به چه کسانی اهل بدعت میگویند؟ (دقیق توضیح دهید)؟

الحمدلله،

اول باید بدانیم که منظور از بدعت چیست؟

بدعت ضد سنت است، و اهل بدعت هم متضاد اهل سنت می باشد. کسی که اهل سنت نباشد، پس اهل بدعت است و کسی که بر سنت نباشد، پس بر بدعت است و کسی که تابع سنت نیست، پس او مبتدع است.

بدعت در لغت به معنی چیزی است که بدون نمونه ی قبلی ساخته شده باشد . از همین معنی است فرموده ی خداوند متعال که می فرماید:

«قُلْ مَا کُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ»

«بگو:من نوظهور پیامبران (نخستین فرد ایشان) نیستم».

یعنی من نخستین پیامبر نیستم که مبعوث شده ام بلکه قبل از من نیز پیامبران زیادی فرستاده شده اند و من با فاصله ای بعد از آنها آمده ام.

و به کسی که کاری بی سابقه و جدید و شگفت آور را انجام داده است، گفته می شود: «أبدَعَ،ابتدَعَ و تبدَّعَ » یعنی چیز جدیدی را آورد. و از معنی است فرموده ی خداوند متعال که می فرماید:

«وَرَهْبَانِیَّهً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ»

« و (پیروان عیسی) رهبانیتی را پدید آوردند که ما آن را بر آنان واجب نکرده بودیم ».

از آنجایی که خداوند آسمانها و زمین را بدون نمونه ی قبلی ساخته است. قرآن کریم ذات باری را این چنین توصیف کرده است:

«بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»

« پدید آورنده ی آسمانها و زمین اوست ».

اما در اصطلاح عبارتست از: ایجاد راه و روشی در دین (جهت دینداری) شبیه راه وروش شریعت و به قصد تقرب به خدا، بدون این که دلیل شرعی و صحیحی بر صحت آن وجود داشته باشد.

تعریف فوق با قید «به قصد تقرب به خدا» آمده تا بدعت های دنیوی از قبیل ماشین، تفنگ، هواپیما، تألیف کتاب و امثال این ها از تعریف بدعت خارج می شوند، چرا که این ها وسایل مشروعی هستند برای رسیدن به اهدافی که مشروعیت آنها به نص ثابت شده است .

پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید: «من أحدث فی أمرنا ما لیس منه فهو ردّ». متفق علیه

«هر کس چیزی را در دین ما ایجاد کند که جزو آن نیست ، مردود است واز او پزیرفته نمی شود.

و گفتیم که بدعت مخالف سنت است، و مشهور است که می گویند: هرگاه بدعتی بیاید، سنتی خواهد رفت. و گفتیم که اهل بدعت مقابل اهل سنت هستند، پس اهل سنت چه کسانی هستند؟ آیا هرکسی که بگوید من سنی هستم! او اهل سنت است؟! و دیگر اهل بدعت نیست؟!

لازمست تا جهت تفهیم اصطلاح اهل بدعت، ابتدا تعریف اهل سنت را بدانیم:

در نظر عوام الناس، اهل سنت یا سنی مذهب به کسی گفته می شود که معتقد باشد ابوبکر صدیق رضی الله عنه خلیفه ی اول مسلمین است و عمر و عثمان و علی رضی الله عنهم بعد از او خلیفه شدند. بر اساس این تعریف، هر کس که معتقد باشد ابوبکر رضی الله عنه خلیفه ی اول است او سنی یا اهل سنت نام می گیرد و هرکس چنین مغتقد نباشد، او را شیعه گویند!

اما در اصطلاح صحیح آن، اهل سنت و جماعت به کسانی می گویند که منهج عقیدتی و فقهی خود را بر طبق راه و روش پیامبر صلی الله علیه وسلم و صحابه رضی الله عنهم و تابعین و تابع تابعین از ائمه ی اربعه گرفته باشند که به قرن آنها، قرون مفضله یا قرون طلایی گویند.

پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند:

« … فعلیکم بسنتی و سنه الخلفاء الراشدین المهدیین،تمسکوا بها وعضوا علیها بالنواجذ،وایاکم و محدثات الامور فان کل محدثه بدعه،وکل بدعه ضلاله».( ابو داوود -امام احمد-ترمذی- ابن ماجه- صحیح).

یعنی: … پس بر شما باد به پیروی از طریقهء من، و طریقهء خلفای راشدین که آنها هدایت کنندگان اند، بر آن با دندانهای کرسی خویش گزیده و آنرا محکم گیرید، و بر شما باد که از امور بدعت دوری کنید، زیرا هر امر نوپیدایی گمراهی در پی دارد.

بنابراین لازم می شود که منهج سلف صالح امت در تمامی مباحث عقیدتی روشن شود، مثلا مباحثی همچون: تعریف کفر و ایمان، نحوه ی اثبات اسماء و صفات الهی، دیدگاه آنها در خصوص اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم و اهل بیت، دیدگاه آنها در خصوص حکما و امرا، تکفییر و شروط آن، توحید و شرک، و دیگر مباحث مهم عقیده..

هرگاه منهج سلف در خصوص موارد فوق مشخص گردید، پس برای آنکه ما جزو اهل سنت باشیم، لازمست دقیقا مطابق سلف صالح امت اعتقاد و باور داشته باشیم، و اگر در یک یا چند یا تمام آن موارد مخالف منهج فکری سلف صالح باور داشته باشیم یا عمل کنیم، پس از دایره ی اهل سنت خارج گشته و به دایره ی اهل بدعت و مبتدعین داخل می شویم والعیاذبالله..

زیرا کسی که روش و اعتقادات جدیدی را وارد دین نماید که سابقا سلف صالح امت چنین اعتقادات و اعمالی را نداشتند، پس او راه و عمل و اعتقاد جدیدی را اختراع کرده و لذا به او می گویند: دچار بدعت عقیدتی شده یا : دچار بدعت عملی شده است.

کسی که تعریف دیگری از ایمان ارائه می دهد، گویند او :دچار بدعت عقیدتی است.

و کسی که روش نویی در عبادات وارد دین می کند که مطابق سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم نباشد، گویند: او دچار بدعت عملی شده است.

مثلا کسانی که در مباحث اسماء و صفات (بدون تاویل یا تحریف یا تعطیل و تمثیل)، و ارکان ایمان و تعریف ایمان (اعتقاد در قلب+اقرار با زبان+عمل به ارکان اسلام) و دیگر مباحث کلامی بر منهج سلف صالح هستند، اهل سنت و جماعت گویند. در غیر اینصورت، اگر حتی کسی معتقد باشد که ابوبکر رضی الله عنه خلیفه ی اول مسلمین است، ولی در مسائل مذکور بر منهج آنها نباشد، او از دایره ی اهل سنت و جماعت خارج گشته و جزو اهل بدعت و فرقه خواهد بود مانند فرقه ی صوفیه که خود را سنی می نامند ولی چون از منهج سلف صالح دور شده اند و اعمال و افکار جدیدی را وارد دین کرده اند – که به قول خودشان جهت تقرب به خدا انجام می دهند – باز جزو اهل بدعت محسوب می شوند. عبداﷲ بن عمر رضی ﷲ عنهما گفته است:«کل بدعه ضلاله وإن رآها الناس حسنه» «هر بدعتی گمراهی است اگر چه مردم آنرا خوب ببینند».( دارمی آن را با سند صحیح روایت کرده است)

لذا متوجه می شویم که اعتقاد به اینکه ابوبکر رضی الله عنه خلیفه ی اول است، شرط لازم است ولی کافی نیست! حال با توجه به این تعریفات:

طبق تعریف عوام: صوفیه اهل سنت هستند.

طبق تعریف اصطلاحی: صوفیه اهل سنت نیستند بلکه جزو اهل بدعت قلمداد می شوند.

خلاصه اینکه: هرکس در عقیده و عبادات، با روش و سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم و اصحاب او رضی الله عنهم مخالفت کند، یا مطابق روش آنها نباشد، پس او اهل بدعت است، هرچند که خود را اهل سنت بنامد یا نزد عوام الناس سنی باشد.

اما غالبا اهل بدعت به، بدعت عقیدتی اطلاق می شود، مثلا کسانی که در اعتقادات خود از منهج سلف صالح دور شده اند – مانند اشاعره و معتزله و خوارج و روافض و تصوف، یا برخی از احزاب و جماعتهای معاصر- آنها اهل بدعت می باشند. اما کسانی که در عبادت – مانند نماز و حج و اذکار و ..- بر خلاف سنت نبوی صلی الله علیه وسلم رفتار کنند، آنها نیز بنوعی مبتدع هستند، زیرا از سنت نبوی خارج گشته اند، مثلا کسی را در نظر بگیرید که بعد از پایان نماز خود، ده بار می گوید: “لا اله الا الله” ، این ذکر بعد از نماز، جزو سنت نبوی نبوده است، بنابراین او روشی را در اذکار بعد از نماز اختراع کرده که هیچ دلیلی برای اثبات آن وجود ندارد، در آنصورت است که گویند: او فرد بدعت گزاری است. (هرچند ممکن است همین شخص، در حوزه ی اعتقادات بدعتی نداشته باشد و عقاید او مطابق عقاید سلف صالح امت باشد.)

بنابراین هرکس که مرتکب هر نوع بدعتی شود، او اهل بدعت است، اما باید متوجه بود که آیا آن عمل واقعا بدعت است یا خیر؟ اگر در عقیده بود، باید عقیده ی وی را با عقیده ی سلف مقایسه کرد، اگر همانند سلف صالح اعتقاد داشت، پس او اهل بدعت نیست، ولی اگر مخالف با اعتقاد آنها بود، او اهل بدعت است ولو آنکه در مسئله ای کوچک هم باشد.

اما گاهی بعضی از مباحث عقیدتی ما بین خود سلف صالح محل اختلاف است، در این حالت اگر کسی عقیده ای مخالف داشت، متهم به مبتدع بودن نمی شود، زیرا خود سلف با هم متفق نیستند، مثلا سلف صالح در اینکه آیا عذاب قبر روحی است یا بدنی و یا هر دو اختلاف دارند، برخی از سلف فرموده اند که عذاب قبر فقط روحی است وبرخی دیگر فرموده اند که روحی است ولی بدن هم متاثر می شود، در اینجا اگر کسی معتقد بود که عذاب قبر فقط روحی است، نمی توان وی را اهل بدعت نامید.

اما سلف صالح متفق القول هستند که قرآن مخلوق نیست بلکه خالق است – یعنی جزو صفات باری تعالی است- پس هرکس چنین اعتقاد داشت که قرآن مخلوق است، پس او اهل بدعت است.

یا در عبادات: علمای سلف در مورد خواندن قنوت در نماز صبح بصورت دائم، اختلاف نظر دارند، برخی گویند که سنت و مستحب است ولی برخی گویند که فقط وقت نزول بلا و مصائب سنت است، وگرنه برای همیشه خواندن، بدعت می شود. حال اگر کسی معتقد بود که می توان قنوت را بطور مداوم در نماز صبح خواند، او اهل بدعت نیست، زیرا او برای این رای خود دلایلی را از کتاب و سنت ارائه داده است – هرچند که در مجموع، دلایل بر این دلالت می کنند که قنوت بطور مداوم سنت نیست – و به اصطلاح گویند: مسئله ی استحباب یا بدعت شمردن قنوت در نماز صبح، وارد مباحث اجتهادی شده است.

و یا مثال دیگری: علمای سلف در مورد قرائت فاتحه برای ماموم در نماز جماعت اختلاف نظر دارند، برخی گفته اند که ماموم نباید در سری و جهری فاتحه بخواند، برخی دیگر گفته اند که هم در سری و هم جهری باید بخواند و برخی دیگر گفته اند که در سری بخواند ولی در جهری نباید فاتحه بخواند. اکثرا آنها نیز به دلایل یکسانی استناد می کنند، ولی چون فهم و برداشت آنها از آن آیات  احادیث یکی نیست، پس اجتهاد آنها نیز مخالف هم شده است، اگر کسی یکی از این آراء را برگزید، نمی توان گفت او اهل بدعت است، هرچند که بنظر می رسد دو روش (اول و سوم) سنت نبوی صلی الله علیه وسلم نیست.

بنابراین باید دقت نمود و هرکسی را به اهل بدعت بودن متهم نساخت، اگر در حوزه ی عقیدتی بر او مشکوک شدیم؛ نگاه می کنیم تا ببینیم که آیا نظر وی جزو آن قسمت از اعتقاداتی است که جای اجتهاد داشته است و سلف صالح هم اجتهادات یکسانی نداشته اند یا خیر، و بلکه سلف صالح – آنهایی که بر منهج پیامبر صلی الله علیه وسلم  صحابه رضی الله عنهم هستند نه به کسی که در قدیم زیسته باشد – همگی موافق یک نظر بودند.

همچنین در مباحث فقهی: اگر یک مسئله ی فقهی محل اجتهاد مختلف علمای سلف بود – و برای گفته ی خود دلیل از کتاب و سنت داشت و فقط برداشت او با دیگر مجتهدین یکی نبود – در آنصورت نمی توان فردی را که رای مخالف ما را برگزیده بود، وی را متهم به اهل بدعت نمود.

پس لازمه ی این شناخت، آگاهی یافتن کافی و مناسب از عقیده ی اهل سنت و جماعت و اشراف مناسب بر فقه و آراء متفاوت علما و چگونگی استنباط و اجتهادات آنها است. کسی که اطلاع کافی را در این خصوص نداشته باشد، ممکن است در تشخیص اهل سنت بودن یا اهل بدعت بودن به خطا رود و اشتباه کند و یا عجله کند  بر اثر احساسات حکم صادر نماید.

برای آگاهی بیشتر با عقاید اهل سنت و جماعت به کتاب ” عقیده اهل سنت و جماعت” و ” شرح عقیده طحاویه” از سایت نوار اسلام مراجعه کنید.

والله اعلم

مقاله پیشنهادی

علم چگونه از بین می‌رود؟

عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: أَلَا أُحَدِّثُکمْ حَدِیثًا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه وسلم …