تعریف علم کلام (۱)

ابن خلدون علم کلام را این­گونه معرفی می­کند: «علمی است متضمن دفاع از عقاید ایمانی با دلایل عقلی و پاسخ دادن به اهل بدعت در زمینه اعتقادات بر مبنای مذاهب سلف و اهل سنت.»

با اینکه علم کلام دفاع از عقاید ایمانی را به واسطه ­ی دلایل عقلی اجازه می­دهد اما توضیح می­دهد که مسائل مربوط به عالم غیب در شمار مواردی که عقل به تنهایی بتواند به سوی آن هدایت کند، به شمار نمی ­آید زیرا این مسائل بالاتر از عقل هستند. همچنین از ایمان راسخی که در قلب در اثر عبادات ایجاد می ­شود می­ گوید: «از آنچه گفتیم، برایت روشن شد که مطلوب و مقصود در تمام تکالیف، بدست آوردن ملک ه­ای نفسانی است که علم اضطراری که همان توحید است همان عقیده­ ی ایمانی و همان کلید سعادت، از آن حاصل می­ شود.» سپس مرزهای فکر و ظرفیت ­های آن­را روشن کرده و حدود ظرفیت آن­را که نمی­توان از آن تجاوز کرد، توصیف می­کند و بیان می­کند که فکر از احاطه­ ی تفصیلی بر تمام وجود عاجز و ناتوان است (یعنی وجود نزد هر مدرکی در ابتدای امر، منحصر در ادراکات اوست و از آن تجاوز نمی­ کند اما آنچه نفس او، وی را بدان وا می­دارد خلاف ادراکات منحصر و محدود است.) مثال­هایی که مورخ بزرگ ما می­زند، این نظر را تقویت می­کند؛ نزد شخص ناشنوا وجود منحصر در محسوسات چهارگانه است و فاقد بخش شنیداری­ها می­ باشد، همچنین نزد فرد کور، آنچه دیده می­ شود در وجود جایگاهی ندارد.

این مثال عجز و ناتوانی ادراک انسان از احاطه­ ی بر تمام وجود را ثابت می­کند. پس توان ما در مقایسه با خالق این هستی چگونه است؟ این به معنای نقصان در عقل نیست بلکه عقل میزان و معیاری صحیح است زیرا که احکام آن یقینی است اما چنانکه بیان نمودیم از احاطه و درک کامل وجود، ناتوان است زیرا که ظرفیت وجود بسیار وسیع­تر از توان ادراک انسان نسبت به آن است یعنی عقل نمی­تواند امور مربوط به وحی، آخرت، حقیقت نبوت و صفات پروردگار را با آن بسنجد.[۱]

شاید مثالی که ابن خلدون برای ما ذکر می­کند، در این­باره قویترین دلیل در اثبات عجز عقل از ادراک مسائل غیبی به شمار آید. او می ­گوید: «این نقصی در عقل و مدرکات آن نیست، بلکه عقل میزان و معیاری درست و صحیح است و احکام آن یقینی می ­باشد که در آن کذب و دروغی نیست و تو نباید در پی آن باشی که با آن امور توحید، آخرت و حقیقت نبوت و حقایق صفات پروردگار و هرچه بالاتر از آن است، بسنجی زیرا این کار، طمع در امر محال است. مثال آن مانند فردی است که ترازویی دارد که با آن طلا را وزن می­کنند و او بخواهد با آن کوه­ها را وزن کند و این کار ممکن نیست. چنین شخصی درک نمی­کند که تعیین میزانی برای احکام الهی امکان­پذیر نیست اما عقل به آن اصرار می­کند تا پروردگار و صفات او را درک کرده و بدان احاطه یابد. انسان ذره­ای از ذرات وجود است کسی که در امثال این قضایا، عقل را بر شنیدن مقدم کند، به اشتباه می­افتد و فهم اندک و کج نظری، او را به حق نمی­رساند. از آنچه بیان شد حق برایت واضح و آشکار گشت.»[۲]

ابن خلدون در تعریف خود به مهم­ترین مواردی که سبب اختلاف میان علمای کلام – که مدار آنها معتزله و اشاعره است – و بین علمای حدیث و سنت اشاره کرده است که ما را بر آن داشت ترجیح دهیم که در ورای این سطور، برداشت­های پراکنده و متفاوت و اختلاف نظرهای متضادی در مورد مسائل اصول دین است و بیان می­کند که خود توجه را به جانب نقد و انتقاد آن معطوف داشته است.

بدین سبب نباید موضع­گیری سلف از جمله علمای حدیث را در زمان­های مختلف فراموش کنیم. این علما بر این نظر و عقیده بودند که علم کلام بدعتی است که در فکر و اندیشه­ی اسلامی رسوخ کرده است و منجر به وجود اضطراب و فتنه­ می­شود. تلاش­های مسلمانان را از هم می­پاشد، عقل­ های ­شان را در مسیر به کوشش وامی­دارند که قرآن و سنت در آن راه کافی است حتی به جایی می­رسند که از متکلمان دفاع کرده و می­گویند: آنها از اسلام دفاع کرده ­اند اما رای معارض و مخالف آن که امثال ابن تیمیه در پیروی از راه و روش سلف گفته ­اند، چنین نیست و امثال ابن تیمیه و سلف، بر این باورند که متکلمان در این مهم کوتاهی کرده­ اند زیرا در اصول خود به مبادی استدلال قرآنی تکیه نکردند. متکلمانی که بدعت آورده و بر این عقیده ­اند که با این بدعت خود به نجات اسلام آمده و بر دشمنان اسلام امثال فلاسفه چیره شده ­اند. بدانید که نه اسلام را یاری کردند و نه پشت دشمن را شکستند بلکه با بدعاتی که آوردند، افراد زیادی از آنان پیروی کردند و چنین دچار فساد در عقیده شدند.[۳] ذکر اسباب و علل آن گذشت و بیان آن در بحث ما نمی ­گنجد. و هنگام بحث از آرا و اندیشه­ های کلامی از آن به تفضیل صحبت خواهیم کرد. اما اکنون به بیان منهج اشتباه متکلمان اکتفا می­کنیم – که این مساله در حقیقت دیدگاه فراگیر سلفی را برای ما بیان می­کند – که به ضرورت علم به آنچه الله متعال به رسولش نازل کرده، یعنی کتاب و سنت متکی است چنانکه صحابه و تابعین و کسانی که راه آنها را پیمودند، به ویژه در اصول توحید و ایمان چنین کردند و پس از شناخت آنچه رسول الله بیان کرده است، به اقوال متفکرین و مقصود آنها توجه کرده و اقوال آنها را به کتاب و سنت عرضه کردند با علم به اینکه عقل صریح، همیشه موافق با رسول الله بوده و با آن مخالفت نمی­کند.

میزان کتاب الله است. «اللَّهُ الَّذِی أَنزَلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِیزَانَ» اما عقل از شناخت تفصیلی آنچه الله متعال در کتابش ذکر نموده قاصر است پس رسول آمد تا آنچه را که توان شناخت آن­را از این کتاب ندارند، به آنان بیان کند تا اینکه با اندیشه ­ها و ندانسته­های باطل خود به شناخت آن نپردازند. پیامبران صلوات ­الله ­و ­سلامه ­علیهم به اموری که موجب حیرت عقول است خبر داده­ اند نه به اموری که از محالات است؛ و چون این همان منهج و روش صحیح باشد، منهج و روش­های مخالف، عکس این منهج است زیرا از ایجاد بدعت با رای و تأویلات برخی افراد به وجود آمده ­اند. سپس آنچه را رسول الله آورده است تابع تاویلات خود قرار داده ­اند. پس الفاظ آن­را تحریف نموده و مطابق اصول خود آن­را تفسیر می­کنند.[۴]

[۱] – مقدمه ابن خلدون، ص۳۸۲، دارالفکر ۱۳۹۹ هـ.

[۲] – مقدمه ص ۳۸۴

[۳] – ابن تیمیه: شرح حدیث النزول ص ۱۶۳٫

[۴] – ابن تیمیه مجموع الفتاوی ج ۱۷، ص ۴۴۳، ۴۴۴

مقاله پیشنهادی

به صبر کنندگان مژده بده

ما از آنِ الله هستیم و به سوی او برمی‌گردیم تا به هرکس هر عملی …