باطل بودن اندیشه بسته بودن دروازه اجتهاد

درمیان فقهای متاخرین دعوتی متعصبانه و خطرناک شیوع پیدا کرده است مبنی بر اینکه دوران اجتهاد سپری شده و پس از قرن چهارم هجری دروازۀ اجتهاد تا روز قیامت بسته شده و درمیان امت اسلامی زنجیره طلایی مجتهدین از هم گسسته و مجتهدین از بین رفته‌اند و امکان ندارد از این به بعد تا قیام قیامت کسی به درجۀ اجتهاد برسد هرگز و متاخرین چاره‌ای جز تقلید گذشتگان را ندارند و به احدی اجازه مخالفت با گذشتگان را نمی‌دهند و آخرین چیزی که متاخرین توان انجام آن را دارند این است که از اقوال متقدمین، بعضی را بر بعضی دیگر در ضمن یک مذهب ترجیح دهند و بس.

دعوت به بسته بودن دروازه اجتهاد نتیجه‌ای طبیعی است برای انتشار تقلید، تقلیدی که سالیان سال ضربات سنگین خود را بر مسلمانان فرود آورده و آنان را به سرازیری جهنم عقب‌ماندگی و انحطاط علمی و اصل کرده است.

بسیاری از دشمنان دعوتگران سنت «دعاه السنه» در حول و حوش این تفکر زمزمه می‌کنند و گروهی اجتهاد نظری را جایز می‌دانند اما در عمل علیه آن می‌جنگند و هرگاه آوازه مجتهدی به گوش آنان برسد منکر اجتهادش می‌شوند و ادعا می‌کنند این فرد صلاحیت اجتهاد را ندارد و وی را مورد انتقاد و مسخره قرار می‌دهند، چه به حق و چه به ناحق بر علیه وی در جستجوی ماخذ و منابع می‌گردند و از کاهی کوهی می‌سازند، همانگونه که لیستی عریض و طویل از شرایطی را که مدعی هستند مجتهد باید برخوردار باشد تهیه می‌کنند که حتی یک دهم این شرایط را صحابۀ بزرگوار که خود مجتهد بودند برخوردار نبودند.

ما معتقدیم ممنوع کردن اجتهاد بعد از قرن چهارم هجری بنا به اسباب بی‌شماری از اساس، فکری باطل، فاسد و بی‌پایه بوده: سبب اول:

اجتهاد: از اموری است که خداوند آن را جایز قرار داده و به آن راهنمایی کرده و آن را چهارمین مصدر شریعت اسلامی که عبارتند از کتاب و سنت و اجماع و قیاس (قیاس که از مهمترین شعب اجتهاد است) قرار داده واحدی حق ندارد که از دین خداوند در جزئی‌ترین، مسئله‌ای هر چند که کوچک باشد تغییر ایجاد کند، پس چگونه است کسی که اصلی از اصول دین را باطل کند و مصدری از مصادر شریعت را ممنوع اعلام می‌کند؟ و مشخص است حال که تشریع و قانون‌گذاری خاص خداوند است, و بشر فاقد این صلاحیت است.

سبب دوم: بستن دروازۀ اجتهاد محدود کردن رحمت وسیع خداوند و تنگی نمودن در مورد فضل و بخشش کامل خداوند و محروم نمودن مسلمانان از نعمت‌های بی‌شماری که خداوند بر آنان ارزانی داشته به حساب می‌آید و دلیلی که برای اثبات این مسئله (انسداد باب اجتهاد) بدان متوسل می‌شوند. حاوی ادعای علم غیب است.

زیرا می‌گویند بعد از قرن چهارم هجری دیگر کسی که صلاحیت اجتهاد را دارا باشد وجود نداشته و تا روز قیامت نیز وجود نخواهد داشت چه کسی آن‌ها را به این آگاه کرده و از کجا این را دانستند؟

آیا خداوند به آنان خبر داده که بعد از قرن چهارم هجری تا روز قیامت مجتهدی را خلق نخواهد کرد؟

﴿إِنۡ عِندَکُم مِّن سُلۡطَٰنِۢ بِهَٰذَآۚ أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾ [یونس: ۶۸].

«شما هیچگونه دلیل و برهانی بر این ندارید آیا چیزی را به خدا نسبت می‌دهید که از آن آگاهی ندارید؟».

درست است که با گذشت زمان مردم از نظر دین به عقب بر می‌گردند، همانگونه که در بعضی از احادیث وارد شده بلکه آنچه که پیامبر صلی الله علیه وسلم به ما خبر داده بر عکس این است پیامبر فرموده: «یبعث الله علی راس کل مئه سنه من یجدد لهذه الامه امر دینها»[۱]. «خداوند در هر صده‌ای مجددی را بر می‌انگیزد تا امر دین را برای این امت تجدید نماید».

پیامبر صلی الله علیه وسلم از آمدن مهدی قبل از برپایی قیامت به ما خبر داده در حالی که او اهل اجتهاد است و دلایل صحیح دیگری در این زمینه وارد شده‌اند که جایی برای شک و تردیدی باقی نمی‌گذارند، اما اینکه مردم با گذشت زمان دچار عقب‌گرد دینی می‌شوند این عقبگرد به صورت عمومی است نه به صورت فردی (یعنی در مجموع وضعیت جامعۀ اسلامی چنان خواهد بود ولی در عین حال افرادی متدین و اهل علم به تمام معنی وجود خواهند داشت) و این عقب‌گرد عمومی بر عموم خودش باقی نیست بلکه از عام خاص شده است همانگونه که پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیثی فرموده‌اند: «مَثَلُ أُمَّتِی مَثَلُ الْمَطَرِ لاَ یُدْرَى أَوَّلُهُ خَیْرٌ أَمْ آخِرُهُ»[۲]. «مثال امت من همچون باران است. معلوم نیست آغاز آن خیر است یا پایان آن».

ما در عصر انحطاط مسلمین نابغه‌ها و علمای بزرگی را دیده‌ایم که از نظر علم و فقه و ذکاوت و اخلاص از ائمه مجتهدین دست کمی ندارند همانند: ابن حزم، ابن عبدالبر، نووی، ابن دقیق العید، عز بن عبدالسلام احمد عبدالحلیم، ابن حجر و ابن کثیر و ذهبی رحمه الله و دیگران که اخبار آنان را شنیده‌ایم، بنابراین امت اسلامی بحمدالله امتی است که از جانب خداوند مورد رحمت قرار گرفته و به اذن خداوند خیر و علم و اجتهاد از آن قطع نمی‌شود و حال آنکه امت اسلامی بهترین و مکرمترین امت‌ها نزد خداوند است، همانگونه که پیامبر صلی الله علیه وسلم در تفسیر آیه مبارکه: ﴿کُنتُمۡ خَیۡرَ أُمَّهٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾ [آل‌عمران: ۱۱۰]. «شما بهترین امتی هستید که بیرون آورده شده برای مردمان». فرمودند: «أنتم تُتِمُّونَ سَبْعِینَ أُمَّهً أَنْتُمْ خَیْرُهَا وَأَکْرَمُهَا عَلَى اللَّهِ»[۳]. «شما کامل کننده هفتاد امت و بهترین و مکرمترین این امت‌ها نزد خداوند متعال هستید». یکی از مقتضیات اکرام و رحمت و فضل خداوند بر این امت این است که نعمت‌های خود را بر امت همیشه مستدام بدارد و از مهم‌ترین این نعمت‌ها اجتهادی است که با آن دین الهی استمرار و امور آن اصلاح و مشکلات آن حل می‌گردد.

اکنون ما به گویندگان این نظریه که دروازۀ اجتهاد بعد از قرن چهارم هجری بسته شده؟ می‌گوییم: (کدام یک از مجتهدین پیش از صده چهارم هجری این حرف را گفته) اگر در پاسخ بگوید هیچ کس و لزوماً جواب غیر از این نمی‌تواند باشد بلکه خودم آن را گفته‌ام، ما می‌گوییم از کتاب و سنت نصی بهمراه داری یا از طرف خودت اجتهادی نموده‌ای؟

اگر پاسخ داد به استناد نص و دلیلی گفته‌ام بدان که دروغ گفته بعید است در این مورد نصی از کتاب و سنت وجود داشته باشد و اگر گفت رای و نظر خودم است در جواب می‌گوییم برای خودت اجتهاد کرده‌ای و مذهبت را ترک کرده‌ای.

سومین سبب: برای بقای شریعت اسلام، حیات و استمرار آن نیاز مبرم به اجتهاد است زیرا حوادث و اتفاقات جدید غیر محصور رخ می‌دهد در حالی که نصوص شریعت ثابت و محصور هستند پس ممکن نیست نصوص محصور و محدود، حوادث غیر محصور و نامحدود را در بر گیرند، لذا حکمت خداوندی بر آن شده که اجتهاد را برای مسلمانان جایز قرار دهد تا بوسیلۀ اجتهاد، احکام را از این نصوص و قواعد عمومی شریعت استنباط نمایند و مواردی را که شبیه و نظیر هم هستند بر یکدیگر قیاس نمایند خود پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وسلم در مواردی اجتهاد نموده‌اند، صحابه و تابعین و تابعین نیز اجتهاد کرده‌اند، بنابراین به این نتیجه می‌رسیم که اجتهاد شیوۀ سلف صالح و شیوه بهترین افراد امت بوده و پیروی از روش و سنت آنان بر ما لازم است گوینده این شعر راست گفته:

وکل خیر فی اتباع من سلف   وکل شر فی ابتداع من خلف

«هر خیری در پیروی کردن سلف صالح است و هر شری در بدعت‌های کسانی است که بعد از سلف صالح می‌آیند».

[۱]– رواه ابو داود والحاکم بسندٍ صحیح. 

[۲]– رواه الترمذی وحسنه وقال شیخنا فی تعلیقه علی الـمشکاه:  هو صحیح لطرقه. 

[۳]– رواه الترمذی وحسنه وابن ماجه والدارمی وحسنه شیخنا أیضاً. 

مقاله پیشنهادی

خیار(داشتن اختیار در معامله)

حکمت مشروعیت داشتن اختیار در معامله داشتن حق اختیار در معامله از محاسن اسلام است؛ …