توضیحى در مورد شفاعت

شهید کاک فاروق فرساد رحمه الله علیه

دسته ی اول آیاتی هستند که می گویند همه ی شفاعت ها از آن خداست: « لِّلَّهِ الشَّفَاعَهُ جَمِیعاً» (زمر ۴۴)

 دسته ی دوم آیاتی هستند که عنوان می کنند در قیامت مطلقاً هیچ شفاعتی نیست: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّهٌ وَلاَ شَفَاعَهٌ » (بقره۲۵۴) ای مؤمنین انفاق کنید از آنچه خداوند به عنوان رزق و روزی به شما داده است قبل از اینکه روزی بیاید که معامله و خرید و فروش و دوستی و شفاعتی در آن نباشد.

دسته ی سوم آیاتی هستند که به صورت مقید می گویند شفاعت هست. « مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ » (بقره ۲۵۵). حال ببینیم این آیات به چه صورت به هم مربوطند.   

 اصل شفاعت یعنی چه؟ شفع در مقابل وتر است. (وتر به معنای فرد و شفع به معنای زوج). شفاعت یعنی چیزی را در کنار چیزی قرار دادن و آنرا از فردی بیرون آوردن و در قرآن به این تعبیر به کار رفته است که یکی از سنتهای الهی در کنار یکی دیگر از سنت های خدا قرار گیرد. مثلاً یکی از سنت های الهی این است که هر کس گناه کرد باید نتیجه ی عملش را ببیند. سنت دیگر الهی این است که هرکس توبه کرد خداوند نتیجه ی عمل گناهش را زائل می کند. مثلاً تو مرتکب گناهی شده ای و طبق سنت الهی، قابل مجازات هستی ولی میآیی سنت الهیِ توبه را، کنار سنتِ مجازات برای سیئه می گذاری و آنرا شفیع قرار می دهی و دیگر مجازات عمل را نمی بینی.« لِّلَّهِ الشَّفَاعَهُ جَمِیعاً» یعنی تمام سنت هائی که ما بوسیله ی سنت های دیگر حالاتی را تغییر می دهیم و حالت مناسب شرایط خودمان بوجود می آوریم؛آفریننده ی همه ی این سنت ها خداست. یعنی اگر شخص گناه کرد باید مجازات ببیند و نمی تواند چیزی خارجِ از خدا بیاورد که جلوی مجازاتش را بگیرد. ولی در قیامت این طور نیست یعنی نمی توانی سنتی را کنار سنت های دیگر قرار بدهی و نتیجه ی آنرا تغییر دهی پس اینکه می فرماید در قیامت هیچ شفیعی نیست به این معناست [۱]  اما شفاعت هایی که به اذن خدا ممکن است چه هستند؟(دسته سوم): این ها در واقع نوعی دعا برای تکریم خود آن بنده هستند.مثال: تو یک نفر معلم هستی. سر کلاس نشسته ای شاگردی که به درس توجه نمی کند و نظم کلاس را به هم می زند از کلاس اخراج می کنی.مدتی که بیرون می ایستند متوجه می شوی که متنبه شده است و تصمیم می گیری که او را سر کلاس بیآوری ولی مستقیم عمل نمی کنی. شاگرد زرنگ و مودب کلاس را صدا می زنی و می گوئی: تو بیا خواهش کن که من او را ببخشم و سر کلاس بیاورم. منظور از این کار چه بوده است؟ در اینجا تکریم و بزرگداشتِ شاگرد زرنگ کلاس شده است. آیا خلاف رای تو چیزی انجام شده است؟ خیر. خودت خواسته بودی که او را ببخشی ولی به خاطر تکریم شاگرد زرنگ قضیه را منوط به خواهش او می کنی.

درقیامت «وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَرْداً » (مریم ۹۵) تک تک ما با کارنامه اعمالمان پیش خداوند حاضریم.خداوند رو به ما کرده و می فرماید:

« اقْرَأْ کَتَابَکَ » (اسراء ۱۴) کتاب زندگی ات را می خوانی سپس بدون کمترین اشتباهی نمره ات را می گیری.طلب نمره ی قبولی و ورود به بهشت برای تو می نمایند.در حالی که قبلاً خداوند چنین تصمیمی درباره ی تو گرفته است اما به خطر تکریم و احترام افراد فوق با درخواست آنها به تو ابلاغ می گردد و به نسبت خدا هم کمترین تغییر حکم و اراده صورت نمی گیرد. والا چطور ممکن است ما قائل به این باشیم که فردی بلند شود و اراده و حکم خدا را تغییر دهد مگر نمی دانیم که « لا تبدیل لکلمات الله» (یونس ۶۴) این مطالب بسیار روشن و آشکار است و چیزی نیست که فقط من گفته باشم.

این مطالب در میان آثار گذشتگان هم آمده است اما متأسفانه چون بسیاری از مردم به خاطر آشنا نبودن با زبان عربی از مراجع اصلی خبر ندارند از این مسائل بی¬خبرند. مثلاً شیخ محمد عبده در تفسیر آیه ی « لَّا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ وَقَالَ صَوَاباً » ( نباء ۳۸) می گوید این که اجازه داده شود کسی در قیامت حرف بزند نوعی بزرگداشت و تکریم است مختص او و خداوند آنرا به هر کسی که بخواهد اختصاص می دهد و آن در خواست او قطعاً اثری در آنچه خداوند اراده کرده است ندارد.

مقاله پیشنهادی

خیار(داشتن اختیار در معامله)

حکمت مشروعیت داشتن اختیار در معامله داشتن حق اختیار در معامله از محاسن اسلام است؛ …