بدعت فلسفه، و مسلمانان

مسلمانان تا پایان قرن اوّل هیچ خبری ازفلسفه نداشتند ، کار نامه فکری و عملی آنان فقط ‏قرآن بود، امّا افکار فلسفی در یونان باستان وجود داشت ، با تجربه و آزمایش کاری نداشتند به مسائل نهائی ‏آفرینش متکّی بودند. در حالی که قرآن کریم فارغ از افکار فلاسفه بـه بررسی طبیعت به عنوان برهـان عـقلی ‏می پردازد ، تا وجود و یگانگی خدا و معاد را اثبات کند .‏
فلاسفه کوشش می کنند از طریق عقل به سه سوال پاسخ دهند:‏
از کجا آمده ایم ؟
به کجا می رویم ؟
چه باید بکنیم؟
در حالی که مسلمانان قبل از آشنائی با فلاسفه از طریق کتاب خدا به این نوع جهان بینی واقف بودند. نفوذ فلسفه در اواخر قرن اوّل هجری از طریق تصرّف مصر و اسکندریه به میان مسلمانان راه یافت ، مترجمان ‏اوّلیه غالباً مسیحی بودند،چون ”حسین ابن اسحاق“ و پسرش  و ”ثابت بن غره خزائی“ از اهالی دمشق که آثار ‏فلاسفه را از یونانی به سریانی و از سریانی به عربی بر گرداندند( این ترجمه ها اکنون موجود است ، از ارسطو ‏کتابهای زیادی  چون طبیعت ،  سیاست ، علم الااخلاق ، منطق را ترجمه کردند و حتی در زمان مـأمون عباسی ‏‏” دار الحکمه که همان دار الترجمه “ بود تاسیس شد)‏
مسلمانان در برابر فلاسفه ۳ گروه شدند:
‏۱ ـ دسته اول اجتهادی جلو آمدند و سعی کردند تا نقائص آنان را اصلاح کنند مانند :” ابونصر فارابی“ که ایراد ‏های کتاب «منطق» ارسطو را بــــرطرف کرد و شیخ اشراق« شهاب الدین سهروردی » کتاب ” مقولات ارسطو“ ‏را کامل کرد
‏۲ ـ دسته دوم فلسفه را پذیرفتند .‏
‏۳ ـ دسته سوم به تخریب و ویرانگری پرداختند . ‏
کسانی چون ” نوبختی“ از شیعه  بمقابله با منطق ارسطو برخاستند و کتاب ” الرد علی الا اهل المنطق “ واز اهل ‏سنت ” ابن تیمیه الرد علی المنطقیّن“ را نوشت.‏
فارابی” اغراض ماوراء طبیعه“ و ” الرای بین الرئین “و ” المدینه الفاضله“را نوشت .‏
بوعلی سینا ”شفا“ و سهروردی ”حکمه الشراق“ را می نویسد .‏
و از طرفی فلاسفه اسلامی به دو دسته تقسیم شدند مشائین و اشراقین که در مباحث مختلف درمقابل هم جبهه ‏گرفتند مانند« سهروردی» و« میرداماد»‏.
کم کم فلسفه به حوزه اصفهان رسید و «میرداماد» ، «میرفندرسکی» ، «صدرالدین شیرازی» ، «ملاهادی ‏سبزواری» در آن کار  کردند .‏
‏” ابوحامد غزالی“ با نوشتن کتاب ” مقاصد الافلسفه“ و ” نهایه الفلاسفه“ در حمله به آنان نوشت :‏
فلاسفه معتقد به قدیم بودن عالم هستند ، در حالی که ادیان و شرایع خبر از حادث بودن عالم می دهند!
فلاسفه معتقدند که خداوند علم به جزئیات امور ندارد و کلیات را در نظر دارد!‏
‏(البته این قول درمورد«ابوعلی سینا صادق» نیست چراکه او در کتاب نجاتش می گوید: آن کسی که پای انسان را ‏منحنی خلق می کند و برای چشم سایه بان قرار میدهد چگونه ممکن است از جزئیات غافل بماند؟! )‏
ایراد دیگری که بر آنان گرفت ، گفت :‏
‏ فلاسفه معتقدبه معاد روحی شده اند ، می گویند انسان در مرگ حیات را از دست می دهدولی خودحیات ‏باقی می ماند، مانندآنکه زمین مرتب خاموش وروشن می گردد اما خورشید همیشه روشن است ، مرگ برای ‏بدن است نه روح ( البته تا این قسمت موافق قرآن سخن گفته اند) ومی گویند روح مجرد است و هیچ ‏سنخیتی بین نفس و بدن نیست ! در حالی که نفس و بدن از هم متاثر می شوند ، اگر جراحتی به بدن برسد روح ‏مطلع می شود و دردمند می شود ، گاهـی روح شرمنــده می شود و در جسم یعنی ، صورت  شرمندگی و ‏سرخ شدن ظاهر می شود ، یعنی جسم و روح در هم تاثیر دارند!‏
در حالی که خداوند خبر از معاد جسمانی می دهد (آیات زیادی درمورد معاد جسمانی در قرآن آمده)‏
در زمان رسول خدا (ص) استخوانهای پوسیده راجلوی او ریختند و گفتند :چه کسی میخواهد اینها را از زمین ‏زنده بیرون آورد؟!‏
‏ خداوند فرمود بگو: آن کسی که اول بار شما را از این زمین زنده بیرون آورد.  ‏
فلاسفه در چگونگی خلقت عالم سیر نزولی می گیرند و به دنبال پندار و خیال گفتند : که خداوند واحد ‏حقیقی است ، از واحد حقیقی جز واحد سر نمی زند چگونه این همه کثرت صادر شده؟!(اصولا درقرآن کریم ‏خداوند بحث صدور نمی کند ، چون ازخداچیزی خارج نمی شود،او مُوجِد است )پس خداوند ابتدا عقل اوّل ‏، عقل دوّم تـا عقل دهـم را آفـریده ، عـقل دهـم فلک الفلاک را آفرید و ادامه  می دهند تا به حقیقت عالم ‏عنصری می رسند(چنان می بافند که خواننده تصوّر می کند که خداونددرخلقت آسمان ‏و زمین فلاسفه را شاهد گرفته بود!)‏
قرآن کریم پیروان رادراین مراحل نگه نمی دارد، خیال آنان را راحت می کند که
مَّا خَلْقُکُمْ وَ لَا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ وَاحِدَه(لقمان /۲۸) ‏
یعنی :آفرینش و برانگیختنِ ( یک نفرِ) شما با( آفرینش و برانگیختنِ )همه شما در نزد خداوند مساوی است .‏
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَئیاً أَن یَقُولَ لَهُ ، کُن فَیَکُون (یس/۸۲)‏
یعنی: فرمانش چون (آفریدنِ) چیزی را بخواهد(این است) که بگوید : موجود شو ، پس بی درنگ موجود می ‏شود.‏
‏(مثالِ در عالم ماده : همانند روشن کردن برق یک شهر با یک کلید یا باهمان کلید روشن کردن یک لامپ است ‏، تفاوتی نمی کند ) ‏
‏{ای پدر:یعنی درگذشته هم عده ای سعی می کردندعقاید مذهبی رااز عقاید دینی تفکیک و ‏ثابت کنند،آنچه در کتاب نیست یاضدآن است مذهب است }‏
حرف فلاسفه این است که فلسفه ۳ قسمت دارد : منطق ، طبیعیات ، الهیات و هر چیزی ۲ قسمت دارد : ماهیت و ‏وجود
ماهیت غیر از وجود است ، انسان و اشیاء هردو وجود دارند ، ماهیتشان چیز دیگری است، اشیاء گاهی هستند و ‏گاهی نیستند، منِ وجودی آنان ممکن است باشند ممکن است نباشند ، پس علتی وجودش را برعدمش ترجیح ‏داده( از وجود اشیاء به واجب الوجود می رسند)‏
می گویند: هر ممکنی معلول است وعلتی دارد ، از یک علت به علت بعدی تابه علتی برسیم که بیرون از همه ‏علتهاست ، وجودش بر عدمش ترجیح دارد ، آن حقیقتی است که بیرون از سلسله ممکن هاست ، او ”واجب ‏الوجود“ است ، او کسی است که نمی تواند گاهی باشد ، گاهی نباشد ، او همیشه بوده و خواهد بود ، ‏ضرورت وجودش عین ذات اوست ،اومبداء عالم است ، او خداوند تبارک و تعالی ‏است و همه ممکن ها مخلوق او هستند ( البته این قسمت جزء دین است و مخالفتی با ‏قرآن ندارد)‏
ای پدر:  ‏
انسانِ ساخته دست کتاب خدا ، خود را معطلِ بحث های پیچیده فلسفی نمی کند ، به ‏قسمت اصل می آید ، که چگونه خدا پرست واقعی شود و ازمرحله ذهن به مرحله عین ‏، یعنی تجلی در عمل برسد!  ‏
ای پدر:‏
بحث محوری همه فرق و مذاهب ، فلاسفه ، عرفا و… بحث مبداء عالم و معاد عالم است! اگر فلاسفه و عرفا ‏راجع به خدا ، نفس ، معاد و کمال آدمی سخن گفته اند ، قرآن کریم هم سخن گفته است !‏
آیا با خود فکر کرده ای که وجه تمایز نامه خدا با نامه های علما و بزرگان فرق و مذاهب که گاهی استناد به ‏همین کتاب دارند در چیست ؟ ‏
که هر عالمی آنرا می خواند می گوید : نامه خدا فلسفه و عرفان نیست ( در حالیکه موضوع یکی است)‏
ای پدر: تفاوت این وآن ، درادعای گوینده است ، اینان می گویند ما ازخودمان می ‏گـوئیم!صاحب قــــــرآن می گوید: ‏
– من خدا هستم نه بشر ، کلام الهی هستم نه بشری
– من در عصمت محض هستم ، هیچ خطائی در من نیست
َّلا یَأتِیهِ البَاطِلُ مِن بَینِ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلفِهِ
یعنی : باطل از هیچ سمتی به این راه ندارد .‏
تَنزِیلٌ مِّن حَکِیمٍ حَمِید (فصلت/۴۲) ‏
یعنی : از سوی فرزانه ستوده فرستاده شده است .‏
ای پدر:نامه خدابه اندازه ای شماراوارد بحث خدا شناسی می کند که شمارابنده ‏ومطیع فرمانهای خداکند،به همین جهت ازحقیقت خودش بحثی به میان نمی آورد!    ‏
خداوند ازمن وشما نخواسته که بدنبال فرمول ذات خدا باشیم .‏
کسی که در ذات خدا تفکّر کند نصیبی جز تحیّر ندارد !‏
و فلاسفه کاری به این حرفها ندارند که انسان باید بنده خدا بشود بحث نظری را وسعت می دهند .‏
ای پدر : بهمین جهت است که نــامه خدا از موضوع خالقیت پلی می زند بسوی عبودیت . ‏
‏         یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُواْ  نِعْمَتَ اللهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیرُ اللهِ یَرْزُقُکُم مِّن السَّمَاءِ
‏         وَ الْأَرْضِ ‏
یعنی:ای مردم ، نعمت خداوند را برخودتان یاد کنید ، آیا خالقی جز خداوند هست ؟ که از آسمان و زمین ‏به شما روزی می دهد(هل استفهام انکاری است یعنی خالقی جز او نیست)‏
‏ از یکتائی خداوند نتیجه می گیردکه:‏
لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّی تُوفَکُون (فاطر /۳)‏
معبود(راستینی) جز او نیست ،پس چگونه از حقّ روی گردانده اید؟!(إله به معنی معبود است)‏
ابتدای آیه بحث توحیدخالقیت است وانتهای آن بحث توحید عبودیت است.‏
ای پدر :کدام یک از کتب فلسفی و عرفانی و فرقه ای را سراغ دارید که مردم را بنده خدا کنند تا بندگی ‏خواسته او را بجای آورند؟ تا به کمال و سعادت حقیقی برسند؟ پس ای پدر: قوانین رضای خدا را پیدا و ‏اجراکن که بنده او شوی و همّت در اجرای خواسته او را از دست مده! ‏
ای پدرِعابد و زاهد من که مفاتیح بدست می گردی،باعمل به اباطیل مذهبت ، زن و بچه وخانواده ‏را خسته وبیزارازمقدسات و دین کرده ای!!من قبول دارم که شما زاهدانه به مفاد نامه علمای مذهبت عمل می ‏کنی (با کمال پوزش) زهد و عبادتِ جاهلانه و بدون تحقیق شما ، یعنی:‏
‏ ای خدا ، من به نامه بشر، بیش از نامه تو اطمینان دارم !و این توهین به خدا نیست ؟
‏ همواره صدایت درگوش بچه ها طنین انداز است که : باپای راست به دستشوئی وارد شوید ، بدون کلاه نروید ‏، شب جمعه این دعا را بخوانید ، دعای شنبه و یک شنبه فرق  می کند ! شما با زهد و تقلیدت ، تحقیق نکرده به ‏خدا تهمت می زنید که گوئی اینها سخن خدا ست!  آیا نمی دانی که خداوندت این گونه اعمال شما را ‏حرام کرده است؟!‏
وَ لَاتَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلم (اسراء/۳۶)‏
یعنی : چیزی راکه به آن علم نداری پیروی نکن .‏
قُلْ إِنَّمَا رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَالْإثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِالْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُواْ بِاللهِ مَالَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَ أَنْ ‏تَقُولُواْ عَلَی اللهِ مَالَاتَعْلَمُون (اعراف/۳۳)‏
یعنی: بگو خداوندحرام نموده است،کارهای نا شایست ، آشکار و پنهان را ، گناه و تعدی ناحقّ ، وآنکه چیزی ‏راکه به حقّانیت آن دلیلی نداری وشریک مقرر کنید ، ازروی جهالت ونادانی  به خدا ‏نسبت دهید.‏
ای پدر:تحقیق یکی از عبادتهای بزرگ است . ‏
وَالَّذِینَ جَاهَدُواْ فِینَالَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَاوَإِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِین (عنکبوت/۶۹)‏
یعنی: وکسانی که در راه خدا مجاهدت کنندآنان را به راه های خویش هدایت می کنیم و بی گمان خداوند با ‏نیکوکاران است.‏
فَبَشِر عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه(زمر/۱۷و۱۸)‏
یعنی : مژده ده بکسانی که همه سخنان را می شنوند ، آنگاه از بهترینش پیروی می کنند .‏
ای پدر :اگر با تحقیقِ مخلصانه بدنبال حقیقت  درطی راه باشی و اتفاقاً دروسط راه به مقصد هم نرسی و اجل ‏تورا مهلت ندهد ،آمرزیده خواهی شد که این قول خداست . ‏
وَ مَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ ، مُهَاجِراً إِلَی اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی الله (نساء/۱۰۰) ‏
یعنی :کسی که از خانه خود به قصد خدا و رسول بیرون رود و مـرگ او را در بین راه برگیرد اجرش با ‏خداست.‏
ای پدر :اینان چند نمونه مختصری بود از چگونگی پدید آمدن فرق در برابردین .‏
سایت نوار اسلام
IslamTape.Com

مقاله پیشنهادی

دنیا، اینگونه آفریده شده است

روزی مارکس اویلیوس، یکی از فیلسوفان بزرگ دربار امپراطوری روم، گفت: امروز افرادی را ملاقات …