اعتراضات استاد کاتب به نظریه‌ی (امام مهدی) (۵)

آنچه که شک برانگیز است عدم قیام مدعیان جانشینی به گفتن مسایلی فقهی و توضیح بسیاری از مسایل پوشیده‌ای است که تبیین و توضیح آن‌ها در این مرحله واجب بود.

سید مرتضی عقیده (لطف) را ابداع می‌کند که در آن می‌گوید: واجب است که امام مهدی برای صحت اجتهاد فقهاء در عصر غیبت وساطت کند و اجماعشان ‌را بر باطل از بین ببرد، بنابراین شایسته‌تر و اولی‌تر و آسانتر این بود که (امام مهدی) ـ اگر وجود داشت ـ کتاب کلینی (را که پر از اشتباه است) اصلاح کند و یا در عصر غیبت کبری کتاب جامعی را که شیعه بدان رجوع کنند، از خود به جای بگذارد. و این تاکنون حاصل نشده است و مدعیان نیابت نیز قدمی بر نداشته‌اند؛ یعنی چیزی را در این باره ذکر نکردند و این همان چیزی است که ما را در راستگویی و همچنین در ادعای وجود (امام غایب) به شک می‌اندازد.

از جمله چیزهای خنده‌آور این‌که‌ وقتی (عمری) نامه‌ها و دست‌نوشته‌ها را به اسم (مهدی) منتشر کرد، خطوط و دست‌نوشته‌ها برای هیچ کسی اثبات نشد، بلکه تنها همین آشکار شد که با خط خودش آن را استنساخ نموده است! و در این اشاره‌ای واضح و دلیلی اضافی برای عدم وجود شخصی حقیقی پشت این نامه‌ها و دست نوشته‌ها می‌باشد، زیرا اگر چنین شخصی وجود می‌داشت باید برای اثبات شخصیتش به صورتی قاطعی پناه می‌برد، نه این‌که از راه وسائلی خود را مطرح نماید که امکان اطمینان به آن وجود ندارد بلکه بذر شک را در لای خود حمل می‌نماید.

در عصر جدید وسائل ارتباط تغییر کرده‌اند، آن‌ها به مواردی مانند اینترنت، ایمیل، فاکس، ماهواره و… افزایش یافته‌اند و هر کسی که اوصاف (مهدی) و قدرت بر مخفی شدنش را داراست، می‌تواند از این وسائل استفاده کند و با یارانش ارتباط برقرار نماید تا خود و وجودش را هر چند از پشت پرده باشد، اثبات کند، همان کاری که اسامه بن لادن -خداوند متعال حفظش کند!- انجام می‌دهد، با وجود این‌که‌ تمام دنیا دنبالش می‌گردد!

 آیا (مهدی) در غیبتش از تغییر حال و وضع و تغییر کردن وسائل ارتباطی خبر دارد؟ یا این‌که با وجود قدرت بر مخفی شدنش، تا این درجه می‌ترسد؟ پس او در چه‌ چیزی امام است؟ و یا این‌که‌ چگونه‌ امامی است؟

آنچه برای همگان واضح و روشن است، این‌که (مهدی) بعد از خود علمی را به جای نگذاشته که از آن نفع برده شود و معضلی را حل کند. این در حالی است که مسلمانان با مشکلات فراوانی مواجه‌ شده‌اند و از لابه‌لای خطرات کلانی عبور کرده‌اند، اما او آرام نشسته و راه‌حلی ارائه‌ نمی‌دهد، ساکتی مانده‌ و حرفی نمی‌زند. حال بگویید که او چه وظیفه‌ای دارد؟ غیر از جمع کردن اموالی که شیعه در ابتدا برای زمان ظهورش مدفون می‌کردند و یا یکی از آنان به دیگری وصیت می‌کردند که آن‌ اموال را به او برسانند. پس هنگامی که شیعه با مرور زمان به ضعف این نظریه‌ پی برد و عمل به آن را بی‌فایده دانست، به آراء و نظرات دیگری روی ‌آوردند که با این نظریه قابل جمع نیستند و هیچ رابطه‌ای بینشان نیست، حتی شیخ حسن زید (دوست خمینی) در کتابش (رساله فی الخمس) تعجب می‌کند و با شگفت از این راز سؤال می‌کند که چرا کلینی از (صاحب الزمان) از طریق وکیلش نوبختی راجع به حکم مسأله خمس در (عصر غیبت) سؤال نکرده است.[۱]

۱۰- ناتوانی نظریه و اضطرابش در ارائه‌ی تفسیری معقول برای غیبت مهدی

همچنان که نخستین متکلمین امامیه بیان داشته‌اند (یعنی آنان که پایه‌های امامیه را بنیاد نهادند) نظریه‌ی (امامت الهی) قائل است که‌: جایز نیست که زمین از امام (یعنی از حکومت و دولتش) خالی شود و امام (یعنی رئیس یا خلیفه یا رهبر بزرگ) باید معصوم باشد و از جانب خداوند تعیین شود و شوری باطل است و انتخاب امام از طرف مردم و ملت جایز نیست. نظریه‌ی موسوی (که اصل نظریه‌ی امامیه اثنی عشری است و موازی و همسان با نظریه‌ی فطحیه می‌باشد) می‌گوید: امامت به شکل وراثت عمودی در بازماندگان و نسل علی و حسین تا روز قیامت به هم می‌پیوندد و از همین جا متکلمان وجود پسری را برای امام حسن عسکری فرض می‌کنند و زمانی که از وجود او سؤال می‌شود، می‌گویند: پدرش از ترس حکومت و قانون گذاران مخفی‌اش کرده است، اما زمانی که غیبتش طولانی شد با سؤال بزرگتری روبه‌رو شدند. سؤال این بود: اگر امامت در این شخص محصور است و برای دیگر مردم عادی و یا افراد غیر تأیید شده از جانب خداوند جایز نیست، همچنان که برای هیچ کسی جایز نیست که هبری کردن مردم و عملی کردن وظایف رهبری را بر عهده بگیرد، پس چرا (امام) غایب است و برای رهبری شیعه و مسلمانان آشکار نمی‌شود و حکومتی اسلامی که برای آن‌ها ضروری است، تأسیس نمی‌کند؟

مادام که زمین نباید از امام خالی باشد و امام غایب نمی‌تواند امامتش را عملی کند و مردم را رهبری نماید، پس چه رازی در غیبت وجود دارد؟ و غیبت تا چه زمانی است؟ و اصلاً میان غایب و کسی که وجود ندارد، چه تفاوتی هست؟

توجیه کردن غیبت به خاطر ترس کافی نیست حصوصاً این‌که‌ مدت زمان زیادی از غیبتش سپری شده است و دولت‌های متعددی که دارای قدرت و امکانات زیادی بودند آشکار شدند که شب و روز به تعجیل ظهورش ندا سر می‌دادند همانند دولت البویهیه در قرن چهارم هجری، که سؤالی به این مضمون را از شیخ مفید پرسید: چرا (مهدی) غیبتش اسمترار دارد در حالی که ما برای نجاتش آماده‌ایم؟ و خواستار جواب این سؤال بود، شیخ مفید جوابش را به خداوند ارجاع داد و گفت: «راز غیبت را فقط خداوند می‌داند»، ایشان با وجود شکی که در راستی، شجاعت و تقوای شیعه‌ها در آن موقع داشت،[۲] اما او از جواب گریزان است.

و دولت صفویان به وجود آمد و در دوران خود بر زبان مردم به خارج شدن (صاحب الزمان) ندا داد و حکومت آن‌ها تمام شد و دولت‌های مشابه دیگری به وجود آمدند و این دولت ایران ـ خمینی امروز- بر همان روش است؛ پس اگر (مهدی) وجود دارد چرا ظهور نمی‌یابد؟ اگر صرفاً با مردم متصل است پس برای مردم به طور قاطع اثبات کند که موجود است با وجود پیشرفت وسایل ارتباطی هر چند که در اختفا هم باشد؟

و زمانی که (واقفیه) نظریه‌شان ‌را دادند که قائل به مهدویت موسی کاظم و غیبتش بودند، رهبری آن‌ها را علی بن موسی الرضا برعهده گرفت و ادعای آن‌ها را مستنداً در مورد تناقض فکر (غیبت) با ضرورت وجود امامی که برای رهبری مسلمانان گمارده می‌شود، رد می‌کند. از این جهت که برای امام جایز نیست از میدان و عرصه غیبت کند و به ضرورت همکاری با امام زنده استفاده کرده‌اند. می‌گویند: «همانا حجت خداوند بر بندگانش جز به وسیله امام زنده و ظاهر تمام نمی‌شود.» این از یک طرف و از طرفی دیگر آنان به باطل بودن فکر طولانی شدن عمر انسان به گونه‌ای معجزه آسا به خاطر نیاز مردم به او استناد می‌کنند و می‌گویند: «اگر خداوند در اجل و مرگ یکی از فرزندان آدم به خاطر نیاز مردم به او، درنگ می‌کرد، قطعاً مرگ رسول الله  صلی الله علیه و سلم را به تأخیر می‌انداخت.»[۳] و اخیراً… علماء امامیه‌ی اثنی عشری به حواله کردن حکمت غیبت به خداوند قائل‌اند؛ چون او تنها کسی است که به راز آن باخبر است و از هیچ کس غیر از خدا در این زمینه سؤال نمی‌شود.

همانا این آشفتگی در جواب‌ها که از یک جواب به جواب دیگر منتقل می‌شوند و با تناقض مواجه‌ می‌شوند آن‌گاه که‌ رأیی را رد می‌کنند و سپس آن را اختیار می‌نمایند (آن گونه که با واقفیه چنین کردند)؛ سپس اگر از جوابی قانع کننده و صحیح ناتوان ماندند، آن را به امری مجهول حواله می‌کنند.

این چنین برایمان روشن گردید که «قضیه مهدی جز خرافه‌ای بیش نیست که لازم است دانایان از آن دوری جویند، و گرنه پرده‌ی میان معجزه که هیچ تناقضی با عقل ندارد و میان خرافات که هیچ عقل سالمی آن را نمی‌پذیرد، از بین می‌رود.

[۱]– همان مرجع بالایی ذکر شده، ص ۸۷٫ نگاه کنید به (تطور الفکر…) ص ۲۲۷٫

[۲]– الأمالی اثر مفید، ص ۳۹۰٫

[۳]– معرفه الرجال اثر کشی، ص ۳۷۹٫

مقاله پیشنهادی

کانال تلگرامی اهل سنت و جماعت ایران

کانال تلگرامی اهل سنت و جماعت ایران @ahlesonnat_com https://t.me/ahlesonnat_com https://t.me/joinchat/AAAAAEL1eveEIme7q2AtCw