرفته میشود و پیامبر صلی الله علیه وسلم بدینجهت جزیه را از مشرکین عرب نگرفت چون همه بتپرستان عرب پیش از نزول آیه جزیه، اسلام آوردند زیرا این آیه بعد از جنگ تبوک نازل شد و در آنوقت پیامبر صلی الله علیه وسلم از جنگ با عربهای بتپرست، فارغ شده بود، و همه اعراب سرزمین عربستان، اسلام را پذیرفته بودند. و قبل از آن از یهودیان که با پیامبر صلی الله علیه وسلم جنگیدند، نیز جزیه نگرفت، چون هنوز این آیه نازل نشده بود و چون بعد از جنگ تبوک این آیه نازل شد، از عربهای نصرانی جزیه پذیرفت و همچنین از مجوسیان. و اگر بتپرستی مانده بود در جزیرهالعرب، از آنان نیز میپذیرفت، همانگونه که از صلیب پرستان و دیگر بتپرستان و آتش پرستان پذیرفت. وکفر برخی باکفر برخی دیگر هیچ فرقی ندارد، بعلاوه کفر بتپرستان عرب شدیدتر ازکفر مجوسیان نبود، چه فرقی هست بین بتپرستان و آتشپرستان، بلکه کفر مجوسیان شدیدتر بود چون بتپرستان عرب ربوبیت و پروردگاری و خالقیت الله را قبول داشتند و بغیر از الله هیچ خالق دیگری قائل نبودند و بتها را بدانجهت میپرستیدندکه آنان را به الله نزدیک سازند و برای عالم دو صانع و دو خالق قائل نبودند،که یکی خالق خیر و دیگری خالق شر باشد، آنگونه که مجوسیان میگ
ابراهیم خلیل علیه السلام بودند و اما مجوسیان اصلا اهل کتاب نبودند و دین هیچ پیغمبری از پیامبران پیشین را قبول نداشتند، نه در عقائدشان و نه در شرایعشان. و داستانی که میگوید مجوسیان، اهل کتاب بودند، ولی چون پادشاهشان با دختر خویش جمع شد و ازدواج کرد، این کتاب و شریعت نسخ گردید و برداشته شد این سخن بهیچ وجه صحت ندارد و اگر این داستان نیز صحیح میبود، دیگر اهلکتاب نبودند، چونکتابشان و شریعتشان برداشته شده و باطل گردیده بود پس بر چیزی نمانده بودند. در حالیکه معلوم استکه عربها بر دین ابراهیم بودند و ابراهیم علیه السلام صحف و شریعت داشت و تغییری که عربهای بتپرست در شریعت و دین ابراهیم علیه السلام پدید آورده بودند، بزرگتر از تغییر و دیگر گونی مجوسیان در دینشان نبود، اگر بپذیریم که کتاب داشتند. چون سراغ نداریم که مجوسیان بدین هیچ پیغمبری تمسککرده باشند، درحالیکه عربها چنین نبودند پس چگونه حال مجوسیانکه زشتترین دین داشتند، بهتر از مشرکین عرب بود، همانگونه که میبینید این قول صحیحترین دلیل است». پایان سخن ابن القیم.
شرایط اخذ جزیه :
برای گرفتن جزیه، حریت و عدل و رحمت، شرط است پس باید از کسانی گرفته شودکه دارای این شرایط باشند:
۱- مذکر بودن ، ۲- اهل تکلیف ، ۳- حریت، چون خداوند میفرماید: {قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ …} [التوبه: ۲۹]. یعنی از کسانی که از روی قدرت و دارائی قادر بپرداخت جزیه باشند، جزیه بگیرید، پس جزیه بر زن و کودک و برده و بنده و دیوانه واجب نیست، همانگونه که ازمسکینی که مستحق صدقه است، نیز گرفته نمیشود و همچنین ازکسیکه قدرتکارکردن ندارد وکسی که کور است یا زمینگیر و ازکار افتاده است و امثال آن از بیماران و ناتوانان.
و بر راهبان دیرها نیز واجب نیست، مگر اینکه جزو اغنیاء و ثروتمندان باشند. امام مالک گوید: «سنت بدین حکمکرده استکه جزیه بر زنان اهلکتاب و کودکانشان نیست و جزیه تنها از مردانیگرفته میشودکه به حد بلوغ رسیده باشند».
اسلم روایت کرده استکه عمر خطاب به امیران سپاه خویش نوشت: «لا تضربوا الجزیه علی النساء والصبیان ولا تضربوها إلا علی من جرت علیه المواسی» “إرواء الغلیل ” (۱۲۵۵).
«از زنان و کودکان جزیه مگیرید و تنها از مردانی جزیه بگیرید که برریششان تیغ زده شده باشد یعنی مردان بالغیکه ریش درآوردهاند». بدیهی استکه مجنون حکم کودک دارد.
اندازه جزیه و مقدار آن :
صاحبان سنن از معاذ بن جبل روایت کردهاندکه پیامبر صلی الله علیه وسلم چون او را به یمن روانهکرد به وی دستوردادکه : «یأخذ من کل حالم دینارا أو عدله معافر » صحیح ، ابن ماجه (۱۸۰۳). یعنی: از هر مرد بالغی که محتلم شده باشد یک دینار جزیه بگیرد یا معادل آن لباس اهل یمن. سپس عمر خطاب مقدار آن را افزایش داد که از صاحبان طلا برای هر نفر چهار دینار و از صاحبان نقره و سیم چهل درهم برای هر سال مقرر فرمود. بیهقی (۹ / ۱۹۵). و این امر از این ناشی میشودکه پیامبر صلی الله علیه وسلم از فقر و تنگ دستی مردم یمن خبر داشت و عمر خطاب از ثروتمندی و توانمندی اهل شام اطلاع داشت، پس هر یک با توجه باوضاع مالی مردم مبلغ و اندازه آن را معین فرمودهاند.
بخاری گوید از «مجاهد» پرسیدندکه چرا اهل شام چهار دینار طلا و اهل یمن یک دینار میپردازند؟ اوگفت: اینکار با توجه به قدرت مالی آنها تعیین شده است. ابوحنیفه و روایتی از احمد این نظر را پذیرفتهاند که گفتهاند: «بر ثروتمند ۴٨ درهم و برمتوسط ٢۴ درهم وبر فقیر ١٢ درهم معین است و این حد را بین اقل و اکثر بیان کردهاند». امام شافعی و روایتی از احمد میگوید که حداقل یک دینار است و حداکثر بستگی به اجتهاد و نظسرو تشخیص والیان میباشد. مالک و روایتی دیگر از احمد که راجح آنست میگوید:، «حد معینی برای حداقل و حداکثر نیست بلکه بستگی به نظر و اجتهاد ولی امراست تا نسبت بحال و وضع هر کسی آن را تعیین کند». و نباید هیچکسی موظف بپرداخت چیزیگردد که قدرت پرداخت آن را ندارد.
افزون کردن بر حد مشخص جزیه :
جایز است که بر اهل جزیه شرط شود، که علاوه بر پرداخت مقدار جزیه پذیرائی از مسلمانانیکه از منطقه آنان میگذرند، نیز بعهده بگیرند.
احنف بن قیس گوید: عمر خطاب بر اهل ذمه شرط کرد که: «ضیافه یوم ولیله وأن یصلحوا القناطر وإن قتل رجل من المسلمین بأرضهم فعلیهم دیته» یک شبانه روز از مسلمانانیکه از محل آنان عبور میکنند پذیرائیکنند و پلها را اصلاح کنند و هر مسلمانی که در دیارشان کشته شود، باید خونبهای او بپردازند. احمد آن را روایت کرده است و حسن است.
اسلم گوید که اهل جزیه شام پیش عمر خطاب آمدند و گفتند: هرگاه مسلمانان از دیار ما میگذرند ما را موظف میکنند که با کشتن گوسفند و مرغ مهما
نشان کنیم و ضیافتشان دهیم. عمر رضی الله عنه گفت: «از آنچهکه خود میخورید
بدانان بدهید و چیزی بر آن میفزائید».
نباید از اهل کتاب و دیگران چیزی گرفته شود که برایشان دشوار است :
پیامبر صلی الله علیه وسلم دستور دادکه نسبت به اهلکتاب برفق و مدارا رفتار کنید و آنان را بچیزی مکلف مسازید که فوق طاقت و قدرتشان باشد. در حدیث است: « ألا من ظلم معاهدا، أو انتقصه، أو کلفه فوق طاقته، أو أخذ منه شیئا بغیرطیب نفس فأنا حجیجه یوم القیامه» «کس بر اهل ذمه و پیمان بستگان، ستم کند یا او را به چیزی که فوق توانش است، مکلف سازد، من خصم اویم و حجت بر علیه او هستم». صحیح غایه المرام (۴۷۱).
ابن عباس روایت کرده است که : « لیس فی أموال أهل الذمه، إلا العفو». «در اموال اهل ذمه جز عفو و گذشت چیزی نیست». مصنف عبد الرزاق (۱۹۲۷۷).
کسی که مسلمان شود جزیه از او ساقط میگردد :
ابوعبیدهگوید: «یکنفر یهودی اسلام آورد و از او جزیه مطالبهکردند به اوگفته شد بدینجهت اسلام آوردی تا جزیه ندهی گفت: بر مسلمان جزیه نیست به عمر خطاب نوشتند: او گفت: بر مسلمان جزیه نیست و نوشت که نباید از او جزیه گرفته شود». “إرواء الغلیل ” (۱۲۵۹) و حسن است.