ابوذر غفاری کی بود در کجا و به چه علت فوت کرد؟

ابوذر غفاری کی بود در کجا و به چه علت فوت کرد؟

الحمدلله،

یکی از ویژگیهای مرحله دعوت مکّی، پنهانکاری احتیاط بود، تا حدّی این مسئله رعایت می‌شد که عقیده و دعوت را از نزدیکترین خویشاوندان نیز مخفی می‌کردند. دستورات پیامبرص بر واجب بودن پنهانی بودن دعوت روش و قاطع بود.

ابوذر، از طایفه‌ی غفار بود، او از کسانی بود که به دلیل تنفّر و بی زاری از وضعیت زندگی جاهلی و عبادت بُتان وشرک ورزیدن به خدا به مکّه‌ آمده بود تا درباره‌ی پیامبرص تحقیق کند. لازم به ذکر است او سه سال قبل از مسلمان شدن فقط برای خداوند یکتا نماز می‌خواند، امّا رو به قبله‌ای مشخص نماز نمی‌خواند. چنان به نظرمی‌رسد که به روش دین ابراهیمیبه نماز می‌ایستاد. آری، او شنیده بود که فردی در مکّه ‌ادعای پیامبری می‌کند، به همین دلیل آمده بود که ‌از نزدیک درباره‌ی پیامبر جدید تحقیق کند، امّا به دلیل حساسیت اوضاع مکّه نمی‌خواست از کسی در مورد پیامبر صلی الله علیه وسلم چیزی بپرسد. بنابراین تا شب صبر کرد، سپس (نزدیک کعبه) به استراحت پرداخت، علی که‌او را دید متوجّه شد غریبه است، پس او را به خآنه اش برد، ولی چیزی نگفت، صبح ابوذر به مسجدالحرام رفت و تا شب آن جا ماند، دوباره علی آمد و او را به خانه برد، از او پرسید برای چه به مکّه ‌آمده‌ای؟

ابوذر اوّل از علی عهدگرفت که به کسی چیزی نگوید، سپس گفت: آمده‌ام که با این فردی که ‌ادّعای پیامبری می‌کند، ملاقات کنم.

علی گفت: او رسول و پیامبر بر حق خداست، حال که می‌خواهید با او ملاقات کنی، صبح پشت سر من بیا، اگر چیزی دیدم که برایت خطری داشت، چنان می‌ایستم که گویا آب می‌ریزم، اگر به رفتن ادامه دادم، تو نیز بیا. به هر حال ابوذر طبق همین برنامه با رسول خدا صلی الله علیه وسلم ملاقات کرد و حرف‌های ایشان را شنید و مسلمان شد. بعد از این پیامبر صلی الله علیه وسلم به او گفت: «ارجع الی قومک فأخبرهم حتی یاتیک أمری». یعنی: به میان قوم خود برگرد و آنها را از این امر آگاه کن، تا فرمان من به تو برسد.

ابوذر گفت: به خدا سوگند! باید مسلمان شدنم را با آواز بلند در میان اهل مکّه‌ اعلام کنم. فردای آن شب به مسجد الحرام رفت و با صدای بلند فریاد زد: «أشهد آن لا إله‌الا الله و أن محمداً رسول‎الله »، بلافاصله مشرکان به او حمله ور شدند و او را زیر مشت و لگد گرفتند تا این که عباس بن عبدالمطلب آمد و آنها را از انتقام جویی قبیله‌ی غفّار و ممانعت از تجارتشان که‌از مسیر قبیله‌ی غفار به سمت شام می‌گذشت، بیم داد و او را از دستشان نجات داد.( صحیح بخاری با.. ۱۷۳/۷)

ابوذر قبل از اینکه خودش نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم  بیاید، برادرش را فرستاده بود که درباره‌ی او تحقیق کند، برادرش حرفهایی را که‌از پیامبر شنیده بود به ابوذر بازگو کرده و گفته بود که به خوبیهای اخلاق دستور می‌دهد و سخنانش شعر نیست. ابوذر بعد از شنیدن این حرفها گفت: مرا قانع نکردی و چیزی که من در پی آنم دستگیرم نشد، بنابراین تصمیم گرفت که خودش به ملاقات پیامبر برود و برادرش به او هشدار داده بودکه مردم مکّه بشدّت از پیامبر متنفّرند و با او دشمن هستند.(مسلم (۲۴۷۳/۱۹۲۳/۴) صحیح السیره‌النبویه، ابراهیم العلی/۸۳ و السیره‌الصحیحه، عمری/۱۴۵۱)

رسول خدا به او امر فرمود که در وطن خود بمان و زمانی که اسلام نیرومند شد او نیز به مسلمانان ملحق شود، لذا پس از هجرت رسول خدا به مدینه، جنابش در مدینه به رسول خدا پیوست بدون آن که کسی او را به هجرت از یار و دیار مجبور کرده باشد.

نقل است که ابوذر رضی الله عنه با معاویه رضی الله عنه اختلافاتی داشت ولی هرگز در جریانات کشمکش و اختلافات شرکت ننمود.

او پس از چند صباحی که در منطقه ربذه (منزل‌گاهی بود در مسیر حجاج و کاروانیان عراق) اقامت داشت (به مرگ طبیعی) چشم از جهان فروبست و هرگز در جریانات فتنه، مشارکت ننمود در واقع، او خود، از جمله صحابه‌ای بود که در اجتناب از فتنه و حفظ وحدت و وجوب اطاعت از ولی امر مسلمین، از رسول خدا صلی الله علیه وسلم حدیث روایت کرده است و بارها و بارها، اطاعت و ارادت خود به مقام خلافت رسول خدا صلی الله علیه وسلم و امامت مسلمین و نیز محبت خویش به عثمان و دیگر صحابه رضی الله عنهم  را اعلام می‌نمود.

پس از وفات ابوذر، عثمان رضی الله عنه  خانواده او را تحت تکفل خویش قرار داد

در غزوه‌ی تبوک، به رسول خدا صلی الله علیه وسلم عرض کردند که ابوذر به دلیل توقف شترش، از سپاه جا مانده است. رسول خدا صلی الله علیه وسلم به یاران فرمود:

«دعوه فإن یک فیه خیر فسیلحقه الله بکم، وإن یک غیر ذلک فقد أراحکم الله منه».

«او را به حال خود رها کنید که اگر خداوند در او خیر ببیند او را به سپاه ما می‌رساند و در غیر این‌صورت شما را از شر او راحت کرده است».

از آن طرف، چون ابوذر دید که شترش قصد حرکت ندارد، وسایل خود را برداشت و پیاده و در آن صحرای سوزان، به دنبال سپاه اسلام به راه افتاد. چون سپاه اتراق کرد به رسول خدا صلی الله علیه وسلم خبر دادند که مردی از دور به سپاه ما نزدیک می‌شود. رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود:«کن أبا ذر»«امیدوارم که او ابوذر باشد». که همین طور نیز شد. آن مرد، ابوذر بود که با مشقت بسیار خود را به سپاه اسلام رسانیده بود با رسیدن ابوذر به جمع مسلمانان، آنان فریاد شوق بر آوردند و به پیشواز او شتافتند و چون او را نزد رسول خدا صلی الله علیه وسلم آوردند، حضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«رحم الله أبا ذر، یمشی وحده، ویموت وحده، ویُبعث وحده».

«خداوند، ابوذر را مورد رحمت خویش قرار دهد که او به تنهایی حرکت می‌کند و می‌زید، به تنهایی می‌میرد و به تنها محشور می‌شود»

آن روز که پس از گذشت سالها و در عهد عثمان رضی الله عنه  و در دیار ربذه، مرگ ابوذر فرا رسید این سخن رسول خدا صلی الله علیه وسلم در مورد او تحقق یافت. ابوذر پیش از رحلت به همسر و غلام خویش وصیت نمود که چون مرد، جنازه او را پس از غسل و کفن کردن، در کنار راه کاروان حجاج قرار دهند و به اولین کاروانی که از آن‌جا رد می‌شود بگویند که این جنازه کیست و چون او بمرد، همسر و غلامش چنین کردند و جنازه او را در کنار راه‌گذر کاروانیان گذاشتند. گویند اولین کاروانی که از آن‌جا رد می‌شد از کوفه می‌آمد و در میان ایشان، عبدالله بن مسعودص بود. چون او به نزدیک جنازه رسید، از همسر و غلام ابوذر پرسید که این جنازه کیست و چرا او را این‌جا گذاشته‌اند و چون بشنید که این جنازه ابوذر، آن صحابی عظیم الشأن، است از شدت تأثر از مرکب به زیر آمد و ساعت‌ها بر جنازه او اشک ریخت. آن‌گاه به اطرافیان گفت: حقا که رسول خدا صلی الله علیه وسلم راست گفت که ابوذر به تنهایی حرکت می‌کند و می‌زید، به تنهایی می‌میرد و به تنها محشور می‌شود. سپس بر جنازه ابوذرس نماز میت گذارد و او را دفن نمود. چون کاروان قصد عزیمت نمود، دختر ابوذر به ابن مسعود گفت: ابوذر، پیش از مرگ، به ما وصیت کرد که به اولین کاروانی که از آن‌جا رد شد و او را دفن نمود، سالم او را برسانیم و ما را سوگند داد تا آنان را طعام دهیم. آن‌گاه که کاروان به جانب مکه به راه افتاد، خانواده ابوذر را با خود به مکه و نزد عثمان بردند و چون عثمان رضی الله عنه  از واقعه وفات ابوذر با خبر شد بسیار اندوهگین شد و به همین خاطر، دختر او را تحت تکفل خود قرار داد. در روایتی دیگر چنین آمده است که چون کاروانیان جنازه ابوذر را دفن کردند، دختر او آنان را به طعام و استراحت در آن منطقه دعوت نمود که آنان نیز پذیرفتند و چون قصد عزیمت نمودند، ابن مسعود به کاروانیان پیشنهاد داد تا در مسیر خود نزد عثمان بن عفانس روند و در مورد خانواده ابوذر با او به مشورت بپردازند. هنگامی که کاروان به مکه رسید، ابن مسعود، عثمان را از قضیه مرگ ابوذر مطلع ساخت. او نیز با اندوه بسیار، در حق او دست به دعا برداشت و از خداوند عزوجل  برای او طلب آمرزش و رحمت نمود. پس از تمام شدن مناسک حج، عثمان به جانب منطقه ربذه رفته و خانواده ابوذر را با خود به مدینه می‌برد و آنان را تحت تکفل خویش قرار می‌‌دهد.

نکته ی بعد اینکه در مورد ابوذر شایع کرده بودند که گویا عثمان رضی الله عنه او را تبعید و از فتوا منع کرده بود! اگر فرض کنیم که عثمان، ابوذر را از هر نوع فتوا و اجتهادی منع نموده بود، یا او را به مکانی می‌فرستاد که دست هیچ فردی به او نرسد، یا به زندان می‌انداخت و یا از ورود او به مدینه ممانعت به عمل می‌آورد، اما برعکس عثمان، ابوذر را در منطقه‌ای سکنی داد که مردمان، بسیاری از آن‌جا عبور می‌کردند، چرا که ربذه، منزل‌گاهی بود در مسیر حجاج و کاروانیان عراق.

علت رفتن ابوذر از مدینه را می‌توان در بروز زمزمه‌های خطرناکی جستجو کرد که از گوشه و کنار جامعه مسلمین به گوش می‌رسید، منافقان و کینه‌توزان شایعات متعددی را در مورد ابوذر ساخته و پرداخته بودند و قصد داشتند از مواضع ابوذر در قبال جمهور صحابه، او را در برابر خلیفه مسلمین قرار دهند و به این ترتیب شکاف عمیقی را میان صحابه و مؤمنان ایجاد کنند. در این شرایط، عثمان دفع چنین خطری را برخود لازم می‌دید. او می‌دانست که حضور ابوذر در مدینه، نعمتی است عظیم اما از طرف دیگر می‌دید که حضور او در شهر، بهانه‌هایی را به دست منافقان و فتنه‌انگیزان داده است تا وحدت امت را خدشه‌دار نمایند و به همین دلیل به ابوذر پیشنهاد داد که در چنین شرایط حساس، مدینه را ترک گوید.

ابوبکر بن العربی در این زمینه چنین می‌گوید: ابوذر مردی زاهد بود و چون می‌دید مردم به خاطر فتوحات به زندگی مرفّهانه روی آورده‌اند، آنان را سرزنش می‌کرد و به زهد و ورعشان فرا می‌خواند. اما ترک نعمت‌های حلال و مشروع دنیا و پشت کردن به آن‌ها به هیچ عنوان لازم نیست و به همین دلیل بود که میان او و معاویه اختلاف پدید آمد و چون به مدینه بازگشت، باز همان رویه پیشین خود را در پیش گرفت و مردم را به زهد و ورع دعوت می‌کرد و از ثروت و رفاه بر حذرشان می‌داشت. این مسأله و شایعاتی که در این قضیه بر سر زبان‌ها افتاد عثمان را واداشت تا به ابوذر پیشنهاد کند که به خاطر حفظ وحدت امت، مدینه را ترک گوید. به واقع، ابوذر معتقد به روشی ویژه بود که نمی‌توانست در آن شرایط، مردم را در آن شیوه زیستن با خود همراه سازد. هر کس دیگری نیز که چون ابوذر بیاندیشد، نمی‌تواند خود را با اوضاع و احوال مردم وفق دهد و چون آنان رفتار نماید و بناچار باید گوشه عزلت اختیار کند، بیقین که هم ابوذر و هم دیگر صحابه اهل خیر و فضیلت و از مؤمنان صادق و راستین بودند، اما باید دانست که هر کس را توان آن نیست که براساس اندیشه ابوذر عمل نماید، چون او رفتار کند، بپوشد و بیاندیشد.

از طرف دیگر، ابوذر، به صورت مداوم، به مدینه می‌‌آمد و در مسجد النبی نماز می‌گذارد. اگر در پیشنهاد عثمان به ابوذر خوب بنگریم آنگاه که به او گفت: « بهتر است که در آن اوضاع و احوال از مدینه خارج شود و در حومه آن اقامت نماید»، می‌بینیم که ابوذر، ربذه را برای اقامت خود و خانواده‌اش بر می‌گزیند. شایان ذکر است که در آن دوران، منطقه ربذه در جوار چراگاه بزرگ شتران و اسبان بیت‌المال قرار داشت و به همین دلیل، می‌بایست منطقه‌ای پر رفت و آمد و خوش آب و هوا بوده باشد. نقل است که عثمان، کله‌ای از شتران را به همراه دو غلام، به ابوذر سپرد و حقوقی ثابت را برای او و خانواده‌اش تعییین نمود. طبری در ارتباط با اکاذیب مربوط به انزوا وگوشه‌نشین شدن ابوذر بیان می‌دارد که این اکاذیب و دروغ‌ها گاه چنان زشت و شنیع می‌باشند که شایسته نیست آن‌ها را بازگو کند.

حقایق به ما می‌گویند که عثمان، ابوذر را تبعید نکرد بلکه این خود ابوذر بود که از عثمان اذن خواست تا از مدینه خارج و به ربذه برود. اما با وجود این حقایق، باز دشمنان عثمان، با جعل روایات چنین وانمود کرده‌اند که این عثمان بود که ابوذر را از مدینه اخراج نمود. نقل است که چون «غالب القطان» از حسن بصری سؤال کرد که آیا عثمان، باعث خروج ابوذر از مدینه شد؟، حسن به او پاسخ داد: معاذالله! عثمان هرگز چنین کاری نکرد. باید دانست تمامی روایاتی که این اکاذیب را در مورد روابط میان عثمان و ابوذر بازگو می‌کنند، هم از سند ضعیفی برخوردارند و هم متن و محتوای آن‌ها با روایات صحیحی که خروج ابوذر از مدینه را بنا به خواست و میل خود او می‌دانند مخالف می‌باشد و در تضاد با آن‌هاست. همان‌طور که در تاریخ و روایات نقل می‌کنند عثمان، خود، ابوذر را به مدینه فراخواند تا در کنار او و دیگر صحابه باشد. حال با وجود این واقعیت، آیا می‌توان پذیرفت عثمان که چنین نیت خیرخواهانه‌ای در سر داشته، قصد تبعید و طرد ابوذر از خود را نماید. چون از حسن بصری، در مورد تبعید ابوذر سؤال شد، آن را به شدت رد می‌کند، و هرگاه از ابن سیرین همین پرسش را می‌نمودند، او به شدت ناراحت می‌شد و می‌گفت: که عثمان هرگز چنین ستمی را در حق ابوذر روا نداشت بلکه این خود ابوذر بود که ترجیح داد در آن شرایط حساس از مدینه خارج و در جای دیگر سکنی گزیند. همانطور که در طول این گفتار بیان شد، براساس اسناد و روایات صحیح و معتبر، ابوذر چون دید خیل عظیم مردم گرد او جمع می‌شوند و شایعات بسیاری نیز از این رهگذر بر زبان‌ها جاری است ترجیح داد که مدینه را ترک نماید و چون قضیه را با عثمان در میان گذاشت، او به ابوذر پیشنهاد می‌کند که در مناطق اطراف شهر اقامت کند. ( منبع:کتاب عثمان ابن عفان رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی)

خداوند از او و تمامی اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم راضی و خشنود باد. آمین

والله اعلم

وصلی الله وسلم علی محمد وعلى آله وأصحابه والتابعین لهم بإحسان إلى یوم الدین

مقاله پیشنهادی

علم چگونه از بین می‌رود؟

عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: أَلَا أُحَدِّثُکمْ حَدِیثًا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه وسلم …