افسانه قلم و دوات(۲)

  • ما در تاریخ، وقایع بیشمار و کم اهمیتی را سراغ داریم که حضرت عمر با آن روحیه عجول و تند و تیز خود مخالفت می‌کرده ولی کسی به او توجه نداشته و او هم به سرعت متوجه اشتباه خود شده و عذرخواهی می‌کرده است چطور در این مورد به این مهمی حرفش را به کرسی می‌نشاند؟
  • شیعه معتقد است ۷۰ روز قبل از این با نصب حضرت علی در غدیر خم به خلافت آیه زیر نازل شد: ﴿ٱلۡیَوۡمَ یَئِسَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِۚ ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗا﴾ [المائده: ۳]. امروز دین شما را کامل کردم… اکنون اگر دین اسلام کامل شده و نعمت تمام، پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم چه چیز دیگری را می‌خواسته‌اند بیان کنند که نعوذبالله خداوند آنرا فراموش کرده باشد! و آیا با عدم بیان آن دین اسلام را ناقص رها نکردند!.
  • ما در طول زندگانی پیامبر صلی الله علیه وسلم حتی یک مورد هم سراغ نداریم که ایشان از تصمیم خود صرفه نظر کرده باشند. حتی در جنگ احد با اینکه می‌دانسته‌اند شکست می‌خورند از سخن خود بر نگشته و می‌فرمایند درست نیست پیامبری لباس رزم بپوشد و آن را از بدن خارج کند. چگونه است که در این مورد به این مهمی (یعنی عدم انحراف امت تا قیامت) ایشان به خاطر حرف یک نفر سکوت می‌کنند!!!.
  • یکی از دلایل محکم و معتبر و قوی مسلمانان در برابر پیروان سایر ادیان و دلیلی بر اعجاز قرآن، امی و بیسواد بودن پیامبر اکرم است[۱] آیا با قبول این روایت که بیشتر شبیه افسانه است این اصل مهم و قطعی زیر پا گذاشته نمی‌شود؟ زیرا پیامبر در متن این افسانه می‌فرمایند: أکتب یعنی بنویسم و نمی‌فرمایند أملی یعنی می‌گویم تا شما بنویسید.
  • پیامبر صلی الله علیه وسلم در موارد کم اهمیت‌تر از این هم با وجود خطرات جانی و… سکوت نکرده نا‌امید نشده و پیام خود را ابلاغ کرده است چرا در این مورد یعنی عدم گمراهی امت تا قیامت، فقط به خاطر حرف یک نفر (که همه روحیه او را می‌دانسته‌اند) ناراحت شده و سکوت می‌کنند.
  • آیا صرف نوشتن یک جمله حتی اگر منظور تعیین حضرت علی علیه السلام به خلافت بوده باشد می‌تواند جلوی گمراهی و عدم انحراف مسلمین تا روز قیامت را بگیرد؟ و اگر چنین چیزی امکان پذیر است بسیار شایسته و به جا بلکه لازم و واجب بوده که چنین جمله‌ای در قرآن و از سوی خداوند ذکر شود. نه از نقطه نظر علمی و نه از نظر تاریخی چنین چیزی محال است که یک جمله بتواند تا قیام قیامت باعث سعادت ملتی شود[۲].
  • چرا می‌گویند حضرت عمر در جریان غدیر ناراحت نشد و حتی به علی گفت به به که تو ای علی از امروز مولای من و هر زن و مرد مسلمان شدی ولی در اینجا هنوز پیامبر لب از لب باز نکرده اعتراض می‌کند.
  • حضرت عمر به شهادت اکثر روایات تاریخی مردی بسیار ساده دل بوده چگونه در اینجا اینقدر باهوش می‌شود که می‌فهمد قصد پیامبر صلی الله علیه وسلم انتخاب حضرت علی علیه السلام به خلافت است.
  • شما در داستان دیگری معتقدید که عمر و ابوبکر در آخرین روزهای حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در سپاه اسامه در بیرون مدینه بوده‌اند و آنقدر تعلل می‌کنند که پیامبر فوت کند و آنگاه با شنیدن خبر فوت به مدینه بر می‌گردند پس عمر و ابوبکر در آن لحظه کنار پیامبر چکار داشته اند؟! یا در جایی دیگر می‌نویسید وقتی خبر رحلت پیامبر صلی الله علیه وسلم گفته شد حضرت عمر شمشیر کشید و گفت هر کس بگوید پیامبر مرده من او را می‌کشم و او اینکار را کرد تا فرصت باشد ابوبکر از منزل همسر دومش در سنح -بیرون مدینه- به مدینه بیاید و زمام خلافت را به دست بگیرد. براستی عمر و ابوبکر در آن روزها کجا بودند؟ در مدینه، در سنح، در سپاه اسامه، امام جماعت مسجد و… براستی به چه دلیل، در مورد داستانهایی که اینهمه درباره آنها شک و شبهه وجود دارد آخرت خودمان را به باد می‌دهیم؟!.
  • روزی ابن عباس حضرت عمر را در بازار مدینه می‌بیند که لباسش را بالا می‌زند و چند ضربه شلاق روی پای خودش می‌زند. حضرت عمر، متوجه ابن عباس می‌شود و به او می‌گوید: علت اینکار را می‌دانی؟ ابن عباس می‌گوید: نه. حضرت عمر می‌گوید: (‌خودم را به خاطر آن حرفی که گفتم پیامبر نمرده و… دارم تنبیه می‌کنم) یعنی به خاطر یک برداشت اشتباه داشته خودش را تنبیه می‌کرده آن وقت ممکن است در حضور پیامبر صلی الله علیه وسلم چنین سخنی را گفته باشد؟ (یعنی: این مرد دارد هذیان می‌گوید. در حقیقت این ماییم که داریم هذیان می‌گوییم!!!).
  • اگر انتخاب حضرت علی علیه السلام در قرآن اشاره و در غدیر تصریح شده دیگر چه نیازی به نوشتن آن بوده است؟
  • چرا پیامبر صلی الله علیه وسلم در غدیر (یا حتی در مدینه یا مکه) این نوشته را با اخذ تایید سایر روسای قبایل که حاضر بودند انجام ندادند؟ براستی چرا روضه خوانها اینقدر با آه و ناله روی این قضیه پافشاری کرده و می‌گویند: «نگذاشتند پیامبر آخرین وصیت خود را انجام داده و جانشین تعیین کند؟» چرا شما مردم را اینقدر احمق فرض کرده‌اید؟ مگر شما معتقد نیستید پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم ۷۰ روز قبل در غدیر جلوی ۱۲۰ هزار نفر علی را به عنوان جانشین معرفی کرد؟
  • ما می‌دانیم پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در طول عمر گهربار خود هر تصمیم یا سخن را بر مبنای اشارات الهی انجام می‌دادند و هیچگاه بنا به میل خود چیزی نمی‌گفتند[۳] و دقیقاً به همین علت هیچگاه هیچ چیزی مانع ایشان در بیان حقیقت نشد. به عبارتی دیگر ایشان حتی اجازه نداشتند در گفتن حق – نعوذبالله- کوتاهی کنند. یا موضوعی را مسکوت بگذارند. اکنون چرا فقط در همین یک مورد (آن هم به این مهمی) فقط به خاطر سخن یک نفر سکوت می‌کنند؟
  • نویسنده و گوینده شیعه از هر طرف یک چیزی را می‌چیند تا بر علیه حضرت عمر به کار ببرد! آنجا که در صحیح بخاری نام حضرت عمر آمده او گفته: درد بر او چیره شده و آنجا که نام شخص نیامده گوینده گفته: این مرد هذیان می‌گوید. حالا از کجا آن سخن را حضرت عمر گفته و این سخن را یک نفر دیگر؟ تازه هجر به خودی خود معنای دور شده را می‌دهد (هجران، مهاجرت) چرا نباید هجر را دوری و فراغ ترجه کنیم به خصوص که گوینده در ادامه گفته عزیمت بخوانید؟ البته کار به همینجا ختم نمی‌شود برادران من در ادامه باز هم به صورت چینشی و نیمه جویده عمل می‌کنند آنها در تحلیل قضیه می‌گویند: مگر می‌شود پیامبر صلی الله علیه وسلم هذیان بگوید؟ مگر قرآن درباره او نگفته: ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣﴾ او از روی هوی و هوس سخن نمی‌گوید. ولی برادران من ادامه آیه را هم بخوانید: ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡیٞ یُوحَىٰ ۴﴾ [النجم: ۳-۴]. او از روی هوی و از پیش خودش چیزی نمی‌گوید بلکه این قرآن از جانب وحی الهی است. این یعنی آنکه وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم در مقام ابلاغ آیات الهی است از خودش چیزی نمی‌گوید یا چیزی بر مطالب الهی کم و اضافه نمی‌کند. ولی در سایر موارد: ­﴿إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ﴾ است «بگو من نیز بشری مانند شما هستم» و دارای رغبات شخصی. آیات‌ بی‌شماری مانند: آزادی اسرای بدر در مقابل فدیه، عبئس شدن در برابر کور، و.. موید سخن ماست که ایشان چه بسا سخنانی مطابق طبیعت بشری خود می‌گفته‌اند. شیعه در تحلیل شان نزول آیه اکمال می‌گوید طبق حدیث ابن عباس تا ۸۱ روز بعد که پیامبر صلی الله علیه وسلم وفات کردند دیگر آیه‌ای نازل نشد. خوب آیا در خواست پیامبر صلی الله علیه وسلم جهت نوشتن وصیت به الزام وحی و دستوری از ناحیه خداوند بوده یا نه؟ اگر طبق وحی بوده چرا ۸۱ روز این امر به این مهمی را به تعویق انداختند؟ و چرا ابلاغ نکردند؟ و آیا با عدم ابلاغ فرمان خداوند نعوذبالله مرتکب معصیتی نشدند؟ و اگر این مورد از رغبات شخصی ایشان بوده که پیش از این نیز اصحاب می‌دانسته‌اند که می‌شود با نظرات شخصی ایشان مخالفت کرد (اصل شوری که در قرآن آنهمه پیرامون آن آیه آمده یعنی مخالفت. موافقت که نیازی به شوری ندارد) مانند خروج از مدینه برای نبرد احد که اکثریت جوانان انصار موافق خروج بوده و پیامبر صلی الله علیه وسلم و سایر افراد مسن مخالف بودند ولی نظر اکثریت غلبه می‌کند و مسلمان‌ها شکست می‌خورند و ۷۰ نفر کشته می‌شوند ولی کسی مورد لعن و نفرین واقع نمی‌شود. به هر حال شما می‌گویید پیامبر صلی الله علیه وسلم دو مورد از این سه مورد را به صورت شفاهی ایراد فرمودند ولی در مورد سوم سکوت کردند. چرا؟ آیا سکوت ایشان به اشاره وحی بوده یا تصمیم شخصی ایشان بوده؟ اگر شما معتقدید آیه: ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣﴾ [النجم: ۳]. «او از روی هوی سخن نمی‌گوید». مسلما سکوت او نیز از روی هوی نیست!!! و به اشاره وحی فقط دو مورد را بیان کرده‌اند.

[۱]– مراجعه کنید به کتاب پیامبر امی از مرتضی مطهری.

[۲]– بلکه خداوند در قرآن سعادت یک ملت را اینگونه بیان می‌فرماید: «إنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأنْفُسِهِمْ». «خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر اینکه آنها خودشان را تغییر دهند».

[۳]– ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣﴾ [النجم: ۳].

مقاله پیشنهادی

کانال تلگرامی اهل سنت و جماعت ایران

کانال تلگرامی اهل سنت و جماعت ایران @ahlesonnat_com https://t.me/ahlesonnat_com https://t.me/joinchat/AAAAAEL1eveEIme7q2AtCw