اگر معامله‌ای را که امامیه با صحابه می‌کنند ما با انبیاء داشته باشیم (۴)

آدم و بقیه انبیاء (علیهم السلام)

و به همین ترتیب بقیه انبیاء، مثل پدرمان آدم علیه السلام که خداوند در چند جای قرآن به خطای او تصریح می‌کند تا جائی که می‌گوید:

﴿وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى١٢١﴾ [طه: ۱۲۱].

«بدین نحو آدم از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد و گمراه شد».

اگر این آیه در حق ابوبکر نازل شده بود هلهله به راه می‌انداختند و آن را بزرگ می‌کردند و حکم می‌دادند به داخل شدن او در جهنم به طور قطع و یقین. مگر خدا نمی‌گوید:

﴿فَکُبْکِبُوا فِیهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ٩۴ وَجُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ٩۵﴾ [الشعراء: ۹۴-۹۵].

«پس آنان همراه گمراهان، پیاپی به دوزخ سرنگون افکنده می‌شوند و نیز جملگی لشکریان اهریمن».

﴿وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ٢٢۴﴾ [الشعراء: ۲۲۴].

«سرگشتگان و گمراهان از شعراء پیروی می‌کنند».

و حکم می‌دادند که او از پیروان ابلیس است. مگر خداوند نمی‌فرماید:

﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ۴٢﴾ [الحجر: ۴۲].

«بی‌گمان (ای ابلیس) تو هیچ گونه تسلط و قدرتی بر بندگان من نداری مگر آن گمراهانی که به دنبال تو راه بیفتند».

آیه اولی او را گمراه و عاصی معرفی می‌کند. بنابراین چه دلیل دیگری می‌خواهید بر پیرو ابلیس بودن او؟ چگونه چنین کسی را امام قرار می‌دهید؟!

خیرالبشر أبوالقاسم، محمد  صلی الله علیه و سلم

اصل در استدلال این است که ابتدا استناد شود به محکمی که هیچ شکی در آن نیست تا قاعده و اساسی شود برای آنچه که متشابه است و در آن اختلاف،جود دارد و یا گمان شود که چنین است، و این در احکام اعتقادی و فقهی و غیره می‌باشد و حکم بر اشخاص نیز از آن جمله است.

اما حکم بر شخصی از طریق شبهات و ترک محکمات، این یک منهج فاسد است که به حقیقت منجر نمی‌شود.

محمد  صلی الله علیه و سلم مثال واضحی است برای آنچه که می‌گویم:

صدها دلیل قطعی و محکم وجود دارد که بر اخلاق والای او و راستی دعوت و نبوتش، شهادت می‌دهند؛ اما تمام این ادله سودی ندارد برای کسی که در نگرش به سیمای اشرف مخلوقات ابوالقاسم محمد  صلی الله علیه و سلم از این منهج فاسد تبعیت می‌کند. سیمای درخشان و تابان ایشان در دید آن سرگشتگان گمراه، زشت نمایان شده است تا جائی که گفته‌اند: محمد  صلی الله علیه و سلم مردی بود که جز آمیزش با زنان و خونریزی هیچ هم و غم دیگری نداشت! مگر او نبود که با آن تعداد کلان از زنان ازدواج کرد، حال آنکه آن را بر یارانش حرام نمود؟! این دال بر شهوانیت او و سرگرم شدن زیاد ایشان به عشق، زن و جنس مخالف است. و به روایت موضوعی که برخی از کتب آبکی آن را گزارش داده‌اند، استدلال می‌نمایند که‌ شبیه به روایت داود علیه السلام و أوریای رهبر که در تورات دروغین آمده، می‌باشد. شرح آن به این شکل است که: پیامبر  صلی الله علیه و سلم زینب را دید و از زیبایی او شگفت زده شد و به او متمایل گشت و واله و شیدای عشق او شد به طوری که او را وادار به طلاق گرفتن از شوهرش زید که پسرخوانده او (پیامبر  صلی الله علیه و سلم) بود، کرد. آن‌گاه با او ازدواج نمود! و این فساد را بر آیه‌ای حمل کردند که در مورد اصل موضوع ازدواج پیامبر  صلی الله علیه و سلم با زینب رضی الله عنها صحبت می‌کند و آیه‌ای که می‌گوید:

﴿وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ﴾ [الأحزاب: ۳۷].

«زمانی را که به کسی (زید بن حارث) که خداوند بدو نعمت داده بود و تو نیز بدو لطف کرده بودی می‌گفتی: همسرت را نگاه دار و از خدا بترس و تو چیزی را در دل پنهان می‌داشتی که خداوند آن را آشکار می‌سازد».

گفتند: عشق و وسوسه شدن به وسیله‌ی آن زن و نیت درونی‌اش در تلاش برای طلاق گرفتن او و ازدواج با خودش را به خاطر سخن مردم پنهان داشت و این معنای سخن اوست در همان آیه:

﴿وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ﴾ [الأحزاب: ۳۷].

«و از مردم می‌ترسیدی حال آنکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسی».

این سبک مغزی که برخی از مستشرقین و افراد امثال آن‌ها در آن افتاده‌اند و استناد می‌کنند به آنچه بعضی از کتاب‌هایی که بین ضعف و قوت در جریان هستند در نزد کسی که به نبوت محمد  صلی الله علیه و سلم ایمان ندارد، نزدیک‌تر است به تصدیق از قول بعضی از نادانان که می‌گویند: ابوبکر پایش را از غار بیرون می‌آورد تا مشرکانی که آنجا تجمع کرده بودند، داخل شوند و محمد  صلی الله علیه و سلم را بکشند! و محمد  صلی الله علیه و سلم، ابوبکر را با خود همراه کرد تا از شر او در امان باشد و او را لو ندهد.

شکی نیست در این‌که‌ اگر این آیه درباره ابوبکر نازل می‌شد، در نزد آنان شأن و منزلت دیگری داشت! و اولین طعنه‌ای که متوجه می‌کردند در اخلاقش می‌کردند تا او را به پایین‌ترین درجه برسانند و عقیده و اصل ایمانش سالم نماند، که او از خدا نمی‌ترسد بلکه از مردم می‌ترسد، چون از کسانی است که:

﴿یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَهِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَهً﴾ [النساء: ۷۷].

«از مردم چنان ترس و هراس دارند که از خدا ترس و هراس دارند بلکه بیشتر از خدا».

و این نفاق و شرک است چگونه صاحب چنین شرکی، امام قرار داده می‌شود؟!

و اگر این آیه در حق ابوبکر نازل می‌شد:

﴿لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ﴾ [التحریم: ۱].

«چرا چیزی را که خداوند برای تو حلال کرده است به خاطر خشنود ساختن همسرانت بر خود حرام می‌کنی؟».

قطعاً می‌گفتند: آیا بعد از این قول صریح، شکی باقی می‌ماند در این‌که‌ این مرد برای شرع خداوند ارزشی قائل نیست! او بر طبق هوا و میل خود حرام را حلال و حلال را حرام می‌کند! مردی را تصور کنید که حلال خدا را حرام می‌کند به خاطر راضی کردن همسرش! چگونه او را (امام) قرار می‌دهید؟!

و قول خداوند این سخن را تأیید می‌کند:

﴿تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَهَ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ۶٧ لَوْلَا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ۶٨﴾ [الأنفال: ۶۷-۶۸].

«شما متاع ناپایدار دنیا را می‌خواهید در صورتی که خداوند سزای آخرت را (برای شما) می‌خواهد و خداوند عزیز و حکیم است. اگر حکم سابق خدا نبود عذاب بزرگی در مقابل چیزی که گرفته‌اید به شما می‌رسید».

و این آیه ـ مطابق طریقه امامیه برای تکفیر ـ صریح است در این‌که‌ ابوبکر دنیا را بر آخرت ترجیح داده است. اما هنگامی که آیات در حق پیامبر  صلی الله علیه و سلم نازل شد، آن‌گاه که از اسیران بدر به جای قتلشان فدیه گرفت، متعرض چنین سخنی نشدند. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَهَ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ۶٧ لَوْلَا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ۶٨ فَکُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلَالًا طَیِّبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ۶٩﴾ [الأنفال: ۶۷-۶۹].

«هیچ پیغمبری حق ندارد اسیران جنگی داشته باشد، مگر آن‌گاه که کاملاً بر دشمن پیروز گردد و بر منطقه سیطره و قدرت یابد، شما متاع ناپایدار دنیا را می‌خواهید در صورتی که خداوند سزای آخرت را (برای شما) می‌خواهد….».

اگر ما این اسلوب مقلوب را در حق انبیاء اعمال کنیم، نبوت هیچ یک از آن‌ها سالم نمی‌ماند! به تحقیق این اسلوبی است که رافضیان در حق اصحاب رضی الله عنهم پیاده کرده‌اند تا بدین وسیله به بی اعتبار کردن آنان و برکنار کردنشان از نقشی که خداوند برای آنان در نظر گرفته، برسند.

منصف نیست آن کسی که بین دو گروه داوری می‌نماید مگر این‌که‌ از نو به خود و محاسباتش در موضع‌گیری نسبت به بهترین بشر بعد از انبیاء مراجعه کند، چرا که آن‌ها:

﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ٧۴﴾ [الأنفال: ۷۴].

«کسانی که ایمان آورده‌اند و مهاجرت کرده‌اند و در راه خدا جهاد کرده‌اند و همچنین کسانی که پناه داده‌اند و یاری کرده‌اند (هر دو گروه) آنان حقیقتاً مؤمن و باایمانند و برای آنان آمرزش و روزی شایسته است».

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …